بزرگترین مجموعه سخنان کوتاه و فلسفی با تاکید بر : FRIEDRICH VILHELM NIETZSCHE
**************************************/OMID AZIMI Private WEB Www.TOJIH.Lxb.ir

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ

ای هیچ برای هیچ با هیچ مپیچ

 

دانی که پس از مرگ چه باقی ماند

عشق است و محبت است و باقی همه هیچ

مولانا

بقیه در ادامه مطالب . . .



ادامه مطلب...

BY امید عظیمی_OMID AZIMI

من در عدم غلتیده‌ام در نیستی پریده‌ام!

در پرده اسرار کسی را ره نیست

زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست

جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست

می خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست

خیام

بقیه در ادامه مطالب . . .



ادامه مطلب...

BY امید عظیمی_OMID AZIMI

شیرخوارگاه احسان تبریز

شیرخوارگاه احسان منظریه محل نگهداری شیرخوارگان و نوباوگان (تا ۶ سال) بی سرپرست و بد سرپرست تبریزه. الان حدود ۶۵ کودک اونجا زندگی میکنن. 

این مرکز برای ادامه فعالیت خودش نیاز صد در صد به کمکهای مردی داره


 چه کمکهایی مورد نیازه؟
- اولا خوشبختانه واحد مشارکت مردمی مرکز، سرکار خانم داداش زاده، با شماره تلفن ۳۴۷۸۹۱۵۱ ، بسیار دقیق اقلام مورد نیاز در هر زمان رو اعلام میکنند. مثلا ما که اونجا بودیم خانم و آقایی تشریف آوردند، قبلا ظاهرا تماس گرفته بودن گفته بودن میخوایم کمک کنیم گفته بودن بخاری لازمه. آوردن و در احسان در حق ابویشون اهدا کردند.
- ثانیا یک سری اقلام همیشه مورد نیاز هست. از جمله
* پوشک کامل کودک مخصوصا سایز ۴ و ۵
*شیر خشک نان ۱ و ۲ و ۳
* لباس و سرهم
- ثالثا اگر غذای نذری درست میکنید میتونید از قبل هماهنگ شین.
- دستگاه کارتخوان و شماره حسابی که فقط برای شیرخوارگاه باشه (نه کل بهزیستی) ندارن. بنابراین کمکهای نقدی رو نقدا ببرید.
- اکثر این بچه‌ها شناسنامه ندارن. بنابراین تحت پوشش هیچ بیمه ای هم نیستن. هرچند چند نفر از پزشکان به رایگان هر هفته به مرکز میرن
- لطفا حداقل با ارسال این پیام و پیامهای مشابه در شبکه های اجتماعی توجه رو به سمت اینگونه مراکز که متکی به کمکهای مردمی هستند، جلب کنیم.

آدرس: تبریز - چهارراه ابوریحان - خیابان سلیمان خاطر (بطرف ترمینال تبریز) - مرکز بهزیستی تبریز





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

فراماسونری و رتبه و درجه 33

 به ادامه مطالب مراجعه کنید . . .

 



ادامه مطلب...

BY امید عظیمی_OMID AZIMI

به نام خدا

مرلین منسون: همیشه شادی آنتور نیست که ما فکر میکنیم شادی من غمهایم را در درون خودش پنهان میکند .

مرلین منسون: من یک کلمه از آنچه تو می گویی قبول ندارم ولی تا دم مرگ برای اینکه تو حق گفتن سخنان خود را داشته باشی ، مبارزه خواهم کرد

مرلین منسون: هرگز نمی توان مدعی شد تمدن بشری ترقی نکرده است زیرا مگر نه انکه هر بار که جنگ تازه ای می شود ما یک دیگر را با سلاح های جدیدتری می کشیم

مرلین منسون: ارتفاع برج را از روی سایه ان می توان اندازه گرفت و عظمت مرد را از روی عده حسودانش





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

مرلین منسون مردی که شما از او میترسید

البته پروفسور مرلین منسون

 

درست خواندید مرلین منسونی که عده ای اورا بیکار و بیعار یاد میکنند 4 مدرک دکترا دارد و پروفسور روانشناسی میباشد و در دانشگاه تمپل و  . . . مشغول تدریس است که با بادی گارد میارن و میبرنش.

 

منسون در زمینه نقاشی اکسپرسیونیسم و ترشولد با متد آب رنگی  بدون شک دست طراحی فوق العاده ای دارد و آثار فلسفی ترسیم میکند.

منسون نویسنده و شاعر و موزیک ساز –بازیگر- کارگردان و . . .موفقی در عرصه  سینما  میباشد

حتی عده ای اورا فیلسوف و نظریه پرداز میدانند

 

 مطالب فوق کاملا صحت دارند

اما دروغهایی که به دلایلی مانند کم اطلاعی و عدم شناخت و عدم آشنایی با برخی مباحث مانند نیهیلیسم و تضاد فرهنگی و نگرشی که کاملا طبیعی و شاید بجا باشند نشأت گرفته است.

نمونه ای از ابهامات مربوط به شخصیت منسون:

1_آیا منسون از خواهر خود صاحب فرزند میباشد؟

جواب:منسون اصلا خواهری ندارد

2_آیا منسون هم جنس باز است؟

جواب:منسون دو ازداواج و طلاق با جنس مخالفش داشته است

3_آیا منسون چشم گوسفند به جای چشم چپ اش به قصد پیوند زده است

جواب:اصلا مگر چنین چیزی ممکن است مگر چشم درخت و گل است که به این راحتی پیوند شود آنهم ماله گوسفند-چشم منسون لنز میباشد.

4_آیا منسون به پزشکی پیشنهاد داده در قبال مبلغ هنگفتی دمی برایش پیوند زند؟

جواب:به جواب 3 مراجعه نمایید !!!

 

 

5_آیا منسون شیطان پرست است؟

جواب:جواب دادن به این سوال بسیار مشکل است و از شخصی به شخص دیگر برداشتی متفاوت دارا میباشد برای جواب دادن به این مقوله باید ابتدا از فلسفه منسون آگاه بود نه تنها به انعکاس خبری آن پرداخت!

به گفته شخص منسون اصلا در هیچ یک از اشعارش در مورد نبود خدا واحد و ضد او سخنی نگفته است او در مورد اینکه گفته لعنت بر خدا توضیحی بر میان آورده و آن این است:

منسون:من به خدای ساختگی هر شخص لعنت میگویم-اکثر افراد برای خود خدایی ساخته اند و دست به هر کاری میزنند و در نظر خود احساس میکنند که رضایت خدا را جلب میکنند.

منسون:من هم به خدا اعتقا دارم اما به سبک خود.

(امید: جناب پرفسور اینکه خودش شد اعتقاد به خدایی دیگر؟؟!! بماند من که از نزدیک باهاتون همنشین نشدم تا در مورد عقاید شخصی شما مطلع باشم)

6_آیا منسون در جایی از اعتقاد به شیطان سخن گفته است؟

جواب:تا جایی که بنده اطلاع دارم خیر اما باید اضافه کنم سبک متال از آنجایی که با پاگانیسم درهم آمیخته از جملات نفرت و تاریکی و پوچی سرشاراست.

حال جای بحث دارد که کسی بیاید و بگوید کسی که فلان کارا کرده دلیل بر این است که خدا را قبول ندارد و چون این کار از خدا پرستی دور است پس حتما شخص شیطان پرست است  قبلا هم اشاراتی بر این داشتم که ضد خدایی با بی خدایی تفاوت دارد و کسی که بی خداست دلیل بر شیطان پرست بودنش  نیست.

این سخن و نظر من نیست  بلکه بخشی از فلسفه و علم میباشد.

و باید متذکر شوم که  این بحث پیچیده و تخصصی است و نیاز به مطالعه و اساتید دارد.

7_علت پاره کردن و آتش زدن انجیل در اجراهای منسون و توهین به مسیحیت چیست؟

جواب:ابتدا باید بگویم خود نمایی و جلب دوربین ها به خود کار هر هنرمند و خواننده ای میباشد حال به هر روشی! منسون با سبک متالی که اکثرا پیش میرود نیاز به چنین خیم شبازی هایی دارد که البته به اعتقادات شخصی وی بر میگردد و مسیحیت را نمیپذیرد و معتقد است بزرگان مسیحیت- اهل و درستکار نیستند بلکه سود جوء نیز میباشند و منسون با این کارش قصد مبارزه با آن عده را دارد.

لازم بذکر است بگویم چنین کارهایی در جامعه و فرهنگ آنها طبیعیست و شاید به آزادی نا متعارف آنجا بر میگردد پس جای بحثی ندارد.

8_آیا منسون نویسنده و نقاش است؟

جواب:بدون شک و از روی شواهد میتوان گفت کتاب  راهی دور و دراز از جهنم  نوشته منسون با فروش بالا در دهه خود و همچنین استقبال از نمایشگاه نقاشی و قیمت تابلوهای چند میلیون دلاری  وی نشانه موفقیت منسون در این زمینه میباشد.

9_آلبومهای انتشار شده از منسون در چه حال است؟

جواب:فروش بالا و استفاده کردن از دستگاههای فوق پیشرفته در این صنعت و مانور سبکی و استفاده از علم فلسفه و همکاری و حتی زیر دست کردن برخی موزیکسین های پایه یک  باعث موفقیت منسون در زمینه موسیقی میباشد.و باعث برنده شدن چندین جایزه در این رده میباشد اگر اشتباه نکنم جایزه خدایان طلایی را نیز نسیب خود کرده است.

گفته میشود  که از ده آلبوم اصلی آمریکا 6 آلبوم متعلق به منسون است و 4 آلبوم متعلق به سیلی از جمعیت خوانندگان ایالات متحده أمریکا میباشد.

10_علت چهره ی آشفته منسون؟

جواب:همانطور که قبلا عرض نمودم منسون از فلسفه خاصی طبعیت میکند و پروفسور است  و فیلسوف به شمار می آید و در این بین روانشناس نیز است_ به گفته خود  قیافه اش را طوری آرایش میکند که گویی گناهان درونش بر چهر اش تاثیر گذاشته و به گفته خودش من نمیخواهم با صورت برازنده سیرت زشت یک انسان گناه کار را پنهان کنم.(شاید نوعی پیام دارد)

11_آیا منسون در اجرا هایش پرچم آمریکا را به آتش کشیده است؟

جواب:بله منسون در برخی موارد مخالف سیاست آمریکاست و پرچم آمریکا را آتش زده و شعری به نام ما آمریکایی هستیم به نقد آمریکا پرداخته و به این دلیل شورش گر شناخته شده بود.

 

تعملی اندک بیشتر:

دوستان اینکه شخصی با هر نامی و هر چهره و هر روشی در مقابل ما ظاهر شود و خلاف عقاید انسانی و دینی سخن گویید زمانی میتواند بر ما تاثیر گذارد که اعتقاد و تفکر ما پایین باشد پس برای مقابله با آنان باید به سلاح اعتقاد و تفکر و علم مسلح شویم.

آینکه نویسنده ای برما تاثیر بد گذارد نشانه ضعف ما میباشد و ما باید خود را اصلاح نمیاییم –زمانی که چند آهنگ چند دقیقه ای بر ما تاثیر منفی میگذارد این ضعف در ما است نه در قدرت موسیقی آن شخص.

هر کسی هر چقدر هم بد باشد حتما محاسنی دارد که میتوان از آن بهره برد!

منسون هر چه هم باشد در خیلی زمینه ها مانند علمی تلاشگر است که به آن درجه علمی (پروفسوری) رسیده و هم خیلی از عده ای که در اطراف ما هستند و  ما استاد و دانا مینامیم عالم تر است.

کسانی که حتی نمیدانند مرلین منسون لقب برایان هاک وارنر است و حتی تلفظ صحیح اسم او را بلد نیستند و بجای مَنسون او را مِنسون خطاب میکنند  در مورد او و علم او که نیاز به تخصص و گذراندن چندین سال تحصیلات آکادمی میباشد اظهار نظر میکنند!

او بد است شما بدیهایش را دنبال نکنید در این دنیا بد مطلقی وجود ندارد  شما خوب باشید و خودتان را بالا کشید و به دیگران و جامعه مفید باشید.

نتیجه گیری:مشکل من مشکل شما که میشه مشکل ما به دست ما حل میشه-ما را چه به سوپر میلیونری مثل منسون تنها چیزی که میشه بهره برد قسمتهایی از علم اش میباشد.

بخش بزرگی از مشکل ما را مفت خورها و کثافتهای انسان نما که انسان را سرافکنده کرده اند و حتی تمدن حیوانی را مایه ننگند.کسانی که با خوردن حق دیگران آن را باطل کرده اند.

چنین کسانی را لعنت باد حال میخواهد به اسم مقدسیات سو استفاده کرده و یا شکل شیطان پیشه گرفته باشند.

تمامی این مطالب کاملا بی طرفانه و بر پایه شواهد میباشد و جنبه آشنایی دارند و هیچ گونه شعار اخلاقی و غیر اخلاقی را رد میکنند.

 

 

مَأرلین مَنسن غول ترسناک مهربان

PROfessor Marilyn Manson

مرلین منسون: همیشه شادی آنتور نیست که ما فکر میکنیم شادی من غمهایم را در درونخودش پنهان میکند .

 

به قول بعضی ها شیطان مدرن

و در آخر لبخندی نه چندان دل نشین و پر معنا

در کل این شخص زندگی پیچیده ای دارد و اگر قرار بر نوشتن آن باشد وبلاگ دیگری باید





تاريخ : برچسب:منسون,
BY امید عظیمی_OMID AZIMI
BY امید عظیمی_OMID AZIMI
BY امید عظیمی_OMID AZIMI
BY امید عظیمی_OMID AZIMI

زندگینامه کوروش کبیر

● از تولد تا آغاز جوانی کوروش کبیر

دوران خردسالی کوروش کبیر را هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی که گاه چندان سر به ناسازگاری برآورده اند که تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممکن می نماید. لیکن خوشبختانه در کلیات ، ناهمگونی روایات بدین مقدار نیست. تقریباً تمامی این افسانه ها تصویر مشابهی از آغاز زندگی کوروش کبیر ارائه می دهند،تصویری که استیاگ ( آژی دهاک )، پادشاه قوم ماد و نیای مادری او را در مقام نخستین دشمنش قرار داده است.

 

استیاگ - سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد - آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است که به هیچ وجه حاضر نیست حتی فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی هیچ چیز استیاگ را به اندازه ی دخترش ماندانا نمی هراساند. این اندیشه که روزی ممکن است ماندانا صاحب فرزندی شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استیاگ را برآن می دارد که دخترش را به همسری کمبوجیه ی پارسی – که از جانب او بر انزان حکم می راند - درآورد.

مردم ماد همواره پارسیان را به دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت که فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید که در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش کند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی که فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یک کابوس متلاطم می سازد. او در خواب ، ماندانا را می بیند که به جای فرزند بوته ی تاکی زاییده است که شاخ و برگهایش سرتاسر خاک آسیا را می پوشاند. معبرین درباره ی در تعبیر این خواب می گویند کودکی که ماندانا زاییده است امپراتوری ماد را نابود خواهد کرد، بر سراسر آسیا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگی خواهد کشاند.

وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ می دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد که بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست کند. کوروش کودک را برای کشتن زینت می کنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا که هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ، این وظیفه ی شوم را به او محول می کند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی که حیوانات درنده زیاد داشته باشد ببری و درآنجا رها کنی ؛ در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع کشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی که می داند هیچ راهی برای نجات این کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی که بچه را بکشد.

اما از طالع مسعود کوروش کبیر و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر که هر دو دل به مهر این کودک زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود ، در بیابان رها می کند.

کوروش کبیر تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی کوروش را اینچنین وصف می کند : « کوروش کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش ،‌ و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود.

بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند کوروش کبیر را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی.از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد ،‌ و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد.

از آنجا اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد.کوروش کبیر در واقع به هنگام تمرین های ورزشی ، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره ، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند ، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست ، و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و کمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد.

کوروش وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست های کوروش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد ، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود ؛ در اندک مدت به درجه ای رسید که در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی کوروش در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هیجده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استان انگشت نما گردید. »

زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی کوروش را دگرگون سازد ؛ : « یک روز که کوروش در ده با یاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد که هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند.

یکی از بچه ها که در این بازی شرکت داشت و پسر یکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری کرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، که جزو مقررات بازی بود ، ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را کرده بودند که معمولاً با یک پسر روستایی حقیر می کنند.

رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بارخواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردک ، که به خود جرئت داده و پسر یکی از نجبای طراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ » کوروش جواب داد:

« هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »

استیاگ دانست که این یک چوپان زاده ی معمولی نیست که اینچنین حاضر جوابی می کند ! در خطوط چهره ی او خیره شد ، به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاکی و پسرش را مرخص کرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از کجا آورده ای؟ ». چوپان بیچاره سخت جا خورد ، من من کنان سعی کرد قصه ای سر هم کند و به شاه بگوید ولی وقتی که استیاگ تهدیدش کرده که اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد کند ، تمام ماجرا را آنسان که می دانست برایش بازگفت.

استیاگ بیش از آنکه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب را برای رایزنی فراخواند. آنان پس از مدتی گفتگو و کنکاش اینچنین نظر دادند : « از آنجا این جوان با وجود حکم اعدامی که تو برایش صادر کرده بودی هنوز زنده است معلوم می شود که خدایان حامی و پشتیبان وی هستند و اگر تو بر وی خشم گیری خود را با آنان روی در رو کرده ای ، با این حال موجبات نگرانی نیز از بین رفته اند ، چون او در میان همسالان خود شاه شده پس خواب تو تعبیر گشته است و او دیگر شاه نخواهد شد به این معنی که دختر تو فرزندی زاییده که شاه شده. بنابرین دیگر لازم نیست که از او بترسی ، پس او را به پارس بفرست. »

تعبیر زیرکانه ی مغان در استیاگ اثر کرد و کوروش به سوی پدر و مادر واقعی خود در پارسومش فرستاده شد تا دوره ی تازه ای از زندگی خویش را آغاز نماید. دوره ای که مقدر بود دوره ی عظمت و اقتدار او و قوم پارس باشد.

 

● نخستین نبرد کوروش

میتراداتس ( ناپدری کوروش) پس از آنکه با تهدید استیاگ مواجه شد ، داستان کودکی کوروش و چگونگی زنده ماندن کوروش را آنگونه که می دانست برای استیاگ بازگو کرد و طبعاً در این میان از هارپاگ نیز نام برد. هرچند معبران خواب و مغان درباری با تفسیر زیرکانه ی خود توانستند استیاگ را قانع کنند که زنده ماندن کوروش و نجات یافتنش از حکم اعدام وی ، تنها در اثر حمایت خدایان بوده است ، اما این موضوع هرگز استیاگ را برآن نداشت که چشم بر گناه هارپاگ بپوشاند و او را به خاطر اهمال در انجام مسئولیتی که به وی سپرده بود به سخت ترین شکل مجازات نکند. استیاگ فرمان داد تا به عنوان مجازات پسر هارپاگ را بکشند. آنچه هرودوت در تشریح نحوه ی اجرای این حکم آورده است بسیار سخت و دردناک است:

پسر هارپاگ را به فرمان پادشاه ماد کشتند و در دیگ بزرگی پختند ، آشپزباشی شاه خوراکی از آن درست کرد که در یک مهمانی شاهانه – که البته هارپاگ نیز یکی از مهمانان آن بود – بر سر سفره آوردند ؛ پس صرف غذا و باده خواری مفصل ، استیاگ نظر هارپاگ را در مورد غذا پرسید و هارپاگ نیز پاسخ آورد که در کاخ خود هرگز چنین غذای لذیذ و شاهانه ای نخورده بود ؛ آنگاه استیاگ در مقابل چشمان حیرت زده ی مهمانان خویش فاش ساخت که آن غذای لذیذ گوشت پسر هارپاگ بوده است.

صرف نظر از اینکه آیا آنچه هرودوت برای ما نقل می کند واقعاً رخ داده است یا نه ، استیاگ با قتل پسر هارپاگ یک دشمن سرسخت بر دشمنان خود افزود. هرچند هارپاگ همواره می کوشید ظاهر آرام و خاضعانه اش را در مقابل استیاگ حفظ کند ولی در ورای این چهره ی آرام و فرمانبردار ، آتش انتقامی کینه توزانه را شعله ور نگاه می داشت ؛ به امید روزی که بتواند ستمهای استیاگ را تلافی کند. هارپاگ می دانست که به هیچ وجه در شرایطی نیست که توانایی اقدام بر علیه استیاگ را داشته باشد ، بنابرین ضمن پنهان کردن خشم و نفرتی که از استیاگ داشت تمام تلاشش را برای جلب نظر مثبت وی و تحکیم موقعیت خود در دستگاه ماد به کار گرفت. تا آنکه سرانجام با درگرفتن جنگ میان پارسیان( به رهبری کوروش ) و مادها ( به سرکردگی استیاگ ) فرصت فرونشاندن آتش انتقام فراهم آمد.

هنوز جزئیات فراوانی از این نبرد بر ما پوشیده است. مثلاً ما نمی دانیم که آیا این جنگ بخشی از برنامه ی کلی و از پیش طرح ریزی شده ی کوروش کبیر برای استیلا بر جهان آن زمان بوده است یا نه ؛ حتی دقیقاً نمی دانیم که کوروش ، خود این جنگ را آغاز کرده یا استیاگ او را به نبرد واداشته است. یک متن قدیمی بابلی به نام « سالنامه ی نبونید » به ما می گوید که نخست استیاگ – که از به قدرت رسیدن کوروش در میان پارسیان سخت نگران بوده است – برای از بین بردن خطر کوروش بر وی می تازد و به این ترتیب او را آغازگر جنگ معرفی می کند. در عین حال هرودوت ، برعکس بر این نکته اصرار دارد که خواست و اراده ی کوروش را دلیل آغاز جنگ بخواند.

باری ، میان پارسیان و مادها جنگ درگرفت. جنگی که به باور بسیاری از مورخین بسیار طولانی تر و توانفرساتر از آن چیزی بود که انتظار می رفت. استیاگ تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرد ؛ همه ی فرماندهان را عزل کرد و شخصاً در رأس ارتش قرار گرفت و بدین ترتیب خیانت های هارپاگ را – که پیشتر فرماندهی ارتش را به او واگذار کرده بود – بی اثر ساخت. گفته می شود که این جنگ سه سال به درازا کشید و در طی این مدت ، دو طرف به دفعات با یکدیگر درگیر شدند. در شمار دفعات این درگیری ها اختلاف هست. هرودوت فقط به دو نبرد اشاره دارد که در نبرد اول استیاگ حضور نداشته و هارپاگ که فرماندهی سپاه را بر عهده دارد به همراه سربازانش میدان را خالی می کند و می گریزد. پس از آن استیاگ شخصاً فرماندهی نیروهایی را که هنوز به وی وفادار مانده اند بر عهده می گیرد و به جنگ پارسیان می رود ، لیکن شکست می خورد و اسیر می گردد. و اما سایر مورخان با تصویری که هرودوت از این نبرد ترسیم می کند موافقت چندانی نشان نمی دهند. از جمله ” پولی ین“ که چنین می نویسد :

« کوروش سه بار با مادی ها جنگید و هر سه بار شکست خورد. صحنه ی چهارمین نبرد پاسارگاد بود که در آنجا زنان و فرزندان پارسی می زیستند . پارسیان در اینجا بازهم به فرار پرداختند ... اما بعد به سوی مادی ها – که در جریان تعقیب لشکر پارس پراکنده شده بودند – بازگشتند و فتحی چنان به کمال کردند که کوروش دیگر نیازی به پیکار مجدد ندید. »

نیکلای دمشقی نیز در روایتی که از این نبرد کوروش ثبت کرده است به عقب نشینی پارسیان به سوی پاسارگاد اشاره دارد و در این میان غیرتمندی زنان پارسی را که در بلندی پناه گرفته بودند ستایش می کند که با داد و فریادهایشان ، پدران ، برادران و شوهران خویش را ترغیب می کردند که دلاوری بیشتری به خرج دهند و به قبول شکست گردن ننهند و حتی این مسأله را از دلایل اصلی پیروزی نهایی پارسیان قلمداد می کند.

به هر روی فرجام جنگ ، پیروزی پارسیان و اسارت استیاگ بود. کوروش کبیر به سال ٥٥٠ ( ق.م ) وارد اکباتان ( هگمتانه – همدان ) شد ؛ بر تخت پادشاه مغلوب جلوس کرد و تاج او را به نشانه ی انقراض دولت ماد و آغاز حاکمیت پارسیان بر سر نهاد. خزانه ی عظیم ماد به تصرف پارسیان درآمد و به عنوان یک گنجینه ی بی همتا و یک ثروت لایزال - که بدون شک برای جنگ های آینده بی نهایت مفید خواهد بود - به انزان انتقال یافت.

کوروش کبیر پس از نخستین فتح بزرگ خویش ، نخستین جوانمردی بزرگ و گذشت تاریخی خود را نیز به نمایش گذاشت. استیاگ – همان کسی که از آغاز تولد کوروش همواره به دنبال کشتن وی بوده است–پس از شکست و خلع قدرتش نه تنها به هلاکت نرسید و رفتارهای رایجی که درآن زمان سرداران پیروز با پادشاهان مغلوب می کردند در مورد او اعمال نشد ، که به فرمان کوروش توانست تا پایان عمر در آسایش و امنیت کامل زندگی کند و در تمام این مدت مورد محبت و احترام کوروش بود. بعدها با ازدواج کوروش و آمیتیس ( دختر استیاگ و خاله ی کوروش ) ارتباط میان کوروش و استیاگ و به تبع آن ارتباط میان پارسیان و مادها ، نزدیک تر و صمیمی تر از گذشته شد. ( گفتنی است چنین ازدواجهای درون خانوادگی در دوران باستان – بویژه در خانواده های سلطنتی – بسیار معمول بوده است). پس از نبردی که امپراتوری ماد را منقرض ساخت ، در حدود سال ٥٤٧ ( ق.م ) ، کوروش به خود لقب پادشاه پارسیان داد و شهر پاسارگاد را برای یادبود این پیروزی بزرگ و برگزاری جشن و سرور پیروزمندانه ی قوم پارس بنا نهاد.

 

● نبرد سارد

سقوط امپراتوری قدرتمند ماد و سربرآوردن یک دولت نوپا ولی بسیار مقتدر به نام ” دولت پارس “ برای کرزوس ، پادشاه لیدی - همسایه ی باختری ایران ، سخت نگران کننده و باورنکردنی بود. گذشته از آنکه امپراتور خودکامه ی ماد ، برادر زن کرزوس بود و دو پادشاه روابط خویشاوندی بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتند ، نگرانی کرزوس از آن جهت بود که مبادا پارسیان تازه به قدرت رسیده ، مطامعی خارج از مرزهای امپراتوری ماد داشته باشند و با تکیه بر حس ملی گرایی منحصر بفرد سربازان خود ، تهدیدی متوجه حکومت لیدی کنند. کرزوس خیلی زود برای دفع چنین تهدیدی وارد عمل گردید و دست به کار تشکیل ائتلاف مهیبی از بزرگترین ارتشهای جهان آن زمان شد ؛ ائتلافی که اگر به موقع شکل می گرفت بدون شک ادامه ی حیات دولت نوپای پارس را مشکل می ساخت.

فرستادگانی از جانب دولت لیدی به همراه انبوهی از هدایا و پیشکش های شاهانه به لاسدمون ( لاکدومنیا ، پایتخت اسپارت ) اعزام شدند تا از آن کشور بخواهند برای کمک به جنگ با امپراتوری جدید،سربازان و تجهیزات نظامی خود را در اختیار لیدی قرار دهد. از نبونید ( پادشاه بابل ) و آمیسیس ( فرعون مصر ) نیز درخواست های مشابهی به عمل آمد. واحدهایی از ارتش لیدی نیز ماموریت یافتند تا با گشت زنی در سرزمین تراکیه ، به استخدام نیروهای جنگی مزدور برای نبرد با پارسیان بپردازند. ناگفته پیداست که چنین ارتش متحدی تا چه اندازه می توانست قدرتمند و مرگبار باشد. در عین حال ، کرزوس برای محکم کاری کسانی را نیز به معابد شهرهای مختلف - از جمله معابد دلف ، فوسید و دودون - فرستاد تا از هاتفان غیبی معابد ، نظر خدایان را نیز در مورد این جنگ جویا شود. از آنچه در سایر معابد گذشت بی اطلاعیم ولی پاسخی که هاتف غیبی معبد دلف به سفیران کرزوس داد اینچنین بود :

« خدایان ، پیش پیش به کرزوس اعلام می کنند که در جنگ با پارسیان امپراتوری بزرگی را نابود خواهد کرد. خدایان به او توصیه می کنند که از نیرومندترین یونانیان کسانی را به عنوان متحد با خود همراه سازد. به او می گویند که وقتی قاطری پادشاه می شود کافی است که او کناره های شنزار رود هرمس را در پیش گیرد و بگریزد و از اینکه او را ترسو و بی غیرت بنامند خجالت نکشد.»

این پیشگویی کرزوس را در حیرت فرو برد. او به این نکته اندیشید که اصلاَ با عقل جور در نمی آید که قاطری پادشاه شود. بنابرین قسمت اول آن پیشگویی را - که می گفت کرزوس نابود کننده ی یک امپراتوری بزرگ خواهد بود - به فال نیک گرفت و آماده ی نبرد شد. ولی همه چیز بدانسان که کرزوس در نظر داشت پیش نمیرفت. اسپارتیها اگر چه سفیر کرزوس را به نیکی پذیرا شدند و از هدایای او به بهترین شکل تقدیر کردند ولی در مورد کمک نظامی در جنگ پاسخ روشنی ندادند. حاکمان بابل و مصر نیز وعده دادند که در سال آینده نیروهایشان را راهی جنگ خواهند کرد.

با این همه کرزوس تصمیم خود را گرفته بود و در سال ٥٤٦ پیش از میلاد ، با تمام نیروهایی که توانسته بود گرد آورد – از جمله سواره نظام معروف خود که در جهان آن زمان به عنوان بی باک ترین و کارآزموده ترین سواره نظام در تمام ارتش ها شهره بودند - از سارد خارج شد. سپاه لیدی از رود هالیس ( که مرز شناخته شده ی دولتین لیدی و ماد بود ) گذشت و وارد کاپادوکیه در خاک ایران گردید.

پس از آن نیز غارت کنان در خاک ایران پیش رفت و شهر پتریا را نیز متصرف شد. سپاهیان لیدیایی ، در حال پیشروی در خاک ایران دارایی های تمامی مناطقی را که اشغال می شد چپاول می نمودند و مردم آن مناطق را نیز به بردگی می گرفتند. ولیکن ناگهان سربازان لیدیایی با چیز غیر منتظره ای روبرو شدند ؛ ارتش ایران به فرماندهی کوروش کبیر به سوی آنها می آمد! ظاهراَ یک لیدیایی خائن که از جانب کرزوس مامور بود تا از سرزمین های تراکیه برای او سرباز اجیر کند ، به ایران آمده بود و کوروش را در جریان توطئه ی کرزوس قرار داده بود. نخستین بار ، سپاهیان ایرانی و لیدیایی در دشت پتریا درگیر شدند.

به گفته ی هرودوت هر دو لشکر تلفات سنگینی را متحمل شدند و شب هنگام در حالی که هیچ یک نتوانسته بودند به پیروزی برسند ، از یکدیگر جدا شدند. کرزوس که به سختی از سرعت عمل نیروهای پارسی جا خورده بود ، تصمیم گرفت شب هنگام میدان را خالی کند و به سمت سارد عقب نشید. به این امید که از یک سو پارسیان نخواهند توانست از کوههای پر برف و راههای صعب العبور لیدی بگذرند و به ناچار زمستان را در همان محل اردو خواهند زد و از سوی دیگر تا پایان فصل سرما ، نیروهای متحدین نیز در سارد به او خواهند پیوست و با تکیه بر قدرت آنان خواهد توانست کوروش را غافلگیر نموده ، از هر طرف به ایران حمله ور شود. پس از رسیدن به سارد ، کرزوس مجدداَ سفیرانی به اسپارت ، بابل و مصر فرستاد و به تاکید از آنان خواست حداکثر تا پنج ماه دیگر نیروهای کمکی خود را ارسال دارند.

صبح روز بعد ، چون کوروش از خواب برخواست و میدان نبرد را خالی دید ، بر خلاف پیش بینی های کرزوس ، تصمیمی گرفت که تمام نقشه های او را نقش برآب کرد. سربازان ایرانی نه تنها در اردوگاه خود متوقف نشدند ، بلکه با جسارت تمام راه سارد را در پیش گرفتند و با گذشتن از استپهای ناشناخته و کوهستان های صعب العبور کشور لیدی ، از دشت سارد سر درآوردند و در مقابل پایتخت اردو زدند. وقتی که کرزوس خبردار شد که سپاهیان کوروش بر سختی زمستان فائق آمده اند و بی هیچ مشکلی تا قلب مملکتش پیش روی کرده اند غرق در حیرت گردید. از یک طرف هیچ امیدی به رسیدن نیروهای کمکی از اسپارت ، بابل و مصر نمانده بود و از طرف دیگر کرزوس پس از رسیدن به سارد ، سربازان مزدوری را که به خدمت گرفته بود نیز مرخص کرده بود چون هرگز گمان نمی کرد که پارسی ها به این سرعت تعقیبش کنند و جنگ را به دروازه های سارد بکشانند. بنابرین تنها راه چاره ، سامان دادن به همان نیروهای باقی مانده در شهر و فرستادن آنان به نبرد پارسیان بود.

کوروش می دانست که جنگیدن در سرزمین بیگانه ، برای سربازان پارسی بسیار سخت تر از دفاع در داخل مرزهای کشور خواهد بود و از سوی دیگر فزونی نیروهای دشمن و توانایی مثال زدنی سواره نظام لیدی ، نگرانش می کرد. لذا به توصیه دوست مادی خود ، هارپاگ ( همان کسی که یکبار جانش را نجات داده بود ) تصمیم گرفت تا خط مقدم لشکرش را با صفی از سپاهیان شتر سوار بپوشاند. اسب ها از هیچ چیز به اندازه ی بوی شتر وحشت نمی کنند و به محض نزدیک شدن به شتران ، عنان اسب از اختیار صاحبش خارج می شود.

بنابرین سواره نظام لیدی ، هرچقدر هم که قدرتمند باشد ، به محض رسیدن به اولین گروه از سپاهیان پارس عملاَ از کار خواهد افتاد. پیاده نظام کوروش نیز دستور یافت تا پشت سر شتران حرکت کند و پس از آنان نیز سواره نظام اسب سوار قرار گرفتند. آنگاه با این فریاد کوروش که « خدا ما را به سوی پیروزی راهنمایی می کند » سپاهیان ایران و لیدی رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. جنگ بسیار خونین بود ولی در نهایت آنانکه به پیروزی رسیدند لشکریان پارس بودند. از میان لیدیایی ها ، آنان که زنده مانده بودند - به جز معدودی که دوباره برای گرفتن کمک به کشورهای دیگر رفتند - به درون شهر عقب نشستند و دروازه های شهر را مسدود کردند. به این امید که بالاخره متحدین اسپارتی ، بابلی و مصری از راه می رسند و کار ایرانی ها را یکسره می کنند. پس از شکست و عقب نشینی لیدیایی ها ، پارسیان شهر سارد را به محاصره درآوردند.

شهر سارد از هر طرف دیوار داشت بجز ناحیه ای که به کوه بلندی بر می خورد و به خاطر ارتفاع زیاد و شیب بسیار تند آن لازم ندیده بودند که در آن محل استحکاماتی بنا کنند. پس از چهارده روز محاصره ی نافرجام کوروش اعلام کرد به هر کس که بتوانند راه نفوذی به درون شهر بیابد پاداش بسیار بزرگی خواهد داد. بر اثر این وعده بسیاری از سپاهیان در صدد یافتن رخنه ای در استحکامات شهر برآمدند تا آنکه روزی یک نفر پارسی به نام ” هی رویاس “ دید که کلاه خود یک سرباز لیدیایی از بالای دیوار به پایین افتاد. او چست و چالاک پایین آمد ، کلاهش را برداشت و از همان راهی که آمده بود بازگشت. ” هی رویاس “ دیگران را در جریان این اکتشاف قرار داد و پس از بررسی محل ، گروه کوچکی از سپاهیان کوروش به همراه وی از آن مسیر بالا رفته و داخل شهر شدند و پس از مدتی دروازه های شهر را بروی همرزمان خود گشودند.

در مورد آنچه پس از ورود پارسیان به داخل شهر سارد روی داد نمی توانیم به درستی و با اطمینان سخن بگوییم ؛ اگر چه در این مورد نیز هر یک از مورخان ، روایتی نقل کرده اند ولی متاسفانه هیچ کدام از این روایات قابل اعتماد نیستند. حتی هرودوت که نوشته های او معمولاَ بیش از سایرین به واقعیت نزدیک است ، آنچه در این مورد خاص می گوید ، حقیقی به نظر نمی رسد. ابتدا روایت گزنفون را می آوریم و سپس به سراغ هرودوت خواهیم رفت :

« وقتی کرزوس را به حضور فاتح آوردند سر به تعظیم فرود آورد و به او گفت : من ، ای ارباب ، به تو سلام می کنم ، زیرا بخت و اقبال از این پس عنوان اربابی را به تو بخشیده است و مرا مجبور ساخته است که آنرا به تو واگذارم. کوروش گفت : من هم به تو سلام می کنم ، چون تو مردی هستی به خوبی خودم و سپس به گفته افزود : آیا حاضری به من توصیه ای بکنی ؟ من می دانم که سربازانم خستگیها و خطرهای بیشماری را متحمل شده و در این فکرند که عنی ترین شهر آسیا پس از بابل یعنی سارد را به تصرف خود درآورند.

بدین جهت من درست و عادلانه می دانم که ایشان اجر زحمات خود را بگیرند چون می دانم که اگر ثمره ای از آن همه رنج و زحمت خود نبرند من مدت زیادی نخواهم توانست ایشان را به زیر فرمان خود داشته باشم. در عین حال ، این کار را هم نمی توانم بکنم که به ایشان اجازه دهم شهر را غارت کنند. کرزوس پاسخ داد : بسیار خوب ،‌ پس بگذار بگویم اکنون که از تو قول گرفتم که نخواهی گذاشت سربازانت شهر را غارت کنند و زنان و کودکان ما را نخواهی ربود ، من هم در عوض به تو قول می دهم که لیدیایی ها هر چیز خوب و گرانبها و زیبایی در شهر سارد باشد بیاورند و به طیب خاطر به تو تقدیم کنند.

تو اگر شهر سارد را دست نخورده و سالم باقی بگذاری سال دیگر دوباره شهر را مملو از چیزهای خوب و گرانبها خواهی یافت. برعکس ، اگر شهر را به باد نهب و غارت بگیری همه چیز حتی صنایعی را که می گویند منبع نعمت و رفاه مردم است از بین خواهی برد. گنجهای مرا بگیر ولی بگذار که نگهبانانت آن را از دست عاملان من بگیرند. من بیش از حد از خدایان سلب اعتماد کرده ام . البته نمی خواهم بگویم که ایشان مرا فریب داده اند ولی هیچ بهره ای از قول ایشان نبرده ام. بر سردر معبد دلف نوشته شده است:

« تو خودت خودت را بشناس!» باری ، من پیش از خودم همواره تصور می کردم که خدایان همیشه باید نسبت به من نر مساعد داشته باشند. ادم ممکن است که دیگران برا بشناسد و هم نشناسد ، و لیکن کسی نیست که خودش را نشناسد. من به سبب ثروتهای سرشاری که داشتم و به پیروی از حرفهای کسانی که از من می خواستند در رأس ایشان قرار بگیرم و نیز تحت تاثیر چاپلوسیهای کسانی که به من می گفتند اگر دلم را راضی کنم و فرماندهی بر ایشان را بپذیرم همه از من اطاعت خواهند کرد و من بزرگترین موجود بشری خواهم بود ضایع شدم و از این حرفها باد کردم و به تصور اینکه شایستگی آن را دارم که بالاتر از همه باشم ، فرماندهی و پیشوایی جنگ را پذیرفتم ولیکن اکنون معلوم می شود که من خودم را نمی شناختم و بیخود به خود می بالیدم که می توانم فاتحانه جنگ با تو را رهبری کنم ، تویی که محبوب خدایانی و به خط مستقیم نسب به پادشاهان می رسانی. امروز حیات من و سرنوشت من تنها به تو بستگی دارد. کوروش گفت :

من وقتی به خوشبختی گذشته ی تو می اندیشم نسبت به تو احساس ترحم در خود می کنم و دلم به حالت می سوزد. بنابرین من از هم اکنون زنت و دخترانت را که می گویند داری و دوستان و خدمتکاران و سفره گسترده همچون گذشته ات را به تو پس می دهم. فقط قدغن می کنم که دیگر نباید بجنگی. »

و اما اینک به نقل گفته ی هرودوت می پردازیم و پس از آن خواهیم گفت که چرا این روایت نمی تواند با حقیقت منطبق باشد ؛ « کرزوس به خاطرغم و اندوه زیاد در جایی ایستاده بود و حرکت نمی کرد و خود را نمی شناساند. در این حال یکی از سپاهیان پارسی به قصد کشتن او به وی نزدیک گردید که ناگهان پسر کر و لال کرزوس زبان باز کرد و فریاد زد:

” ای مرد ! کرزوس را نکش “ بدینگونه سرباز پارسی از کشتن کرزوس منصرف شد و او را دستگیر کرد. به فرمان کوروش ، کرزوس را به همراه ١٤ تن دیگر از نجبای لیدی ، به روی توده ای از هیزم قرار دادند تا در آتش بسوزانند. چون آتش را روشن کردند کرزوس فریاد زد ” آه ! سولون ، سولون “ . کوروش توسط مترجم خود ، معنی این کلمات را پرسید. کرزوس پس از مدتی سکوت گفت: « ای کاش شخصی که اسمش را بردم با تمام پادشاهان صحبت می کرد » کوروش باز هم متوجه منظور کرزوس نشد و دوباره توضیح خواست. سپس کرزوس گفت :

« زمانیکه سولون در پایتخت من بود ، خزانه و تجملات و اشیاء قیمتی خود را به او نشان دادم و پرسیدم چه کسی را از همه سعاتمندتر می داند ، در حالی که یقین داشتم که اسم مرا خواهد برد. ولی او گفت تا کسی نمرده نمی توان گفت که سعادتمند بوده یا نه ! » کوروش از شنیدن این سخن متاثر شد و بی درنگ حکم کرد که آتش را خاموش کنند ولی آتش از هر طرف زبانه می کشید و موقع خاموش کردن آن گذشته بود. آنگاه کرزوس گریست و ندا داد « ای آپلن! تو را به بزرگواری خودت سوگند می دهم که اگر هدایای من را پسندیده ای بیا و مرا نجات بده » پس از دعای کرزوس به درگاه آپلن ، باران شدیدی باریدن گرفت و آتش را خاموش کرد. پارسیان که سخت وحشت زده بودند ، در حالی که زرتشت را به یاری می طلبیدند از آنجا گریختند. »

این بود روایت هرودوت از آنچه بر پادشاه سارد گذشت. ولی ما دلایلی داریم که باور کردن این روایت را برایمان مشکل می سازند. نخستین دلیل بر نادرست بودن این روایت ، مقدس بودن آتش نزد ایرانیان است که به آنها اجازه نمی داد با سوزاندن پادشاه دشمن ، به آتش – یعنی مقدس ترین چیزی که در تمام عالم وجود دارد - بی حرمتی کرده ، آن را آلوده سازند. دلیل دوم آنست که در سایر مواردی که کوروش بر کشوری فائق آمده ، هرگز چنین رفتاری سراغ نداریم و هرودوت نیز خود اذعان می کند به این که رفتار کوروش با ملل مغلوب و بویژه با پادشاهان آنان بسیار جوانمردانه و مهربانانه بوده است. و بالاخره سومین و مهمترین دلیل آنکه امروز مشخص شده است که اصولاَ در زمان سلطنت کرزوس ، سولون هرگز به سارد سفر نکرده بود بنابرین داستانی که هرودوت نقل می کند به هیچ عنوان رنگی از واقعیت ندارد. چهارمین نکته ی شک برانگیزی که در این روایت وجود دارد آن است که آپولن ، خدای یونانیان بوده و این مسأله یک احتمال قوی پیش می آورد که هرودوت – به عنوان یک یونانی - کوشیده است باورهای مذهبی خود را در این مسأله دخالت دهد.

در مورد آنچه در شهر سارد رخ داد نیز روایت های مشابهی نقل شده است که اگر چه در پایان به این نکته می رسند که سربازان پارسی ، شهر را غارت نکرده و با مردم سارد به عطوفت رفتار کرده اند ولی می کوشند به نوعی این رفتار سپاهیان پارس را به عملکرد کرزوس و تاثیر سخنان وی در پادشاه جوان هخامنشی مربوط کنند تا آنکه مستقیماَ دستور کوروش را عامل رفتار جوانمردانه ی سپاهیان ایران بدانند. پس از تسخیر سارد ، تمام کشور لیدیه به همراه سرزمینهایی که پادشاهان آن سابقاَ فتح کرده بودند ، به کشور ایران الحاق شد و بدین ترتیب مرز ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید.

پس از بدست آوردن سارد ، تمام لیدیه با شهرهای وابسته اش ، به دست کوروش افتاد و حدود ایران به مستعمرات یونانی در آسیای صغیر رسید. این مستعمرات را چنانکه در جای خود خواهد آمد اقوام یونانی بر اثر فشاری که مردم دریایی به اهالی یونان وارد آوردند ، بنا کرده بودند. کوچ کنندگان از سه قوم بودند : ینانها ، الیانها و دریانها. نام یونان به زبان پارسی از نام قوم یکمی آمده است زیرا اهمیت آنها در این دست آورده ها (مستعمرات) بیشتر بود.

هرودوت اوضاع این مستعمرات را چنین می نویسد: ینانهایی که شهر پانیوم وابسته به آنهاست شهرهای خود را در جاهایی بنا کرده اند که از حیث خوبی آب و هوا در هیچ جا مانند ندارد. نه شهرهای بالا می توانند با این شهرها برابری کنند و نه شهرهای پایین ، نه کرانه های خاوری و نه کرانه های باختری .

ینانها به چهار لهجه سخن می گویند شهر ینانی ملیطه که در باختر واقع است پس از ان می نویت و پری ین است . این شهرها در کاریه قرار دارند و اهالی آنها به یک زبان سخن می گویند. شهرهای ینانی واقع در لیدیه اینهاست : افس ، کل فن ، لیدوس ، تئوس ، کلازمن ، فوسه. اینها به یک زبان سخن می گویند ولی زبان آنها همانند زبان شهرهای یاد شده در بالا نیست. از سه شهر دیگر ینانی دو شهر در جزیده سامس و خیوس واقع است و سومی ارتیر است که که در خشکی بنا شده است. اهالی خیوس و ارتیر به یک زبان سخن می وین دو اهالی سامس به زبانی دیگر. این است چهار لهجه ینانی .

پس از آن هرودوت می گوید : ینانهای هم پیمان زمانی از دیگر ینانها جدا شده بودند و جدایی آها از اینجا بود که در آن زمان ملت یونانی به تمامی ناتوان به دید می آمد و ینانها در میان اقوام یونانی از همه ناتوانتر بودند و به جز شهر آتن شهر مهمی نداشتند. بنابرین چه آتنیها و چه دیگر ینانیها پرهیز داشتند از اینکه خود را ینانی بنامند و گمان می رود که اکنون هم بیشتر ینانها این نام را شرم آور می دانند.

دوازده شهر همی پیمان ینانی برعکس به نام خود سربلند بودند. آنها معبدی برای خود ساختند که آن را پانیونیوم نامیدند از ینانهای دیگر کسی را به آنجا راه نمی دادند و کسی هم جز اهالی ازمیر خواهند آن نبود که در پیمان آنها وارد شود. پانیوم در دماغه ی میکال قرار دارد این معبد برای خدای دریاها ، پوسیدون هلی *** ، ساخته شده است. در نوروزها ینانها ی شهرهای هم پیمان در اینجا گرد می آیند و این جشن را جشن پانیونیوم می نامند.

 

 از گفته های هرودت روشن می شود که دریانها هم همبستگی با شش شهر دریانی داشتند ولی بعدها هالی کارناس را باری اینکه یک ی از اهالی آن بر خلاف عادت قدیم رفتار کرد ، از پیمان بیرون کردند. الیانها همبستگی از دوازده شهر داشتند ولی ازمیر را ینانها از آنها جدا کردند و یازده شهر دیگر در همبستگی الیانی بازماند. زمینها الیانی پربارتر از زمینهای ینانی بود ولی از حیث خوبی آب و هوا با شهرهای ینانی برابری نمی کرد.

 

از گفته های هرودوت چنین برمی آید که این مستعمرات را سه قوم یونانی بنا کدره بودند و بین تمام آنها همراهی و هم پیمانی نبود. زیرا هر یک از همبسته های کوچک برپا کرده با هم هم چشمی و کشمکش داشتند.

پس از آن تاریخ نگار نامبرده می گوید : ینانها و الیانها نماینده ای نزد کوروش فرستاده و درخاست کردند که کوروش با آنها مانند پادشاه لید ی رفتار کند یعنی به کارهای درونی آنها دخالت نکند وهمان امتیازات را بشناسد. کوروش پاسخی یکراست به آنها نداده و این مثل را آورد : « زنی به دریا نزدیک شده و دید که ماهیهای قشنگی در آب شنا می کنند. پیش خود گفت : اگر من نی بزنم آشکارا این ماهیها به خشکی درآیند . بعد نشست و هر چند که نی زد چشمداشت او برآورده نشد. پس توری برداشت و به دریا افکند و شمار زیادی از ماهیان به دام افتادند. وقتی که ماهی ها در تور به بالا و پایین می جستند ، نی زن حال آنها را دید و گفت : حالا دیگر بیهوده می رقصید! می بایست وقتی برایتان نی میزدم می رقصیدید. »

هرودوت این گفته را چنین تعبیر می کند : کوروش خواست با این مثل آنها بدانند که موقع را از دست داده اند، چه وقتی که پیش از به دست آوردن سارد به آنها پیشنهاد همبستگی شده بود و آنها رد کرده بودند. از میان مستعمرات یونانی ، کوروش فقط با اهالی ملیطه قرارداد کرزوس را تازه کرد و و نمایندگان دیگر شهرها را نپذیرفت. نمایندگان به شهرهای خود بازگشتند و پاسخ کوروش را رسانیدند . سپس از تمام شهرهای یونانی آسیای کوچک نمایندگانی برگزیده شدند که در پانیونیوم گرد آمده و در برابر کوروش همبسته شوند.

نمایندگان شهرهایی چون کل فن ، افس ، فوسه ، پری ین ، لبدس ، تئوس ، اریتر و دیگران در اینجا گرد آمده بودند . شهر ملیطه چون به مقصود خویش رسیده بود در این گروه شرکت نکرد. جزیره ی سامس و خیوس هم شرکت نکردند به این امید که کوروش چون نیروی دریایی نیرومندی ندارد کاری با آنها نخواهد داشت. ولی دیگر شهرها با وجود اختلافاتی که با یکدیگر داشتند ، از جهت خطر مشترکی که احساس می کردند در این گردهمآیی حضور یافتند.

الیانها گفتند هر چه ینانها بکنند ما هم خواهیم کرد. دریانها از جهت آنکه از شهرهای کارناس که دریانی بود نماینده ای پذیرفته نشده بود ، از شرکت در عملیات خودداری کردند. چون جزایر یونانی هم حاضر نشدند در این گردهمآیی شرکت کنند ، ینانها و االیانها قرار گذاتند نماینده ای به اسپارت گسیل کنند و از آن دولت یاری جویند.

با این هدف پی تر موس نامی از اهای فوسه که سخنران و سخندان بود با انبوهی از هدایا به نزد اولیای دولت اسپارت فرستاده شد. ولی اسپارتی ها جواب درستی به وی ندادند و تنها وعده کردند که گروهی را خواهند فرستاد تا اوضاع منطقه را بازبینی کنند. بدین منظور یک کشتس اسپارتی پنجاه پارویی رهسپار فوسیه شد و در آنجا نمایندگان اسپارت ، فردی به نام لاکریناس را برگزیدند و برای مذاکره با کوروش روانه ی سارد کردند. او به شاه گفت : بر حذر باشید از اینکه مستعمرات یونانی را آزار کنید ، زیرا اسپارت چنین رفتاری را نخواهد پذیرفت.

کوروش از یونانیهایی که در رکاب وی بودند پرسید : مگر این لاسدمونیها کیستند و عده شان چقدر است که اینگونه سخن می گویند؟ پس از آنکه یونانیها این مردم به کوروش شناساندند ، کوروش رو به نماینده کرد و گفت : من از مردمی که در شهرهایشان جای ویژه ای دارند که در آنجا گرد هم می آیند و با سوگند دروغ و نیرنگ یکدیگر را فریب می دهند هراسی ندارم. اگر زنده ماندم چنان کنم که این مردم به جای دخالت در کار ینانیها از کارهای خودشان سخن بگویند.

نماینده ی اسپارت پس از شنیدن پاسخ کوروش به کشور خویش بازگشته به پادشاه اسپارت ( آناک ساندریس ، آریستون ) پاسخ کوروش را رسانید. انها هم پاسخ را به مردم رسانیدند و مسئله ی کمک گرفتن یونانیهای آسیای صغیر از اسپارتیها به همین جا ختم شد.

هرودوت می گوید بیم دادن کوروش به همه ی یونانیها بود ، چه هر شهر یونانی میدانی دارد و مردم برای داد و ستد در آنجا گرد می آیند ولی در پارس چنین میدانهایی وجود ندارد. نتیجه ای که تاریخنگار یاد شده می گیرد درست نیست زیرا مقصود کوروش روش حکومت آنها بوده است . یونانیهایی که از ملتزمین کوروش بودند او را از روش حکومت اسپارت آگاه کرده و گفتند مردم در جایی میدان مانند گرد آمده و در کارها سخن می گویند و هر یک از سخنوران می خواهند باور خود را به مردم بپذیرانند.

آشکار است که ککوروش از روش چنین حکومتی خوشش نیامده و آن پاسخ را داده است . خلاف این فرض طبیعی نیست. زیرا وقتی که می خواهند مردمی را بشناسانند روش حکومت آن را کنار نمی گذارند تا از میدان داد و ستد سخن بگویند. بنابرین از این پاسخ نمی توان داوری کرد که میدان خرید و فروش در پارس پیدایی نداشته است به عکس چون داد و ستد در آن زمان بیشتر با تبدیل جنس به جنس می شد و مغازه یا حجره برای اینگونه داد وستد تنگ بود ، پس این میدانها بوده است. به هر حال اگر هم نبوده مقصود کوروش روش حکومت اسپارتیها بود نه میدان داد و ستد آنها.

کوروش در این هنگام به کارهایی که در خاور داشت بیش از کارهای باختر اهمیت داد. یک تن از اهالی لیدیه به نام پاکتیاس را برگزید و به حکومت این کشور گماشت . ترتیبات آن را با حوالی که در زمان آزادی داشت باقی گذاشت و پس از آن با کرزوس راهی ایران شد.

هرودوت می گوید دلیل برگزیدن یک تن لیدیایی به فرمانروایی این کشور این بود که کوروش ترتیب ایران را در دید آورد ، چون در ایران رسم بر این بود که وقتی کشوری را می گرفتند از خانواده فرمانروایان یا نجبای آن کشور کسی را به فرمانروایی آن بر می گزیدند. ولی دیری نپایید که کورش دانست که این ترتیب سازگار اوضاع آسیای پایینی نیست.

توضیح آنکه پاکتیاس همین که کورش را دور دید وعوی آزاد شدن لیدیه کرد و چون کورش گنجینه را به او سپرده بود با آن پول مردم کناره را با خود همراه کرد و سپاهی ترتیب داد بعد به سارد شتافته و فرمانروای ایرانی را در ارگ پیرامون گرفت. این خبر در راه به کورش رسید و او چنانکه هرودت می گوید از کرزوس پرید سرانجام این کار چیست ؟ چنیین به نظر می آید که مردم لیدی هم برای خودشان و هم برای من دردسر درست می کنند. آیا بهتر نیست که لیدیها را برده کنم ؟ کرزوس در پاسخ گفت خشمگین نشو ، لیدها نه از بابت گذشته گناهی دارند و نه از جهت حا ل . گذشته ها به گردن من بود و حال گناه از پاکتیاس است که باید تنبیه شود.

از گناه لیدیها بگذر و برای اینکه بعدها شورش نکنند نماینده ای به سارد فرست و فرمان بده که لیدیها اسلحه برندارند ، در زیر ردا قبایی بپوشند و کفشاهی بلند به پا کنند و کودکان خویش را به نواختن آلات موسیقی و بازرگانی وادارند. به زودی خواهی دید که مردان لیدی زنانی خواهند بود و اندیشه تو از شورش آنها راحت خواهد شد. والبته کورش هرگز به این توصیه های رهبری که برای زن کردن مردان کشورش نقشه می کشید اهمیت نداد. مازارس سردار ایرانی برای سرکوب شورش پاکتیاس به سارد فرستاده شد.

با ورود مازارس به شهر سارد ، پاکتیاس شهر را رها کرد و به کوم ( = کیمه ، مستعمره ی یونانی ) گریخت. مازارس به اهالی کوم پیغام داد که باید پاکتیاس را تسلیم کنند. اهالی کوم از یک سو نمی خواستند با پارسیان وارد جنگ شوند و



BY امید عظیمی_OMID AZIMI

داریوش بزرگ را میتوان به جرات یکی از نوابغ هوشمند و شایسته برای قدرت و شاهنشاهی آسیا نامید . در اینجا بر این هستیم تا گوشه ای از کارهای شگفت انگیز این فرزند پاک ایران و شاهنشاه 28 کشور آسیا را بررسی کنیم و همچنین با اندیشه های اهورایی این ابر مرد وطن پرست تاریخ ایران و جهان که بدون تردید وی ادامه دهنده راه کورش بزرگ بوده است آشنایی بیشتری داشته باشیم . وی در سال 522 پیش از میلاد بر اریکه شاهنشاهی آسیا نشست و در سال 486 پیش از میلاد چشم از جهان فرو بست و ایرانی را برای ما به ارث گذاشت که درجهان بی سابقه بود . پس از وی خشیارشا بزرگ بر اریکه شاهنشاهی 28 کشور آسیایی نشست و راه پدر بزرگوار خود را ادامه داد . داریوش پور( پسر) گشتاسب - پور ارشام - پور آریارمن - پور چیش پش بود که نیاکانش در سه نسل به کورش بزرگ بازمی گشت. وی یکی از سرداران نامی ارتش کمبوجیه فرزند کورش بزرگ بود . پس از درگذشت کمبوجیه داریوش بزرگ بر ضد بردیای دروغین که خود را فرزند کورش معرفی کرده بود قیام کرد و سلطنت را از وی بازستاند . داریوش با همکاری 6 سردار برجسته از ارتش کمبوجیه که نامشان : وینددفرنه، اوتن، گائوبرووه، ویدرنه، بغ بوخش و اردومنش بود بر ضد شاه دروغین قیام کردند و وی را از مقام شاهی برکنار و مجازات کردند . سپس یکی از 7 تن سردار ایرانی در طی مسابقه ای در میدان اصلی شهر به مقام پادشاهی رسید و او کسی نبود جز داریوش بزرگ . به گفته هرودوت 3 سال نخست سلطنت وی برای سرکوب شورشیان و برقراری ایران یکپارچه صرف شد . یکی از مهم ترین اقدامات داریوش بزرگ قراردادن مصر به عنوان یکی از ولایات ایران بود. این اقدام برابر با 4 ژوئیه سال 489 پیش از میلاد صورت گرفت. وی قلمرو امپراتوری ایران را به 30 ایالت تقسیم کرد و هر ایالت را ساتراپی (واژه ای مادی است) نامید و دستور داد که با تاسیس پستخانه ارتباط مردم این ایالتها با هم تامین شود و داد و ستد با پول انجام شود (سكه هایی که ضرب کرده بود). مصر یكی از ساتراپی های ایران آن زمان بود که داریوش توجه خاصی به آن داشت. نظم دادن انسانی به مالیات های کشوری یکی دیگر از مهم ترین اقدامات داریوش بزرگ است. به گفته پلوتارخ مورخ نامی سالهای 46 تا 120 پس از میلاد همه ساله از کشورهای مختلف هدایایی به دربار شاهنشاهی ایران می آوردند تا اینکه داریوش مقدار مالیات را برای هر ایالت معین کرد. سپس مامورانی را فرستاد به ایالتهای امپراتوری تا ببینند چه مقدارمردم توانایی پرداخت مالیات را دارند؟ آیا مبلغ تعیین شده فشاری را بر مردم تحمیل نمی کند؟ سپس ماموران یه حضور شاهنشاه آمدند گفتند همه قادر هستند این مبلغ را بپردازند. با این حال داریوش بزرگ دستور داد همان مقدار را هم نصف کنند. که درباریان علت را پرسیدند. وی پاسخ داد ممکن است شهربانان هم برای خود مبلغی از مردم به صورت غیر قانونی دریافت کنند پس باید این را در نظر گرفت. ساخت راه شاهی با زیرسازی اصولی و مستحکم به طول 2700 کیلومتر یکی از شگفت انگیز ترین کارهای وی در 2500 سال پیش به حساب می آید. این راه از شوش به سارد در نزدیکی مدیترانه بود. زیرسازی مستحکم این راه که بسیار شبیه به آسفالتهای امروزی است از نبوغ امپراتوری داریوش بزرگ و برگزیدن اصولی ترین شیوه حکومتی و راه سازی به حساب می آید. ماریژان موله اولین راه شوسه و زیر سازی شده در جهان را به داریوش نسبت داده است .

آباد سازی مصر از دیگر اقدامات وی بود. مصر به مدت 121 سال یکی از ایالتهای ایران به حساب می آمد که داریوش آنرا سامان و گسترش داده بود. داریوش نگاهی مثبت به مصرکهن داشت و در نوسازی آنجا تلاشی بسیار کرد. وی هیچگاه معابد آنان را ویران نکرد و به آنان آزادی در گزینش دین داد. وی در مراسم عزای ملی مصریان ( آپیس ) شرکت کرد و هزینه هنگفتی را برای اجرای ان مراسم تعیین نمود. سپس به نزد معابد آنان رفت و به خدای مصریان احترام گذاشت و معبد خدای بزرگ مصر ( آمون ) را به کلی بازسازی کرد. داریوش مدرسه طب مصر را که مدتها بسته بود و استادانش از کار بیکار شده بودن را دوباره گشود و "اودجاهور" را مامور رسیدگی به آنجا کرد. سپس استادان و افراد برجسته علمی جهان را به آنجا دعوت کرد تا در آنجا یک مرکز بین المللی طب راه اندازی کند. اودجاهور در نوشته ای که از خود بر جای گذاشته گفته است : شاهنشاه داریوش فرمان داد که همه چیز خوب به دانش آموزان و استادان داده شود تا پیشیه و کاردانی خود را گسترش دهند. شاهنشاه این کار را کرد زیرا فضیلت علم و دانش را میشناخت. روش برجسته مدیریت و فرهنگ ایرانی داریوش بزرگ سه قرن در مصر باقی بود.
کارول نوشته است: با وجود برچیده شدن حكومت ایرانیان بر مصر در سال 404 پیش از میلاد، مصریان تا دهها سال پس از آن هم خود را از اتباع امپراتوری ایران می دانستند. مصر توسط کامبوزیا (کامبیز- کمبوجیه ) دوم پسر کوروش بزرگ بدلیل کشتار عده ای ایرانی تصرف شده بود. وی شرق لیبی و شمال سودان را هم برخاك مصر اضافه کرده بود و مصر را که سالها به دو بخش علیا و سفلی تقسیم شده بود و دارای دو حكومت جدا از هم بود به صورت یك آشور واحد درآورده و داریوش بزرگ شهر ممفیس را پایتخت مصر واحد قرار داده بود. داریوش بزرگ طرح تعلمیات عمومی و سوادآموزی را اجباری و به صورت کاملا رایگان بنیان گذاشت که به موجب آن همه مردم می بایست خواندن و نوشتن بداند. وی اینگونه می اندیشید که پادشاه زمانی میتواند در اندیشه آباد ساختن کشور باشد و ویرانی ها را آباد کند که مردمانش از شعور و سواد کافی برخوردار باشند و اقدامات شاهنشاه را برای اقتدار کشور درک کنند. ( پرفسور هرتسفلد ) هنر هخامنشی در زمان داریوش بزرگ به منتهی عظمت خود رسید و داریوش شاه تمام هنرهای آسیا را برای شاهنشاهی ایران استفاده نمود. از گاوهای بالدار عظیم الجسته در شوش یا کاخهای هنر خاورمیانه در پرسپولیس یا کاخهای سلطنتی شوش یا سنگتراشه های بیستون و غیره. وی شاهی مقتدر و هنر دوست نامیده شده بود که ایران را به سبک شگرفی اداره نمود. مورخین یونانی نوشته اند وی هنری را در پارسه اجرا کرد که دیگر بالاتر از آن ممکن نبود و عالی ترین شکل ممکن را وی پیداه کرد . داریوش بزرگ در پایئز و زمستان 518 - 519 قبل از میلاد نقشه ساخت ابنیه های شگفت انگیز پرسپولیس را طراحی کرد و با الهام گرفتن از اهرام مصر و دیگر هنرهای آسیایی که همگی زیر مجوعه ای از ایران بودند نقشه آن را با کمک چندین تن از معماران مصری بروی کاغذ آورد و یادگاری خارق العاده به نام کاخهای پرسپولیس بنا کرد که ساخت آن 65 سال به طول انجامید، ولی زندگی اهورایی وی کفای دیدن پایان کاخ را نداد. وی با این اندیشه که ایران با تمدنی کهن و شاهنشاهی قدرتمندی همچون ایران که مناطق زیادی از آسیا را به زیر پرچم ایران در آورده است شایسته یک مرکز قدرتمند با طراحی فوق العاده است که تا هزاران سال برای آیندگان بماند و آنان درس عبرت بگیرند و راه نیاکان خود را ادامه دهند. می بینیم که بعد از گذشت 2500 سال از ساخت پرسپولیس با وجود ویران شدنش توسط اسکندر گجستک و آتش کشیدن آن هنوز با قدم نهاندن در این یادگار داریوش شاه ابهت این مکان انسان را تحت تاثیر قرار میدهند و همگان این وطن پرستی آنان را ستایش میکنند. نکته مهم این ساختمانها بزرگ رعایت حقوق انسانی کارگران و معماران است که داریوش شاه تمام مزایا و حقوق روزانه آنان را بر کتیبه ها نوشته است. داریوش بزرگ در هر سال برای ساخت کاخ به کارگران بیش از نیم میلیون طلا مزد می داده است که به گفته مورخان گران ترین کاخ دنیا محسوب میشده. این در حالی است که در همان زمان در مصر کارگران به بیگاری مشغول بوده اند بدون پرداخت مزد که با شلاق همراه بوده است. داریوش بزرگ برای ساخت کاخ پرسپولیس که نمایشگاه هنر آسیا بوده 25 هزار کارگر به صورت 10 ساعت در تابستان و 8 ساعت در زمستان به کار گماشته بود و به هر استادکار هر 5 روز یكبار یك سكه طلا ( داریك ) می داده و به هر خانواده از کارگران به غیر از مزد آنها روزانه 250 گرم گوشت همراه با روغن، کره، عسل و پنیر میداده است و هر 10 روز یكبار استراحت داشتند. (جای بسی تاسف است که ما ابداع کننده این قوانین را ملل غرب بدانیم، حال آنکه خود وضع کننده این قوانین بوده ایم. بنجامین فرانکلین یکی از اولین رئیس جمهورهای آمریکا کتابی در رابطه با کورش کبیر داشته که همیشه با خود حمل می کرده - رجوع شود به برنامه ای از نشنال جئوگرافیک در رابطه با بنجامین فرانکلین) حس ملی گرایی و وطن پرستی داریوش بزرگ در برابر کشوری مقدس همچون ایران از دیگر سرمشق های این ابر مرد تاریخ است. هرودوت میگوید هرگز یک پارسی از خدای خود برای شخص خویشتن آروزی سلامتی و نیکی نمیکند بلکه او درخواست سعادت برای تمام ملت پارس - برای کشور پارس و سپس برای شاه پارس میکند آنگاه خود را مشمول این دعا میداند. به گفته پرفسور گیریشمن حس وطن پرستی داریوش بزرگ در درجه عالی و به شکل بی سابقه ای نمایان است و همه هم و غم او آرزوی ایرانی بود بدون شورش، با اقتدار شاهنشاهی بزرگ، مردمانی که در صلح زندگی کنند، برده داری و غلامی در آنجا نباشد، کشور در قحطی به سر نبرد و مردمان آزادی انتخاب دین داشته باشند. این گفته در کتیبه های وی به روشنی دیده میشود و می بینیم که تلاش وی برای این امر مهم به حقیقت پیوست و شاهنشاهی وی در تاریخ به صورت بی سابقه به ثبت رسید. برجسته ترین اقدام داریوش بزرگ بنیانگذاری نیروی دریایی ارتش ایران برای نخستین بار در تاریخ آریا بوده است. به گفته هرودوت داریوش 2 گروه اکتشافی به دریا گسیل داشت. یکی از هند به دریای عمان و دریای سرخ و سپس از رود نیل روانه دریای مدینترانه نمود. گروهی را تا دریای اژه در کنار ایتالیا و از طرف دیگر گروهی را تا نزدیکی آفریقا فرستاد. این اقدام داریوش بزرگ به حدی به سرعت پیشرفت کرد که در زمان لشگر کشی تاریخی خشیارشا به اروپا به گفته هرودوت 4000 تا 5000 هزار ناوگان دریایی ارتش شاهنشاهی ایران روانه اروپا شده بود. (هرودوت به طور کلی به ایرانیان خصومت بسیار می ورزید و این را می توان از کتابهایش پیدا کرد. او برای بزرگ کردن شکست یونانیان از ایرانیان اینگونه نوشته که تعداد ایرانیان به بالای یک میلیون نفر می رسید. حال آنکه در دنیای آن زمان گردآوری ارتشی به آن بزرگی، خرجی بسیار داشته - برای اطلاع بیشتر لطفاً رجوع شود به کتاب سرزمین جاوید جلد اول - ترجمه زنده یاد ذبیح الله منصوری) که خشیارشا آنان را به 4 دسته تقسیم کرده بود : " ناوگان جنگی" برای پرتاب گوی های آتشین، ناوگان سرگور برای دنبال کردن دشمن و تعقیب آنان، ناوگان بارکش برای جابجایی ارتش و سربازان، و ناوگان مهندسی برای جابجایی وسایل مهندسی برای پل سازی و کانال زدن و اقدامات مهندسی نظامی. تقویم آنونی ( ماه 30 روز ) به دستور داریوش بزرگ پایه گذاری شد و او هیاتی را برای اصلاح تقویم ایران به ریاست دانشمند بابلی “دنی تون” بسیج کرده بود. بر طبق تقویم جدید داریوش روز اول و پانزدهم ماه تعطیل بوده، و در طول سال دارای 5 عید مذهبی و 31 روز تعطیلی رسمی که یكی از آنها نوروز و دیگری سوگ سیاوش بوده است ( ماریژان موله و پرفسور هرتزفلد ). از دیگر اقدامات مهم داریوش شاه ابداع خط میخی پارسی باستان است. وی خطوط بین المللی ( ایلامی - بابلی ) را در ایران رواج داد و یک خط مشترک برای قلمرو شاهنشاهی ایران توسط اندیشمندان ایرانی ساخت که نام آنرا میخی پارسی نام نهاد که به زودی در 28 کشور جهان رونق یافت. ( هرودوت ) داریوش بزرگ پادگان و نظام وظیفه را در ایران پایه گذاری کرد و به مناسبت آن تمام جوانان چه فرزند شاه و چه فرزند وزیر باید به خدمت بروند و تعلیمات نظامی ببینند تا بتوانند از سرزمین پارس دفاع کنند. داریوش بزرگ برای اولین بار در ایران وزارت راه، وزارت آب، سازمان املاك، سازمان پست و تلگراف ( چاپارخانه ) را بنیان نهاد که این اقدام وی نخستین وزارت پست سریع جهانی شناخته شده است. علاقه به آبادی، رونق کشاورزی و سرسبزی از دیگر خصوصیات برجسته داریوش بزرگ بود. وی شهربان ( ساتراپ ) ایالت های خود را به موظف به کاشت درختان و رونق کشاورزی میکرد. در نامه ای که باستان شناسان آنرا پیدا کرده اند و پرفسور ایران شناس گیریشمن آنرا به چاپ رساند داریوش بزرگ به حاکمان روسیه و آسیای صغیر چنین فرمان میدهد: من نیت شما را در بهبود بخشیدن کشورم به وسیله انتقال و کاشت درختان میوه در آن سوی فرات و در بخش علیای آسیا تقدیر و سپاس میگویم. داریوش بزرگ برای جلوگیری از قحطی آب در هندوستان که جزوی از ایران بوده سدی عظیم بروی رود سند بنا
نهاد و مرمان آنجا را از خود خشنود نمود و جلوی قحطی را گرفت.
در طول سلطنت داریوش بزرگ 242 حكمران بر علیه او شورش کرده بودند و او پادشاهی بوده که با 242 مورد شورش مقابله کرد و همه را بر جای خود نشاند و مانع از تجزیه ایران توسط حکمرانان خائن شد و عدالت و یکپارچگی ایرانی را در سرتاسر کشور بسط داد. او در سال آخر پادشاهی به اندازه 10 میلیون لیره انگلستان ذخیره مالی در خزانه دولتی بر جای گذاشت. احترام داریوش شاه به زنان و حفظ حقوق آنان از دیگر اقدامات برجسته وی به حساب می آید. طبق گفته پرفسور گیل استاین - دکتر دیوید استروناخ - پرفسور ریچای فرای و پرفسور علیرضا شاپور شهبازی ( موسسه شرق شناسی شیکاگو و موزه ایران باستان ) داریوش بزرگ برای بنا نهادن ساخت کاخهای پارسه از زنان به عنوان یکی از مهم ترین نیروهای کاری استفاده می کرد. به شکلی که در چندین مورد کتیبه بدست آمده نوشته شده است که زنی در اینجا مسئول بیش از 100 نفر کارگر مرد بود و یا زنی دیگر به دلیل مهارت شغلی اش حقوقی معادل 3 مرد دریافت میکرد. یا در کتیبه ای دیگر آمده زنان کارگر باردار در ساختن پارسه از حقوق شاهنشاهی برای استراحت و بارداری استفاده کردند. از دیگر اقدامات داریوش بزرگ دادن پناهندگی سیاسی به فیثاغورث بود که بدلایل مذهبی از کشور خود گریخته بود و به ایران پناه آورده بوده است و سپس توسط داریوش بزرگ دارای یك زندگی خوب همراه با مستمری دائم شده بود. داریوش برای سهولت رفت و آمد میان ایران وایالت مصر دستور داد که میان دریای سرخ و رود نیل آبراهی ( کانال سوئز کنونی ) بسازند که آثار آن و کتیبه مربوط به اتمام این آبراه که صدها سال دایر بود و بر اثر توفان شن پر شده است به دست آمده و موجود است. (رجوع شود به برنامه ای از نشنال جئوگرافیک در رابه با کانال سوئز) در طول این کانال تخته سنگهای تراشیده شده به دست آمده که در آنها تاریخ اتمام هر قطعه از آبراه حك شده است و این سنگها در دست است. در یك سنگ نبشته آمده است که روز افتتاح آبراه، 26 آشتی از آن عبور کردند و این نوشته به چهار زبان و دو خط است (میخی و هیروگلیف). از همین دوران اثری به دست آمده که عبارت است از مخلوطی از علامت ایران (بالهای باز شده مرغ با سرانسان و کلاه پارسی) و علائم قدیم مصر علیا و مصر سفلی که نشانه وحدت مصر واحد با امپراتوری ایران است. لوح در قرن 20 به دست آمده است. وی در سنگنبشته هایش در « دریای سرخ - نیل » داریوش به مناسبت پایان آبراه مصر خود را داریوش پسر ویشتاسپ هخامنش (ویشتاسپ در فارسی امروز به گشتاسپ تبدیل شده است) خوانده که از همان زمان احترام عمیق به پدر و بكار رفتن نام او پس از نام فرد در جهان رواج یافته است. معبدی که داریوش در مصر ساخت، هنوز تقریبا به طور کامل درمنطقه واحه موجود است. وی به ادیان مصر احترام گذاشت و هیچگاه دین مزدیسنای ایرانی ( زرتشت ) را در آنجا تبلیغ نکرد.

از دیگر یادگارهای داریوش بزرگ ستایش مصریان از وی بود. زیرا داریوش شاه - مردمان و کارگران و بردگان مصر را رهایی بخشید و خود در راس فرعونهای مصر شاه آنجا شد. کتیبه ای از کاهنان مصری باقی است که استاد پیرنیا در کتاب تاریخ ایران باستان آنرا اینگونه ترجمه کرده است :
داریوش زاده نیت و متولی سائیس شهر خدایان مصر است. کارهایی که خدا به اراده خویش آغاز کرده بود داریوش به اتمام رساند. وقتی داریوش در شکم مادرش بود نیت ( خدایان مصر ) او را فرزند خود دانست. داریوش دست در کمان به سویش برد تا دشمنان خدای را بر اندازد. او نیرومند است و دشمنانش را در همه سرزمینها نابود خواهد کرد. شاه مصر داریوش است که تا ابد جاوید بماند. شاه بزرگ پسر ویشتاسب هخامنشی. او فرزند خدایان است که نیرومند و جهانگیر است پس مردمان سرزمینهای دور برایش هدایا می آوردند و برایش خدمت میکنند. داریوش بزرگ ایران را به ایالتهای بسیاری تقسیم کرد و در راس همه ایالتهای دولت مقتدر شاهنشاهی ایران را قرار داد. برای هر ایالت شهربان مقرر فرمود. برای هر شهربان دبیری گذاشت. در پایان در کل امپراتوری اشخاصی را گمارد تا وظع کشور را بررسی کنند و خطاها و کارهای غیر قانونی شهربانان را گزارش دهند. این افرار گوشهای شاه نامیده میشدند. به گفته پرفسور گیریشمن در کتاب ایران از آغاز تا اسلام این کار وی مورد ستایش همگان شده بود. زیرا دولت مردان از ترس این افراد که با لباسهای شخصی در جامعه بودند از هر اقدام غیر قانونی سرباز میزدند. پاداش به نیکو کاران و وطن پرستان و کیفر دادن به خائین از دیگر اقدامات داریوش بزرک بود. زوپیر سردار برجسته ایرانی یک نمونه از این صداق ها بود. زوپیر پسر مگابیز یود. هرودوت مینویسد به داریوش خبر رسید که بابل شهر متمدن جهان آن روز که جزوی از ایران کورش بود سر به شورش نهاده است و مردان بابلی زنان خودشان را در منطقه ای گرد آورده اند و همگی را خفه کرده اند. چون این خبر به داریوش بزرگ رسید وی لشگری بزرگ روانه بابل کرد. ولی شهر بابل دیوارهای بسیار بلندی داشت و نتوانستند وارد شوند. ماهها ارتش شاهنشاهی ایران در کنار دیوارها منتظر ماند ولی نتوانست وارد بابل شود. تا اینکه زوپیر نقشه ای کشید و گوشها و بینی خود را برید و خود را با ضربات شلاق آغشته به خون کرد و به پیش داریوش شاه رفت. شاهنشاه از دیدن این منظره سردار خود تاسف خورد و گفت چه کسی تو را چنین کرد؟ وی پاسخ داد من این کار را برای گشودن درب بروی سپاه ایران زمین کرده ام و هم اکنون به سوی بابل می روم و خود را فراری خطاب میکنم که داریوش من را چنین کرده است. داریوش شاه پاسخ داد به خدای که من راضی به این نبودم که تو با خود چنین کنی و حاضر بودم از بابل صرفه نظر کنم. نقشه زوپیر عملی شد و بابلی ها وی را به درون شهر راه دادن و به وی لشگری برای مبارزه با داریوش دادند که در 2 نوبت وی 2000 نفر از ارتش شاهنشاهی را کشت تا شک ها به یقین تبدیل شود. زوپیر در سومین نبرد با ایرانیان دروازه شهر را گشود و بابل توسط سپاه وطن پرست داریوش فتح شد. داریوش در فرمانی تاریخی زوپیر را بالاترین وطن پرست ( بعد از کورش بزرگ ) نامید و خاندان وی را برای همیشه مورد حمایت دولت قرار داد و هر ساله هزاران سکه به خاندان وی عطا نمود. با تمامی این اقدامات شگفت انگیز و قدرت جهانی داریوش بزرگ او هیچگاه خود را در کتیبه هایش - خدا یا فرزند خدا نخواند و در سنگ نبشته هایش همیشه این قدرت جهانی ایران را مدیون خداوند ( اهورامزدا ) دانسته است. در حالی که شاهان سامی آنروزگار یا فرعونهای مصر و شاهان بابل با جلوس بر تخت بدون وقفه ای خود را فرزند خدایان میخواندند. نمونه بارز این مهم اسکندر گجستک است که به گفته مورخین یونانی پس از تصرف ایران وی خود را خدا نامید و فرزند پدر بودنش را رد کرد و گفت که خدایان با مادر من همبستر شدند و من زائیده شدم و همگی باید مرا ستایش و پرستش کنید. یکی دیگر از لشگر کشی های وطن پرستانه داریوش عظیمت به سرزمین سکاها بود. سکاها به گفته هردوت پدر تاریخ جهان یکی از خونخوارین اقوام بشریت بودند. زن در بین این اقوام مشترک بود. سکاها از پیش از به قدرت رسیدن کورش بزرگ همه ساله به ایران تجاوز میکردند و سرمایه های ایران را به یغما می بردند. ولی کورش توانست تا مقدار زیادی دست آنان را از ایران کوتاه کند. داریوش در ادامه سرکوب وحشیگری های آنان و انتقام از سکاها لشگری به اروپا مرکز سکاها کرد. داریوش پلی عظیم بین قاره آسیا و اروپا بنا کرد و در کنار آن پل کتیبه ای نوشت به این مضمون: داریوش – شاه ایرانیان و آسیایی ها این پل را بروی رود تایی بنا کرد. رودی بسیار زیبا و بزرگ. ولی ارتش داریوش بدلیل موقعیت سوق الجیشی سرزمین سکاها نتوانست مستیقم با آنان روبرو شود و در نهایت به کشور بازگشتند. مردم فریبکار دروغ میگویند به این اندیشه که از فریب دیگران بهره مند شوند و سود مادی نصیب شان شود. مردمان فریبکار راست میگوند زیرا در انتظار پاداش راستگویی خویش هستند تا دیگران را از خود خشنود سازند تا آنان را مورد اعتماد بدانند. پس در همه حال هشیار باشید و با خرد و شعور و منطق گفته ها را بررسی کیند.
برگرفته از:
تاریخ هرودوت - اوانس - ترجمه وحید مازندرانی
ایران از آغاز تا اسلام - پرفسور گیریشمن
سرزمین جاوید - پرفسور هرتزفلد - ماریژان موله - ترجمه زنده یاد ذبیح الله منصوری
آرمانهای شهریاران ایران باستان - دلفگانگ گنادت - ترجمه سیف الدین دولتشاه
ایران باستان - استاد پیرنیا.


اینک که من از دنیا می‌روم بیست و پنج کشور جزو امپراطوری ایران است و در تمام این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان و در آن کشورها دارای احترام هستند و مردم  کشورها نیز در ایران دارای احترام می‌باشند . جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها بکوشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد .
اکنون که من از این دنیا می‌روم تو دوازده کرور زر در خزانه سلطنتی داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می‌باشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست . البته بخاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیافزایی نه اینکه از آن بکاهی . من نمی‌گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان . مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .
ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته می‌شود و به شکل استوانه است در مصر آموختم و چون انبارها پیوسته تخلیه می‌شود حشرات در آن بوجود نمی‌آید و غله در این انبارها چند سال می‌ماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد و هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسر خواربار استفاده کن و غله جدید بعد از اینکه زیاد شد  به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو و یا سه سال پیاپی خشکسالی شود .
هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی بنمایی .
کانالی که من می‌خواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و اتمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید آن را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .
اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در قلمرو ایران نظم و امنیت برقرار شود ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی و با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشا ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .
توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده چون هر دوی آنها افت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور نما . هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط نکن و برای اینکه عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند برای مالیات قانونی وضع کردم که تماس عمال دیوان را با مردم خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ کنی عمال حکومت با مردم زیاد تماس نخواهند داشت .
افسران و سربازان ارتش را راضی نگهدار و با آنها بدرفتاری نکن . اگر با آنها بدرفتاری کنی آنها نخواهند توانست معامله متقابل کنند اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آنها به این طور خواهد بود که دست روی دست گذارده و تسلیم می‌شوند تا اینکه وسیله شکست خوردنت را فراهم نمایند .
امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا اینکه فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر قدر که فهم و عقل آنها زیادتر شود تو با اطمینان بیشتر می‌توانی سلطنت نمایی . همواره حامی‌کیش یزدان پرستی باش اما هیچ قومی‌را مجبور نکن که از کیش تو پیروی کنند و پیوسته بخاطر داشته باش که هر کس باید آزاد باشد که از هر کیش که میل دارد پیروی نماید .
بعد از اینکه من زندگی را بدرود گفتم بدن مرا بشوی و آنگاه کفنی را که خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قیر بگذار اما مقبره مرا که موجود است مسدود نکن تا هر زمان که می‌توانی وارد قبر شوی و تابوت سنگی مرا در آنجا ببینی و بفهمی‌من که پدر تو و پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می‌کردم مردم و تو نیز مثل من خواهی مرد زیرا سرنوشت آدمی‌این است که بمیرد خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد یا یک خوار کن . هیچ کس در این جهان باقی نمی‌ماند . اگر تو هر زمان که فرصت بدست می‌آوری وارد قبر من شوی و تابوت را ببینی غرور و خودخواهی بر تو غلبه خواهد کرد اما وقتی مرگ را نزدیک خود دیدی بگو که قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبرتو را باز نگه دارد تا اینکه بتواند تابوت حاوی جسد تو را ببیند .
زنهار زنهار ، هرگز هم مدعی و هم قاضی نشو اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بیطرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد  و رای صادر نماید زیرا کسی که مدعی است اگر قاضی هم بشود ظلم خواهد کرد .
هرگز از آباد کردن دست برندار ؛ زیرا اگر دست ازآباد کردن برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد رفت زیرا قاعده این است که وقتی کشور آباد نمی‌شود بطرف ویرانی می‌رود . در آباد کردن ؛ حفر قنات و احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول اهمیت قرار بده . عفو و سخاوت را فراموش نکن  و بدان که بعد از عدالت برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت ولی عفو فقط باید موقعی بکار رود که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو خطاکار را عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .
بیش از این چیزی نمی‌گویم واین اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضر هستند کردم تا اینکه بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می‌کنم مرگم نزدیک شده است .

 

 

گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

اکثریت چیزهایی که در این دنیا با آنها سرو کار داریم هم فوایدی دارند و هم مضرراتی!حال کم یا زیاد!حتی خاکی که در زمین است اگر بخوریم حتما میزان اندکی ویتامین دارد!ولی این امر دلیل بر انجام این کار نیست!

آب مایع حیاط است اما نوشیدن بیش از حد آن برای معده ضرر دارد و کشنده است!

زندگی بدون اکسیژن ممکن نیست اما قرار گرفتن در معرض آن زیان بار است!

اکثر غذا هایی که ما طی روز و در وعده های غذایی مصرف میکنیم با گروه خونی و سیستم گوارش و وراثت و ژنتیک ما مغایر نمیباشد و بسیار برای سلامتی ما زیان بارند!

چای هم همینطور . . .

در این بین سیگار هم معایب و در عین حال فوایدی دارد-بنده با اینکه سیگاری نیستم و توصیه میکنم نه تنها سیگار نکشید بلکه به تغذیه تان رسیذگی نمایید.

اما برخی از فواید سیگار





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

دكتر علي شريعتي در سال 1312 در روستاي مزينان از حوالي شهرستان سبزوار متولد شد.

اجداد او همه از عالمان دين بوده اند…. پدر پدر بزرگ علي، ملاقربانعلي، معروف به آخوند حكيم،

مردي فيلسوف و فقيه بود كه در مدارس قديم بخارا و مشهد و سبزوار تحصيل كرده و از شاگردان برگزيده

حكيم اسرار (حاج ملاهادي سبزواري) محسوب مي شد. پدرش استاد محمد تقي شريعتي (

موسس كانون حقايق اسلامي كه هدف آن «تجديد حيات اسلام و مسلمين» بود) و

مادرش زهرا اميني زني روستايي متواضع و حساس بود.

علي حساسيتهاي لطيف انساني و اقتدار روحي و صلاحيت

عقيده اش را از مادرش به وديعه گرفته بود. علي به سال 1319 در سن هفت سالگي در

دبستان ابن يمين، ثبت نام مي كند، اما به دليل بحراني شدن اوضاع كشور ـ تبعيد رضا شاه و اشغال كشور

توسط متفقين ـ خانواده اش را به ده مي فرستد و پس از برقراري آرامش نسبي در مشهد علي و

خانواده اش به مشهد باز مي گردند. پس از اتمام تحصيلات مقدماتي در 16 سالگي سيكل اول دبيرستان

(كلاس نهم نظام قديم) را به پايان رساند و وارد دانشسراي مقدماتي شد. در سال 31، اولين بازداشت

علي كه در واقع نخستين رويارويي مستقيم وي با حكومت و طرفداري همه جانبه او از حكومت

ملي بود، واقع شد. در همين زمان يعني 1331 وي كه در سال آخر دانشسرا بود به پيشنهاد پدرش

شروع به ترجمه كتاب ابوذر (نوشته عبدالحميد جوده السحار) مي كند. در اواسط سال 1331

تحصيلات علي در دانشسرا تمام شد و پس از مدتي شروع به تدريس در مدرسه كاتب پور احمدآباد كرد. و

همزمان به فعاليتهاي سياسيش ادامه داد. كتاب «مكتب واسطه» نيز در همين دوره نوشته

شده است. در سال 1334 پس از تاسيس دانشكده علوم و ادبيات انساني مشهد وارد آن دانشكده شد. در دانشكده

مسئول انجمن ادبي دانشجويان بود در همين سالهاست كه آثاري از اخوان ثالث مانند

كتاب ارغنون (1330) و كتاب زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسيد و

او را سخت تحت تاثير قرار داد. در اين زمان فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي شريعتي در نهضت (جمعيتي كه

پس از كودتاي 28 مرداد توسط جمعي از مليون خراسان ايجاد شده كه علي شريعتي يكي از اعضا آن جمعيت بود).

آشنايي او با خانم پوران شريعت رضوي در دانشكده ادبيات منجر به ازدواج آن دو

در سال 1337 مي گردد. و پس از چند ماه زندگي مشترك به علت موافقت با بورسيه تحصيلي او در اوايل خرداد

ماه 1338 براي ادامه تحصيل راهي فرانسه مي شود. در طول دوران نحصيل در

اروپا علاوه بر نهضت آزاديبخش الجزاير با ديگر نهضتهاي ملي افريقا و آسيا، آشنايي پيدا كرد

و به دنبال افشاي شهادت پاتريس لومومبا در 1961 تظاهرات وسيعي از سوي سياهپوستان در مقابل

سفارت بلژيك در پاريس سازمان يافته بود كه منجر به حمله پليس و دستگيري عده زيادي از جمله

دكتر علي شريعتي شد. دولت فرانسه كه با بررسي وضع سياسي او، تصميم به اخراج وي گرفت اما

با حمايت قاضي سوسياليست دادگاه، مجبور مي شود اجراي حكم را

معوق گذارد. وي در سال 1963 با درجه دكتري يونيورسيته

فارغ التحصيل شد و پس از مدتی او به همراه خانواده و سه فرزندش

به ايران بازگشت و در مرز بازرگان توسط مأموران ساواك دستگير شد.

پس از بازگشت از اروپا

پس از پنج سال تحصيل و آموختن و فعاليت سياسي، در اروپا، بازگشت به فضاي راكد و بسته جامعه ايران

و آن هم تدريس در دبيرستان بسيار رنج آور بود، سال بعد (وي) پس ازقبولي در امتحان

به عنوان كارشناس كتب درسي به تهران منتقل مي شود و با آقايان برقعی و باهنر و دكتر بهشتي كه از

مسئولين بررسي كتب ديني بودند، همكاري مي كند. ترجمه کتاب «سلمان پاك» اثر پروفسور

لوئي ماسينيون حاصل تلاش او در اين دوره است. از سال 1345 او به استاديار رشته تاريخ در

دانشكده مشهد استخدام مي شود. موضوعات اساسی تدرس او را مي توان به چند بخش تقسيم كرد:

تاريخ ايران، تاريخ و تمدن اسلامي و تاريخ تمدنهاي غير اسلامي. از همان آغاز روش تدريس، برخوردش با

مقررات متداول در دانشكده و رفتارش با دانشجويان، او را از ديگر استادان متمايز مي

كرد. چاپ كتاب اسلام شناسي و موفقيت درسهاي دكتر علي شريعتي در دانشكده مشهد

و ايراد سخنرانيهاي او در حسينيه ارشاد در تهران

موجب شد كه دانشكده هاي ديگر ايران از او تقاضاي

سخنراني كنند اين سخنرانيها از نيمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه اين فعاليتها مسئولين دانشگاه را بر آن داشت

كه ارتباط او با دانشجويان را قطع كنند و به كلاسهاي وي كه در واقع به جلسات

سياسي ـ فرهنگي بيشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پي اين كشمكشها و دستور شفاهي ساواك به دانشگاه مشهد

كلاسهاي درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطيل شد. از اواخر آبان ماه 51

بخاطر سخنراني هاي ضد رژيم، زندگي مخفي وي آغاز شد

و پس از چند ماه زندگي مخفي درمهرماه سال 1352 خود را به ساواك

معرفي كرد كه تا 18 ماه او را در سلول انفرادي زنداني كردند؛ كه

نهايتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد مي شود و بدين ترتيب مهمترين فصل

زندگي اجتماعي و سياسي وي خاتمه مي يابد. در اين دوران كه مجبور به خانه نشيني بود؛ فرصت يافت تا به

فرزندانش توجه بيشتري كند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از كشور فرصت يافت

تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم كند. دكتر شريعتي نهايتا در روز 26 ارديبهشت سال

1356 از ايران، به مقصد بلژيك هجرت كرد و پس از اقامتي سه روزه در بروكسل عازم انگلستان

شد و در منزل يكي از بستگان نزديك همسر خود اقامت گزيد و پس از گذشت يك ماه در 29

خرداد همان سال به نحو مشكوك درگذشت و با مشورت استاد محمد تقي شريعتي و كمك دوستان و ياران او

از جمله شهيد دكتر چمران و امام موسي صدر در جوار حرم مطهر حضرت زينب (س)

در سوريه به خاك سپرده شد





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

 

Born: 29 August 1958
Died: 25 June 2009 (heart failure)
Birthplace: Gary, Indiana
Best known as: The eccentric 'King of Pop' who recorded the album Thriller

A superstar who spanned pop, disco and MTV, Michael Jackson was one of the great music heroes of the late 20th century. But by the time of his sudden death at age 50 in 2009, he was known less for his music than for his erratic behavior, wild spending, and many plastic surgeries. Jackson became a singing star at age 11, when he had four consecutive #1 hits with his youthful band of brothers, The Jackson Five. A cute youngster with a groovy afro and a soulful voice, Jackson became the darling of fans and soon outgrew the band. He went solo in 1972 with the album Got to Be There and embraced the glitter of disco with Off the Wall (1979). After his smash 1982 album Thriller yielded seven top-ten hits (including "Billie Jean" and "Beat It"), Jackson was dubbed "The King of Pop." Jackson was an early star of MTV and an international hitmaker. His distinctive wardrobe featured glittery suits and pseudo-military uniforms matched with the single white glove that became his signature; he also developed a signature dance move, the sliding reverse stroll known as the "moonwalk."

Jackson's next album, Bad, topped the charts in 1987. Then his eccentric lifestyle began to overwhelm his recording career, and Jackson became a favorite of the gossip sheets. In 1994 he married Lisa Marie Presley, the daughter of Elvis (a.k.a. "The King"), but they divorced in 1996. Also notorious were Jackson's long series of cosmetic surgeries, rumors of exotic pets (including his chimpanzee pal Bubbles) and superstar peccadilloes at Jackson's ranch estate, dubbed "Neverland", a reference to the story of Peter Pan. His marriage to Presley was followed by another brief marriage to Debbie Rowe (1996-99) and multiple accusations of inappropriate conduct with children. In 2005 he was tried on charges of child molestation and conspiracy related to his relationship with a 13-year-old boy. Jackson was acquitted on all charges after a trial that year. He became increasingly reclusive, appearing in public only behind sunglasses, tinted car windows and silk face masks; reports of lavish spending and unpaid bills became standard fare. Jackson popped back up in London in 2009 to announce a new series of 50 performances in the city's O2 Arena, but died at his rented mansion in Los Angeles before the concerts could take place. An autopsy determined that Jackson died of cardiac arrest after an overdose of the anesthetic propofol, which was being administered to him as a sleep aid by his personal physician, Conrad Murray. Dr. Murray was charged in February of 2010 with involuntary manslaughter.





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

تحلیل در باره ستاره داوود که او را نماد شیطان نیز میدانند.

ستاره داوود، مهر سلیمان، نگین سلیمان یا خاتم سلیمان شکلی مرکب از دو مثلث متساوی الاضلاع یکی رو به بالا و دیگری رو به پایین که روی هم قرار گرفته، تشکیل شده است. این تعریفی است که دنیا از ستاره داود میشناسد. این نشان در ادیان و عقاید مختلف، به خصوص یهودیت امروزی کاربرد دارد.
ستاره داوود در یهودیت
ستاره داوود (به عبری מָגֵן דָּוִד یا מגן דוד - ترجمه واژه به واژه: سپر داوود) نشان یهودیت، به خصوص در بین یهودیان اشکنازی است. این علامت را می توان بر روی پرچم کنونی کشور اسرائیل مشاهده کرد. برخی از یهودیان اعتقاد دارند که ستاره داوود نشانه آمیزش نهایت و بی نهایت، جهان دیدنی و جهان نادیدنی است. بر طبق نظر برخی علمای تورات ستاره شش گوشه دارد که نشان از شش روز هفته دارد. مرکز ستاره را نماد روز هفتم می دانند که روز استراحت است. این معنا به نوعی همان جامعیت و تقدس عدد هفت است. اما برخی دیگر بر این باور هستند که این نشان داوود پیغمبر نیست، بلکه نشانهٔ داوود الروی فرزند سلیمان بن دوجی، که با ادعای مسیح بودن در مقابل سلجوقیان شورش کرد. سپس پس از مرگ وی نشانه پرچم او در بین یهودیان اشکنازی مشهور گردید. برخی از گروههای سنتی یهودی بجای این نشان که آن را بدعت می خوانند، از نشان سنتی یهود، منوره، استفاده می کنند. در قرآن کریم درباره حضرت سلیمان آمده: «و من الشیاطین من یغوصون له و یعملون عملا دون ذالک و کنا لهم حفظین» ترجمه: و عده اى از شیاطین براى او غواصى مى کردند و غیر از آن نیز کارهایى انجام مى دادند، و ما مراقب اوضاع آنها بودیم تا از فرمان سلیمان تمرد نکنند (انبیاء، 82). آنچه در آیه فوق به عنوان شیاطین آمده، در آیات سوره سبا به عنوان" جن" مطرح شده است (آیه 12 و 13 سبا) و روشن است که این دو با هم منافات ندارد، زیرا مى دانیم" شیاطین" نیز از تیره جن مى باشند.
به هر حال جن نوعى از مخلوقات داراى عقل و شعور و استعداد و تکلیف است، که از نظر ما انسانها ناپیدا است و به همین جهت" جن" نامیده مى شود و بطورى که از آیات سوره جن استفاده مى شود آنها نیز مانند انسانها داراى دو گروهند مؤمنان صالح، و کافران سرکش، و ما هیچگونه دلیلى بر نفى چنین موجوداتى نداریم، و چون مخبر صادق (قرآن) از آن خبر داده مى پذیریم. از آیات سوره ص و سبا و همچنین آیه مورد بحث به خوبى استفاده مى شود که این گروه از جن که مسخر سلیمان بودند افرادى باهوش، فعال، هنرمند و صنعتگر با مهارتهاى مختلف بودند.و جمله" یعملون عملا دون ذلک" (کارهایى جز این براى او انجام دادند) اجمالى است از آنچه مشروحش در سوره سبا آمده است: یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل و جفان کالجواب و قدور راسیات که نشان مى دهد" محرابها و معابد بسیار عالى و زیبا و وسائل زندگى مختلف از جمله دیگها و سینى هاى بسیار بزرگ و مانند آن براى او مى ساختند".از پاره اى دیگر از آیات مربوط به سلیمان استفاده مى شود که گروهى از شیاطین سرکش نیز وجود داشتند که او آنها را در بند کرده بود، «و آخرین مقرنین فی الأصفاد» (ص- 38) و شاید جمله" و کنا لهم حافظین" نیز اشاره به این باشد که ما آن گروه خدمتگزار سلیمان را از تمرد و سرکشى بازمى داشتیم. بنا به برخی روایات حضرت سلیمان نیز با این ستاره جنیان را به تسخیر خویش در آورده بود.

تاریخچه ستاره داوود در یهودیت
در مورد زمان پیدایش آن اختلاف نظر وجود دارد، ستاره داوود را برخی سپر حضرت داوود می دانند ولی برخی دیگر شکل گیری این ستاره را از قرن 6 - 7 میلادی میدانند که بر اساس عرفان یهود دارای ارزش های متفاوتی است.اولین بار که این نشان در تاریخ یهود ثبت شده در قرن ۱۲ میلادی توسط یهودا حدسی بوده است. یهودی ها در اکثر طول تاریخ شان، قومی سرگردان بوده اند که بدون داشتن حکومتی خاص، تنها حامی خود را خداوند می دانسته اند. ستاره داود را بسیاری از علمای یهودی، نمادی شش گوشه دانسته اند که نشان دهنده حاکمیت خداوند بر کهکشان و حمایت وی از یهودی ها از هر شش جهت است (شمال، جنوب، شرق، غرب، بالا و پایین). با همین استدلال، آنچیزی که ما آن را ستاره داود می نامیم، در زبان عبری Magen David یا "سپر داود" خوانده می شود و گفته می شود که داود در جنگ ها این ستاره شش گوش را به نشانه تحت حمایت قادر متعال بودن خود، بر سپرش نقش می کرده است.
تئوری دیگر این است که در طول شورش های (Kochba) در قرن اول روشی جدید برای ساخت سپرها کشف شده بود که طی آن با استفاده از دو مثلث به هم پیچیده در پشت سپر، قدرت دفاعی آن را تقویت می کردند. در متون کابالا (مجموعه آموزه های یهود) دو مثلث به دوگانگی درونی انسان تعبیر شده است: خیر در برابر شر، روح در برابر جسم و غیره. در عین حال گفته می شود که دو مثلث، نمادی از رابطه دو طرفه قوم یهود و خدا است. مثلث رو به بالا، نشان دهنده کارهای خوبی هستند که به سمت بالا جریان می یابند و به نوبه خود خیر را از سمت خداوند به سمت پایین جاری می کنند. این جریان دوم، با یک مثلث به سمت پایین نشان داده می شود. گمان دیگر، این است که این نماد شش گوشه، شکلی است که از یک مرکز شکل گرفته و وجود یافته است. مرکز شکل نمایش دهنده بعد معنوی جهان است که توسط ابعاد مادی احاطه شده است. همچنین شش گوشه می تواند نشانگر شش روز کاری هفته باشند که طی آن ها خداوند جهان را آفریده است. در این تفسیر مرکز شکل، سبت (شنبه، روز استراحت و دعای یهودی ها) خواهد بود که شش روز دیگر هفته را در تعادل قرار می دهد.
در نهایت لازم است گفته شود که این نماد بارها و بارها با اهداف تحقیر آمیز به کار رفته است. بعضی ها به استهزاء می گویند که دو مثلث در خلاف جهت یکدیگر نمایاننده تضادهای موجود میان قوم یهود هستند. علاوه بر این در دوران نازی ها، حکومت عثمانی بر فلسطین و ... نیز یهودیان به شکلی تحقیر آمیز مجبور بودند بازوبندهایی حاوی این نماد بر بازو ببندند تا همه جا شناخته شوند. در پاسخ به این تحقیرها، امروزه دولت اسرائیل این نماد را به رنگ آبی بر روی پرچم خود نقش کرده است، اما فراموش نکنیم که این نماد نه نماد اسرائیل است و نه حتی نماد یهودیت، نماد اصلی یهودیت شمعدان هفت شاخه ای است که خودشان آن را Menorah می نامند. مثلث متساوی الاضلاع نماد ارزش های برابر است و ماسون ها آن را با نام ستاره داوود می شناسند که از جای گرفتن یک مثلث متساوی الاضلاع بر روی یک مثلث دیگر شکل می گیرد. امروز آن را سمبل قوم یهود می دانند که بر پرچم اسرائیل نیز دیده می شود.
اما در حقیقت اصل آن مصری است. اولین بار شوالیه های معبد آن را در تزیین دیوار کلیساها به کار بردند، چون آنها اولین کسانی بودند که در اورشلیم به حقایق مهمی دربارة مسیحیت دست یافتند. بعد از ازمیان رفتن معبدیان این نشان در کنیسه ها به کار رفت. اما ما در فراماسونری بی شک با همان مفهوم کهن مصری از آن بهره می گیریم و به این صورت دو نیروی مهم را با هم ترکیب می کنیم. با پاک کردن قسمت بالا و پایین دو مثلث به علامت نادری می رسیم که آن را خوب می شناسید.ستاره داوود ستاره 6 گوش منشکل از دو مثلث و در اصل دو هرم می باشد. یکی با راس رو به بالا (سمبل قدرت مصریان) و دیگری هرم واژگون است که با قدرت الهی، ظالمان سرنگون می گردند. در مورد زمان پیدایش آن اختلاف نظر وجود دارد، ستاره داوود را برخی سپر حضرت داوود می دانند ولی برخی دیگر شکل گیری این ستاره را از قرن 6 - 7 میلادی میدانند که بر اساس عرفان یهود دارای ارزش های متفاوتی است.

ستاره داوود در دیگر ادیان
به هنگام شرح این ستاره شش گوشه باید در نظر گرفت که همین نماد با عناوین دیگر در تاریخ بشر بارها و بارها دیده شده است و حتی در دوران پیش از تاریخ نیز ردپاهایی از آن به چشم می خورد.به جز یهودیت، این نشان در ادیان و عقاید بسیاری مانند مسیحیت، زرتشتی، هندو، بودایی، اسلام کاربرد داشته است. امروزه در برخی عقاید و گروههای سری مانند اشراقیون و فراماسونها از این نشان استفاده می شود.
برخی اعتقاد دارند این نگین به سلیمان نیرویی جادویی برای تسلط بر جنیان می بخشید. گمان می رود که این نشان برای اولین بار توسط ادیان شرقی و بخصوص در دین هندو استفاده شده باشد. در این دین، این ستاره نشان تعادل فکر و توازن بین خدا و انسان است. این نشانه مانند سایر نشانه های ادیان ریشه اجتماعی دارد نه دینی. ستاره شش گوشه نشانه چاکرای قلب است، به عنوان نماد مقدس اتحاد زن و مرد استفاده شده، در یونان نشانه ازدواج مقدس (Hieros Gamous) بوده و در هند به عنوان نماد رقص کیهانی شیوا و شاکتی به کار رفته است. اما آن چیزی که اینجا مورد نظر ما است، به طور خاص مفهوم "ستاره داود" یهودی ها است و نه ستاره های شش گوشه مشابه. معروف است که سلیمان نبی (ع) اولین بار از آن به عنوان مهر استفاده نمود.
بنابراین این علامت مهر یک پیامبر و در نتیجه نشانی الهی است. ستاره داود همان نماد مهر سلیمان میباشد. ستاره شش پر پویایی که به مهر سلیمان معروف است جنبه های مکمل مختلفی را نمادین میسازد. مثلث سر بالا نماد آتش و در عین حال انسانی که در جهت فعال و در جهت زمین منفعل است. مثلث سر پایین با آب یا انسانی که در جهت کائنات منفعل و در جهت زمین فعال است همخوانی دارد. مثلث سر بالا که خطی از میانش میگذرد نماد هوا، مثلث مخلف آن نماد زمین است. این مثلث ها روی هم رفته مهر سلیمان را تشکیل میدهد که نماد امتزاج همه عناصر و اتحاد ضدین یا متحد شدن مکمل هاست.

ستاره داود نمادی ایرانی
ما میدانیم که این نماد کاملا ایرانی است و متعلق به ایران باستان میباشد. دقیقا مانند چلیپا که همان صلیب شکسته معروف میباشد.

تاریخچه شکل گیری ستاره داود در فارسی و انگلیسی
در قرن دوازده میلادی در استان آذربایجان (غربی) خانواده های یهودی به شکل پراکنده زندگی می کردند. یکی از این خانواده ها کودکی داشت که نامش مناخیم بود. پدر مناخیم خاخامی به نام سلیمان بود و از این رو وی به مناخیم بن سلیمان معروف شد. احتمال قوی این است که محل سکونت وی شهر کنونی سلماس بوده است. در هر صورت او و در رشته های مرتبط بة اعتقادات یهودیان از جمله تورات – تلمود – تصوف و جادو اگاه گردید. (تصوف یهود همان جیزی است که اکنون به کابالا معروف می باشد و بد نیست بدانید که کلآ یهودیان بنیانگذار و مربیان جادوگری در طی تاریخ بوده اند که فعلآ به بحث ما مربوط نمی شود). او تقریبآ سی سال داشت که به فکر ایجاد کشوری برای یهودیان و علامت مستقلی به عنوان پرچم آنان افتاد. وی اگاه در علوم زمان خود بود و با دانشی که از فرهنگ یونان داشت مثلث را به عنوان سمبل قوم یهود انتخاب کرد.
در یونان باستان مثلث کاملترین شکل ریاضی شمرده می شد و هنگامی که رو به اسمان قرار داشت معنی عرفانی و صوفیانه معنویات و بهشت را خاطر نشان می ساخت و هنگامی که رو به زمین قرار می گرفت به معنای برکات خداوند و یا طبیعت در روی زمین بود. اواین دو مثلث را ترکیب کرد و در آن هنگام به فکر تغییر نام خود افتاد و خود را دیوید آلروی (یا داود الروحی) نامید و به قوم یهود پیشنهاد کرد این علامت را بر روی سپر خود نقش کنند این پیشنهاد مورد قبول واقع شد.از آن تاریخ این علامت یا ستاره شش پر به نام ستاره داود معروف شد. همانطور که قبلآ خاطر نشان کردیم در اعتقادات یهودیان فلش رو به بالا کنایه از برگزیده بودن قوم یهود دارد و فلش رو به پایین به معنای آن است که نعمت های روی زمین خاص این قوم است. این ستاره ربطی به حضرت داود پیامبر ندارد. و امروزه این ستاره نماد ظلم و ستم و تباهی مشتی صهیونیست شده است که هر بیدادی را در دنیا انجام می دهند و زور هیچ کس هم گویا به انان نمی رسد.

ستاره داوود؛ افسانه دروغ صهیونیستی
مورخان، هنرمندان و باستان شناسان بر این امر تأکید دارند که ستاره داوود یک افسانه دروغ صهیونیستی است و در اصل یک شکل مورد استفاده عربی بوده است که توسط یهودیان به سرقت رفته است. همه حقایق تاریخی موید این امر است که اسراییل، دولتی بدون اصل و تاریخ و یک نبات شیطانی است که توسط استعمار در قلب امت اسلامی کاشته شده است و هیچ باکی از واژگونی حقایق و خلق افسانه ها و خرافات در مورد ریشه و تاریخش نداردو این مسیر، تمدن و فرهنگ دیگر امت ها را به خودش نسبت می دهد، حتی مدعی شده است که تمدن قدیم مصری دارای اصل یهودی است و آنان که اهرم را بنا نهادند، عبرانیون بوده اند.

اشکال هندسی در معماری اسلامی قبل از تشکیل دولت یهود
در همین زمینه، این کیان یکی از عناصر هنر اسلامی را که بر اشکال هندسی متکی است، به عنوان یکی از سمبل هایش برگزیده و مشکل مهمتر این است که ما از سمبل هایمان دست کشیده ایم و نسبت به استفاده از آنها حساسیت داریم و نگرانی از این است که روزی بیاید که ما از تمامی تاریخمان به حجت این که یهودیان در مورد آنها اسطوره و افسانه می سازند، دست بکشیم .در زمینه ستاره شش گوشه که اسراییلی ها آن را به عنوان ستاره داوود و سمبل خویش برگزیده اند دکتر محمد ابوغدیر استاد و رییس بخش زبان عربی در دانشکده علوم انسانی الازهر تأکید دارد این ستاره شش گوش دارای اصلی عربی است و یا بوسین ها که جزیی از کنعانی های عرب بودند و شهر قدس را ایجاد کردند و دولتی تشکیل دادند، این ستاره را به عنوان شعار و سمبل خود انتخاب کردند.
وی می افزاید بعد از خروج یهود از مصر، آنها به طرف کنعان رفتند، ولی داخل آن نشدند و به صورت مجموعه هایی از قبایل و عشایر در اطراف منطقه پخش شدند و با کنعانیان از در حیله و نیرنگ و از راه تجارت و خویشاوندی وارد شدند تا توانستند بر شهر کنعان و این رمز و نشانه دست پیدا کنند و از آن تاریخ این ستاره به عنوان اسطوره ای در تفکر یهود در آمد و به انگشتر سلیمان ارتباط داده شد و در تمامی جوامع یهودی در سراسرجهان منتشر شد و به هنرها و فنون مختلف وارد شد و در تفکر صهیونیستی این دلالت حاصل شد که این ستاره جزیی از تاریخ و اسطوره یهود است، چرا که اسراییل دولتی است که بر اساس اساطیر زندگی می کند و تمامی تلاش خود را در این زمینه یعنی ارتباط مردم و ملت با مجموعه ای ازافسانه ها به کار می گیرد.
دکتر صلاح بهنسی استاد باستان شناسی اسلامی در دانشگاه های قاهره و یمن در این مورد می گوید: ستاره چه پنج ضلعی، چه شش و چه هشت ضلعی یکی از شکل هایی است که هنرمند به منظور دوری از به تصویر کشیدن موجودات زنده، از آن بهره می برد و لذا ما استفاده فراوانی از این نوع اشکال هندسی و نباتی را در معماری به ویژه در مساجد وساختمان های اسلامی شاهد هستیم و دولت صهیونیستی یک دولت تازه تأسیس است و تاریخ یا تمدنی ندارد که هنر یا معارفی از آن ناشی شود.وی می افزاید: هنر اسلامی دارای خصایص معینی است که از جمله اهم آنهابی علاقگی به خالی بودن صحنه و سعی در پر کردن جاهای خالی هنر بانقاشی است و از اشکال پرکردن این جاهای خالی، ستاره است که به هنرمنداین امکان را می دهد، البته در این زمینه از اشکال دیگر هم استفاده می شود وبستگی به ذوق صاحب هنر دارد و ستاره هیچ ربطی به شرایط سیاسی خاص ندارد.

دکتر انور ابراهیم رییس اداره مرکزی توافقات و برنامه های فرهنگی وزارت فرهنگ مصر در این زمینه می گوید: ستاره ششی ضلعی مثل هر شکل هندسی دیگر است که هنرمندان مسلمان از آن بهره می جستند و از قدیم دربرخی فرهنگ ها مثل فرهنگ فارسی ستاره «شعرای یمانی» وجود داشت که یک ستاره درخشان در آسمان صاف است و این امر به ما منقل شد و هنرمندان در اشکال مختلف و در کشورهای مختلف به خصوص در مغرب از آن استفاده می کردند. وی می گوید: دراذهان مردم تداعی هایی در موردارتباط اشکال هندسی با امور سیاسی وجود دارد و مردم در مقابل برخی سمبل ها خیلی سریع حساسیت نشان می دهند، مثل ستاره که رمز یهود شده یا هرم که رمز و سمبل جمعیت های ماسونی شده است، ولی این دلیل نمی شود ما هرم را حذف کنیم، چون ماسونی ها از آن استفاده می کنند و بااین که در برخی مقادیر فرعونی قدیم ما چیزهایی شبیه صلیب شکسته مشاهده می کنیم، ولی آن هیچ ربطی با برداشت های غرب از صلیب شکست ندارد.

دکتر احمد الزیات استاد آثار باستانی اسلامی در دانشکده ادبیات طنطامی گوید: یک هنرمند مسلمان اشکال مختلف هندسی را چه به صورت دو مثلث متقاطع یا ستاره شش ضلعی و یا شکلی که به عنوان قوس پنج سرمعروف است و در عصر فاطمی ها از آن استفاده می شد، در کارهایش مورداستفاده قرار می دهد که جزیی از آن چیزی است که به نام نقاشی بشقاب ستاره ای معروف است و شکل دایره ای است که درون آن دانه هایی به شکل بادام وجود دارد و در داخل آن شکلی شبیه ستاره چند ضلعی که بر حسب اندازه و اضلاع، تعداد اضلاع این ستاره از پنج تا نه تفاوت می کرد و لذا این گونه طرح های مهندسی اسلامی است که در معماری ها و آثار باقی مانده ازآن زمان مثل محراب چوبی سیده رقیه در موزه اسلامی قاهره وجود دارد.
وی افزود: حتی تا الان نیز بسیاری از طرح هایی که در معماری ما استفاده می شود ستاره است که در اصل از دو مربع متقاطع است که یک ستاره هشت ضلعی را تشکیل می دهد و یا دو مثلث متقاطع که شکل یک ستاره شش ضلعی را ایجاد می کند که اگر کوچک شود شکل پولک ماهی را پیدا می کندو این امر از سال های متمادی پیش در هنر اسلامی به کار می رفته و ما ترسی نداریم که چون در پرچم اسراییل وجود دارد، آن را به کار نگیریم.


 در اعصار اخیر، ستاره داوید به نشانه اصلی و برتر (مقدم) یهودیت تبدیل شده است. این ستاره شش گوشه، با به هم پیوستن دو مثلث (متساوی الاضلاع) ساخته شده است، که می‌توان آن را روی مزوزا، منورا،‌ برچسب کیف‌ها و کیپاها (کلاه ها) پیدا کرد. آمبولانس‌ها در اسرائیل علامتی از «ستاره داوید قرمز» در بردارند. منبع و سرچشمه این سمبل شش گوشه چیست؟

 شش جهت ستاره داوود، تسلط قدرت ا.لهی را بر سرتاسر گیتی و شش جهت اصلی را نشان می دهد: شمال، جنوب، شرق، غرب، بالا و پایین. نام عبری ستاره داوود، یعنی « ماگِن داوید در لغت به معنای «محافظ داوید»، به خداوند اشاره دارد. این امر تصدیق می کند که داوید‌ با توانایی و قدرت خودش پیروز نمی‌شد. او به وسیله امداد قادر مطلق حمایت می‌شد.توضیحات گوناگون دیگری نیز درباره معانی ستاره داوید وجود دارد.یک عقیده این است که ستاره شش گوشه، شکل و موجودیت را از مرکز جامد و سخت خود می گیرد. این مغز درونی، نشان دهنده ی بُعد روحانی و معنوی، احاطه شده به وسیله شش جهت مادی است. (عقیده مشابهی در مورد شبات برقرار است - هفتمین روز هفته، که به شش روز دیگر هفته، تعادل، ماهیت، و منظر می دهد.) در قبالا (عرفان یهود)، این دو مثلث، انشعاب و گرایش به دو شعبه ذاتی در انسان را نشان می‌دهند: خوبی در برابر بدی، روحانیت در برابر جسمانی بودن، و غیره. این دو مثلث، همچنین می توانند ارتباط متقابل بین یهودیان و خداوند را نشان دهند. مثلث رو به «بالا»، به طور سمبلیک، کردار و رفتار خوب ما که به سوی بالا و به آسمان می‌رود، و سپس شارش خوبی‌ها را به سمت پایین (این جهان) به جریان می‌اندازد، نشان می دهد، به گونه ای نمادین، به صورت مثلث رو به «پایین» نشان داده می‌شود.نظریه ای که بیشتر عملی است، آن است که در دوره شورش بَرکوخبا علیه رومیان (قرن اول میلادی)،‌ فن آوری آوری جدیدی گسترش پیدا کرد که برای محافظت و پوشش زره، از استواری دو مثلث درهم فرو رفته استفاده می‌شد. پشت هر محافظ، دو مثلث درهم فرو رفته،‌ که به صورت الگوی شش گوشه‌ای نشان داده می‌شد، برای محافظت گوشه‌ها استفاده می‌شد. یک فرضیه تندرو نیز این است: ستاره داوید به عنوان نماد ستیزه داخلی که معمولاً ملت یهود را آزرده است، اختصاص داده شده است:‌ دو مثلث به دو جهت مخالف اشاره می‌کند !


 یک یهودی فلسفه دان به نام فرانتس روز نتسوایگ(1929-1886)متولد کتسل آلمان ،کتابی دارد به نام "ستاره نجات"که در آن سیر یهود در مکان و زمان را با استفاده از این ستاره نشان داده است .هر پر ستاره یک اسم دارد :خداوند،جهان و انسان از یکسو و آفرینش،تجلی و نجات از سوی دیگر.در نظر او اینها مفاهیمی واقعی هستند :خداوند در جهان به وسیله انسان به واقعیت می پیوندد.تجلی خدا در انسان رویدادی واحد و یکباره نیست بلکه آن نیز سیری دنباله دار است که انسان را وا می دارد تا برای همه بشریت نجات را به جهان آورد.راه یهودیت از آغاز به وسیله تاریخ و روح یهودی که در آن فعالیت می کند ،تعیین شده است.بعضی از علمای یهود هم اعتقاد دارند که این نماد شش گوشه، شکلی است که از یک مرکز شکل گرفته و وجود یافته است. مرکز شکل نمایش دهنده بعد معنوی جهان است که توسط ابعاد مادی احاطه شده است. همچنین شش گوشه می تواند نشانگر شش روز کاری هفته باشند که طی آن ها خداوند جهان را آفریده است. در این تفسیر مرکز شکل، سبت (شنبه، روز استراحت و دعای یهودی ها) خواهد بود که شش روز دیگر هفته را در تعادل قرار می دهد. در متون کابالا (مجموعه آموزه های یهود که امروزه در قالب مکاتب عرفانی جدید زیاد دیده می شود) دو مثلث به دوگانگی درونی انسان تعبیر شده است: خیر در برابر شر، روح در برابر جسم و غیره. در عین حال گفته می شود که دو مثلث، نمادی از رابطه دو طرفه قوم یهود و خدا است. مثلث رو به بالا، نشان دهنده کارهای خوبی هستند که به سمت بالا جریان می یابند و به نوبه خود خیر را از سمت خداوند به سمت پایین جاری می کنند. این جریان دوم، با یک مثلث به سمت پایین نشان داده می شود.
اما اینکه چرا این ستاره به داوود نبی منتسب است را علمای یهود این طور پاسخ داده اند که داوود نبی(س)در جنگ ها این ستاره را به نشانه تحت حمایت بودن قادر متعال بودن خود به بر سپرش نقش می کرده است.یعنی که خداوند از هر شش جهت (شمال ،جنوب،شرق،غرب،بالا و پایین) بر کهکشانها و زمین احاطه دارد و از همه این جهات نیز از او و قومش محافظت می کند .به همین دلیل یهود به این ستاره سپر داوود Magen David نیز می گویند.فراماسون ها هم از این دو مثلث به تنهایی ویا با هم زیاد استفاده می کنند.طبق اعتقادات آنها که برگرفته از مکتب یهود است بر دو ستون ورودی معبد سلیمان این دو مثلث نقش بسته بوده است.یکی بر ستون راست (یاکین ،(Jو دیگری بر ستون چپ(بوعز،B).و به همین دلیل بر دو ستون ورودی لژهای فراماسونری این دو مثلث دیده میشود.


ستاره داوود در یهودیت
ستاره داوود ( ترجمه واژه به واژه: سپر داوود) نشان یهودیت، به خصوص در بین یهودیان اشکنازی است.  این علامت را می‌توان بر روی پرچم کنونی کشور اسرائیل مشاهده کرد.
تاریخچه
اولین بار که این نشان در تاریخ یهود ثبت شده در قرن12میلادی توسط یهودا حدسی بوده است.برخی از یهودیان اعتقاد دارند که ستاره داوود نشانه آمیزش نهایت و بی نهایت، جهان دیدنی و جهان نادیدنی استبر طبق نظر برخی علمای تورات ستاره شش گوشه دارد که نشان از شش روز هفته دارد. مرکز ستاره را نماد روز هفتم می‌دانند که روز استراحت است. این معنا به نوعی همان جامعیت و تقدس عدد هفت است.اما برخی دیگر بر این باور هستند که این نشان داوود پیغمبر نیست، بلکه نشانه داوود الروی فرزند سلیمان بن دوجی، که با ادعای مسیح بودن در مقابل سلجوقیان شورش کرد. سپس پس از مرگ وی نشانه پرچم او در بین یهودیان اشکنازی مشهور گردید.برخی از گروههای سنتی یهودی بجای این نشان که آن را بدعت می خوانند، از نشان سنتی یهود، منوره، استفاده می کنند.
ستاره داوود در دیگر ادیان
بجز یهودیت، این نشان در ادیان و عقاید بسیاری مانند مسیحیت، زرتشتی، هندو، بودایی، اسلام کاربرد داشته‌است. امروزه در برخی عقاید و گروههای سِرّی مانند اشراقیون و فراماسونها از این نشان استفاده می‌شود.برخی اعتقاد دارند این نگین به‌ سلیمان نیرویی جادویی برای تسلط بر جنیان می‌بخشید.گمان می‌رود که این نشان برای اولین بار توسط ادیان شرقی و بخصوص در دین هندو استفاده شده باشد. در این دین، این ستاره نشان تعادل فکر و توازن بین خدا و انسان است.این نشانه مانند سایر نشانه های ادیان ریشه اجتماعی دارد نه دینی

www.daneshju 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

1-زمينه سفيد :  بيانگر صلح است ، چيزي كه با ماهيت يهوديت تلمودي سنخيتي ندارد . سرشت

انسان اسرائيلي كه تربيت تلمودي دارد بر حرص  و طمع قرار گرفته است. خصيصه اصلي

يهودي تلمودي بلند پروازي و طغيان گري است . اين ويژگي ، آدمي را وا مي دارد كه خود را از ساير

ملل متمايز و برتر بداند .

چنين موجودي اگر هم بخواهد با ديگران در صلح و سازش زندگي كند ، نمي تواند . اين حس نفرتي

كه در گوشه گوشه جهان نسبت به يهود وجود دارد ، ناشي ازهمين خصيصه است .

 ۲- ستاره داوود : اسرائيل حكومت خود را تالي حكومت حضرت داوود بنيانگذار آل يهود مي داند و

ستاره داوود سمبل اعتقادات و ديدگاههاي قوم يهود است .البته پر واضح است كه صهيونيستها براي

پيشبرد مقاصد شوم خود از هر چيزي حتي دين ، خدا و پيامبر به عنوان ابزار استفاده  مي كنند .

 امام خميني در رد ادعاي دروغين صهيونيستها ، مي فرمايند :  موسي معارضه مي كرد با طاغوت ،

و اينها كه مي گويند ما پيرو موسي هستيم ، خودشان طاغوتند . ايشان در جمع كليميان ايران

فرمودند : ما با آنها ( صهيونيستها ) مخالفيم و مخالفتمان براي اين است كه آنها با همه اديان

مخالف هستند ، آنها يهودي نيستند ، يك مردم سياسي اي هستند كه به اسم يهودي كارهايي 

مي كنند و يهودي ها هم از آنها متنفر هستند و همه انسانها بايد از آنها متنفر باشند . 

3. دو نوار آبي رنگ در حاشيه بالايي و پاييني : نمادي از رودهاي نيل و فرات است يعني اينكه

 مرزهاي اسرائيل از« نيل» تا« فرات» است .

امام خميني (ره) در سخنراني 7/6/63 مي فرمايند : من كرارا‍ً تذكر داده ام كه اسرائيل از نيل تا فرات

را از خود مي داند ، و شما را غاصب سرزمين هاي خويش مي شمرد . گرچه اكنون جرات اظهار صريح

 آن را ندارد .

 دكتر علي خليل در كتاب‏‏ « يهوديت ، مابين تئوري و اجرا» مي نويسد : تصويري كه ادبيات تلمودي

براي مرزهاي سرزمين اسرائيل در آينده ترسيم مي كند ، بر اساس سفر « دباريم » مي باشد .

مرزهاي اسرائيل  گسترش خواهد يافت و از هر طرف توسعه مي يابد . دروازه هاي قدس به دمشق

مي رسد و دياسبورا براي بر افراشتن خيمه هايش در مركز فلسطين خواهد آمد .

نوشته ي  اسرائيل شاهاك ، يهودي ضد صهيونيست در كتاب « تاريخ يهود ، آيين يهود» ، مطلب فوق

 را روشن تر بيان مي كند . آرماني ترين روايت در مورد مرزهاي اسرائيل شامل مناطق محصوردر

مرزهاي زير است : از جنوب ، تمامي صحراي سينا و بخشي از شمال مصر به طرف بالا تا حوالي

قاهره  ، از شرق ، تمامي اردن و بخش عظيمي از عربستان سعودي ، تمامي كويت و قسمتي از

جنوب فرات در عراق ، از شمال ، كل لبنان و كل سوريه به اضافه بخش اعظم تركيه به طرف بالا

 ( تا درياچه وان ) و از غرب ، قبرس . در سال 1967 ميلادي زماني كه خبرنگار آسوشيتد پرس از يكي

از سربازان اسرائيلي مي پرسد مرزهاي كشور اسرائيل تا كجاست ؟ سرباز با كمال غرور و

خود پسندي پاسخ مي دهد : « تا آنجا كه قدمم را بگذارم » و با پوتينش به زمين مي كوبد.

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

تیمی از دانشمندان آمریکایی موفق به شناسایی ژنی شده‌اند که بقدری بر ساعت بدن انسان تاثیر گذاشته که می‌توان از روی آن حتی زمان مرگ احتمالی فرد را تشخیص داد.

به گزارش ایسنا، محققان امیدوارند که این یافته‌ها بتواند در نهایت برای تشخیص زمان مصرف موثرتر دارو در بیماران سکته قلبی و مغزی و یا نظارت دقیق‌تر بر بیماران بیمارستانی مورد استفاده قرار گیرد.

این محققان بصورت اتفاقی زمانی که در حال بررسی پیشرفت بیماری آلزایمر و پارکینسون بودند، موفق به شناسایی این گونه ژنی شدند.

آنها به بررسی الگوهای خواب ۱۲۰۰ داوطلب سالم ۶۵ ساله پرداختند که بطور سالانه از لحاظ عصبی و روانی خود را ارزیابی می‌کنند.

محققان موفق به شناسایی یک مولکول در نزدیکی ژنی موسوم به «دوره ۱» شدند که به عنوان پایه از آدنین(A) یا گوانین(G) برخوردار بود.

گونه A با ضریب شش به چهار رایجتر بوده، از این رو از آنجایی انسانها از دو گروه کروموزوم برخوردارند یک انسان ممکن است با ۳۶ درصد شانس برخورداری از دو A، ۱۶ درصد از دو G و ۴۸ درصد از A و G بطور همزمان مواجه باشد.

این پژوهش که در سالنامه Neurology منتشر شده، نشان داده است که افراد برخوردار از ژنوتیپ AA بطور طبیعی یک ساعت زودتر از دارندگان ژنوتیپ GG بیدار شده، در حالیکه افراد دارای AG دقیقا در یک زمان میانه از خواب بیدار می‌شوند.

آنها همچنین نشان دادند که افراد دارای ژنوتیپ AA یا AG بطور میانگین دقیقا پیش از ساعت ۱۱ ظهر فوت کرده، در حالیکه دارندگان ژنوتیپ GG بیشتر پیش از ساعت ۱۸ درگذشته‌اند.

منبع :

Isna.ir





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

بی مقدمه ابتدا به مواردی اشاره داشته باشم و سپس بیوگرافی  مایکل جکسون پادشاه جاودان را بصورت زبان انگلیسی به خدمت شما میرسانم:

مایکل جکسون در چند جمله:

مایکل جوزف جکسون دارای 5 دکترا و دها دیپلم و لیسانسها و دیگر افتخاراتی میباشد که در دنیا کسی مفتخر به دریافت این تعداد افتخار را نداشت است.

وی موفق به دریافت دکترای موزیک-دکترای پیانو-دکترای فلسفه-دکترای جامعه شناسی-دکترای روتنشناسی- کمربند مشکی کاتا میباشند.

وی بیشترین رکورد ها را در کتاب رکوردهای گینس در رده موسیقی و امور انسان دوستانه نموده است-و حتی موفق به ثبت اختراع کفشهای غلبه بر نیروی جاذبه زمین نموده است.

مایکل جکسون: برترین و بزرگترین خواننده دنیا میباشد که تا کنون رکورد او به دست هیچ مخلوقی نشکسته است.و مشهورترین و تاثیر گذارترین انسان دهه ی 90میبوده.

مایکل جکسون:موفق به دریافت تمام جوایز موسیقی و هنری از جشنواره های جهانی که تاریخ چنین رکوردی را به خود ندیده است.

مایکل جکسون:نویسنده-شاعر-موزیک ساز-طراح حرکات موزون نقص قانون فیزیک_کارگردان-تهیه کننده-بازیگر-خوتننده-فیلسوف-نظریه پرداز هنری-نقاش-طراح مد و لباس . .  . . . . . . . . . . . . الی بینهایت

مایکل جکسون:صاحب و بنیان گذار ده ها سازمان خیریه میباشد

مایکل جکسون:در بوجود آمدن و ساپورت 39 سازمان خیریه متأثر یوده.

مایکل جکسون:صاحب امتیاز پرفروشترین کتب دهه 90 (مون واکر_رقصان رویا . . .)

مایکل جکسون:برجسته ترین شخصیتی که در باب وی شاید صدها کار فرهنگی و هنری از جملعه نوشتن مقالات و کتبها بوده است.

مایکل جکسون:صاحب حرکتی که سازمان فضا پیمایی نسا در مورد آن تحقیق نموده اند و به گفته برخی نامگذاری شدن حفره ای در کره ماه به اسم جکسون.

مایکل جکسون:خیر ترین شخصیت عرصه ما- کسی که 300 میلیون دلار شخصا وقف خیریه نموده است و باعث جاری شدن 500 میلیارد دلار به حسابهای سازمانهای خیره و امور انسانی .

مایکل جکسون:کمک دانشجویان و  . . . ..

مایکل جکسون: تنها کسی که مدیا توانایی تمرکز بر امور انسان دوستانه او نبوده است.

مایکل جکسون:صاحب تفریحگاه نورلند با متراژ11 میلیون متر که به کودکان معلول و سرطانی اختصاص داده بود.

مایکل جکسون: علت تغییر رنگ بیماری ویتیلیگو و پیسی و سرطان پوست از نوع حاد.

مایکل جکسون: علت مرگ قتل توسط پزشک شخصی اش کانراد موری.

 

ای تویی که فقط بر دیگری ایراد میگیری تو چه کرده ای؟-کردارت چیست؟آیا چنین اشخاصی خودنمایی میکنند؟مگر دردها دوا نکردند؟مگر شکمها سیر نکردند؟مگر تنها و پا ها لباس و کفش نپوشاندند؟مگر نیازمندان را در بد ترین شرایط به آغوش نکشیدند؟مگر باعث پیشرفت علم و هنر نشد هاند؟مگر کار آفرینی نکردند؟مگر بدون چشم داشت دست به جیب نشده اند؟مگر بخاطر کسی که حتی نمیشناخت 400 میلیون دلار بدهی بالا نیاورد؟

تو چه کردی برای بشریت؟تو را چه به راه بزرگان؟!!به تو چه از مردان افسانه ای که در مقابل جهلت لبخندی بیش جوابت ندادند.

آری من نام چنین آشخاص با عملی را بر سینه دارم!و خدا را شاهد اعمال میدانم!

مایکل - چه بخواهند چه نخواهند پیروز بوده ای- جسم بیمارت را به خاک سرد میسپارم چرا که یادت ددر کنار یاد دیگر بزرگان در قلبم نقش بسته و  ابدیست!!

 

 

اگر بد بود خدا داند اگر خوب بود باز خداداند اما نباید به قسمتی از واقعیات که دیده میشود  چشم بست 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

سيد على حسینی خامنه‌اى فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌ و المسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنه‌اى، در فروردین ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. او دومين پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سيد جواد خامنه‌اى هم مانند بيشتر روحانيون و مدرسان علوم دينى، بسيار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خيلى پارسا و گوشه‌گير [...] زندگى ما به‌سختى مى‌گذشت. من يادم هست شب‌هايى اتفاق مى‌افتاد كه در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهيه مى‌كرد. [...] آن شام هم نان و كشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.

در حوزه علميه

ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند:  «عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوّق بودند».
ايشان کتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.

 

 در حوزه علميه نجف اشرف

  آيت الله خامنه اى که از هيجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آيت الله العظمى ميلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زيارت عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حکيم، سيد محمود شاهرودى، ميرزا باقر زنجانى، سيد يحيى يزدى، و ميرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ايشان به مشهد باز گشتند.

در حوزه علميه قم آيت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که يک چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اى به اين نتيجـه رسيدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين مـورد مى گويند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان بّرى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.

مبارزات سياسى آيت الله خامنه اى به گفته خويش «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى (ره) هستند» امـّا نخستين جرقـّه هاى سياسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ايشان زده است، هنگاميکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنرانى پر هيجان و بيدار کننده اى در موضوع احياى اسلام و حاکميت احکام الهى، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسى و دروغگويى آنان به ملـّت ايران، ايراد کردند. آيت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدّت تحت تأثير سخنان آتشين نوّاب واقع شدند. ايشان مى گويند: «همان وقت جرقه هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شکى ندارم که اولين آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

همراه با نهضت امام خمينى (قدس سره) آيت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آميز امام خمينى عليه سياستهاى ضد اسلامى و آمريکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب هاى فراوان و شکنجه ها و تبعيدها و زندان ها مبارزه کردند و در اين مسير ازهيچ خطرى نترسيدند. نخستين بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمينى (قدس سره) مأموريت يافتند که پيام ايشان را به آيت الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرّم و افشاگرى عليه سياست هاى آمريکايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريکا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگير و يک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اينکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترين شرايط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

دوّمين بازداشت  در بهمن 1342 - رمضان 1383- آيت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ايشان بويژه درايـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با ميلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياستهاى شيطانى و آمريکايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواک شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

سوّمين و چهارمين بازداشت کلاسهاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت ها سبب عصبانيت ساواک شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگى مى کردند و يک سال بعد ـ 1346ـ دستگير و محبوس شدند. همين فعاليّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نيز دستگير و زندانى گردند.

 پنجمين بازداشت

حضرت آيت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواک مى نويسد:
«از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بيمناک است و نمى تواند بپذيرد که فعاليّـت هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و کلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».

 بازداشت ششم

در بين سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسير و ايدئولوژى آيت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشکيل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به اين سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصيل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ايشان از شور و حال ديگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثير و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديکِ ايران، افکار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. اين فعاليـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آيت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت ها و نوشته هايشان را ضبط کنند. اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان کميته مشترک شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختى هايى که ايشان در اين بازداشت تحمّل کردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان
که آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.

 در تبعيد

رژيم جنايتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آيت الله خامنه اى را دستگير و براى مدّت سه سال به ايرانشهر تبعيد کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب کبير اسلامى ايران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.

 در آستانه پيروزى

درآستانه پيروزى انقلاب اسلامى، پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصيت هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمينى در ايران تشکيل گرديد، آيت الله خامنه اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى «ره» به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر کبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

زندگينامه

سيد على حسینی خامنه‌اى فرزند مرحوم حجت‌الاسلام‌ و المسلمين حاج سيد جواد حسينى خامنه‌اى، در فروردین ماه سال ۱۳۱۸ شمسی برابر با ۱۳۵۸ قمرى در مشهد مقدس چشم به دنيا گشود. او دومين پسر خانواده بود و زندگى مرحوم سيد جواد خامنه‌اى هم مانند بيشتر روحانيون و مدرسان علوم دينى، بسيار ساده: «پدرم روحانى معروفى بود، اما خيلى پارسا و گوشه‌گير [...] زندگى ما به‌سختى مى‌گذشت. من يادم هست شب‌هايى اتفاق مى‌افتاد كه در منزل ما شام نبود. مادرم با زحمت براى ما شام تهيه مى‌كرد. [...] آن شام هم نان و كشمش بود.»
امّا خانه اى را که خانواده سيّد جواد در آن زندگى مى کردند، رهبر انقلاب چنين توصيف مى کنند:
«منزل پدرى من که در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، يک خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقير نشين مشهد بود که فقط يک اتاق داشت و يک زير زمين تاريک و خفه اى! هنگامى که براى پدرم ميهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر اين که روحانى و محل مراجعه مردم بود، ميهمان داشت) همه ما بايد به زير زمين مى رفتيم تا مهمان برود. بعد عدّه اى که به پدر ارادتى داشتند، زمين کوچکى را کنار اين منزل خريده به آن اضافه کردند و ما داراى سه اتاق شديم
رهبرانقلاب از دوران کودکى در خانواده اى فقير امّا روحانى و روحانى پرور و پاک و صميمي، اينگونه پرورش يافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سيد محمد به مکتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را ياد بگيرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسيس اسلامى «دارالتعّليم ديانتى» ثبت نام کردند و اين دو دوران تحصيل ابتدايى را در آن مدرسه گذراندند.

در حوزه علميه

ايشان از دوره دبيرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز کرده بود. سپس از مدرسه جديد وارد حوزه علميه شد و نزد پدر و ديگر اساتيد وقت ادبيات و مقدمات را خواند.
درباره انگيزه ورود به حوزه علميه و انتخاب راه روحانيت مى گويند:  «عامل و موجب اصلى در انتخاب اين راه نورانى روحانيت پدرم بودند و مادرم نيز علاقه مند و مشوّق بودند».
ايشان کتب ادبى ار قبيل «جامع المقدمات»، «سيوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سليمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نيز بر درس فرزندانش نظارت مى کرد. کتاب «معالم» را نيز در همان دوره خواند. سپس «شرايع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا ميرزا مدرس يزدى» و رسائل و مکاسب را در حضور مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى و بقيه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور کم سابقه و شگفت انگيزى در پنچ سال و نيم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سيد جواد در تمام اين مراحل نقش مهّمى در پيشرفت اين فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمينه منطق و فلسفه، کتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آيت الله ميرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شيخ رضا ايسى» خواندند.

 در حوزه علميه نجف اشرف

  آيت الله خامنه اى که از هيجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آيت الله العظمى ميلانى شروع کرده بودند. در سال 1336 به قصد زيارت عتبات عاليات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شرکت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سيد محسن حکيم، سيد محمود شاهرودى، ميرزا باقر زنجانى، سيد يحيى يزدى، و ميرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدريس و تحقيق آن حوزه علميه را پسنديدند و ايشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نکرد. پس از مدّتى ايشان به مشهد باز گشتند.

 در حوزه علميه قم

آيت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علميه قم به تحصيلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آيت الله العظمى بروجردى، امام خمينى، شيخ مرتضى حائرى يزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده کردند. در سال 1343، از مکاتباتى که رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند که يک چشم پدر به علت «آب مرواريد» نابينا شده است، بسيار غمگين شدند و بين ماندن در قم و ادامه تحصيل در حوزه عظيم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در ترديد ماندند. آيت الله خامنه اى به اين نتيجـه رسيدند که به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت کنند واز پدرشان مواظبت نمايند. ايشان در اين مـورد مى گويند:
«به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد. به هر حال به دنبال کار و وظيفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم، اعتقادم اين است که ناشى از همان بّرى «نيکى» است که به پدر، بلکه به پدر و مادر انجام داده ام». آيت الله خامنه اى بر سر اين دو راهى، راه درست را انتخاب کردند. بعضى از اساتيد و آشنايان افسوس مى خوردند که چرا ايشان به اين زودى حوزه علميه قم را ترک کردند، اگر مى ماندند در آينده چنين و چنان مى شدند!... امّا آينده نشان داد که انتخاب ايشان درست بوده و دست تقدير الهى براى ايشان سر نوشتى ديگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آيا کسى تصّور مى کرد که در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، که براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولايت امر مسلمين خواهد رسيد؟! ايشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ايام تعطيل يا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصيلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتيد بزرگ حوزه مشهد بويژه آيت الله ميلانى ادامه دادند. همچنين ازسال 1343 که در مشهد ماندگار شدند در کنار تحصيل و مراقبت از پدر پير و بيمار، به تدريس کتب فقه و اصول و معارف دينى به طلـّاب جوان و دانشجويان نيز مى پرداختند.

 مبارزات سياسى

آيت الله خامنه اى به گفته خويش «از شاگردان فقهى، اصولى، سياسى و انقلابى امام خمينى (ره) هستند» امـّا نخستين جرقـّه هاى سياسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهيد راه اسلام شهيد «سيد مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ايشان زده است، هنگاميکه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائيان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سليمان خان، سخنرانى پر هيجان و بيدار کننده اى در موضوع احياى اسلام و حاکميت احکام الهى، و فريب و نيرنگ شاه و انگليسى و دروغگويى آنان به ملـّت ايران، ايراد کردند. آيت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سليمان خان بودند، به شدّت تحت تأثير سخنان آتشين نوّاب واقع شدند. ايشان مى گويند: «همان وقت جرقه هاى انگيزش انقلاب اسلامى به وسيله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هيچ شکى ندارم که اولين آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن کرد».

 همراه با نهضت امام خمينى (قدس سره)

آيت الله خامنه اى از سال 1341 که در قم حضورداشتند و حرکت انقلابى واعتراض آميز امام خمينى عليه سياستهاى ضد اسلامى و آمريکا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد ميدان مبارزات سياسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشيب هاى فراوان و شکنجه ها و تبعيدها و زندان ها مبارزه کردند و در اين مسير ازهيچ خطرى نترسيدند. نخستين بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمينى (قدس سره) مأموريت يافتند که پيام ايشان را به آيت الله ميلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبليغاتى روحانيون در ماه محرّم و افشاگرى عليه سياست هاى آمريکايى شاه و اوضاع ايران و حوادث قم، برسانند. ايشان اين مأموريت را انجام دادند و خود نيز براى تبليغ، عازم شهر بيرجند شدند و در راستاى پيام امام خمينى، به تبليغ و افشاگرى عليه رژيم پهلوى و آمريکا پرداختند. بدين خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگير و يک شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اينکه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پيش آمدن حادثه خونين 15خرداد، باز هم ايشان را از بيرجند به مشهد آورده، تحويل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترين شرايط و شکنجه و آزارها زندانى شدند.

 دوّمين بازداشت

  در بهمن 1342 - رمضان 1383- آيت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد کرمان حرکت کردند. پس از دو ـ سه روز توقف در کرمان و سخنرانى و منبر و ديدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ايشان بويژه درايـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان که مصادف با ميلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ايشان در افشاگرى سياستهاى شيطانى و آمريکايى رژيم پهلوى، به اوج رسيد و ساواک شبانه ايشان را دستگير و با هواپيما روانه تهران کرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شکنجه ها را تحمّل کردند.

 سوّمين و چهارمين بازداشت

کلاسهاى تفسير و حديث و انديشه اسلامى ايشان در مشهد و تهران با استقبال کم نظير جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همين فعاليت ها سبب عصبانيت ساواک شد و ايشان را مورد تعقيب قرار دادند. بدين خاطر در سال 1345 در تهران مخفيانه زندگى مى کردند و يک سال بعد ـ 1346ـ دستگير و محبوس شدند. همين فعاليّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدريس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود که موجب شد آن بزرگوار بار ديگر توسط ساواک جهنّمى پهلوى در سال 1349 نيز دستگير و زندانى گردند.

 پنجمين بازداشت

حضرت آيت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمين بازداشت خويش توسط ساواک مى نويسد:
«از سال 48 زمينه حرکت مسلحانه در ايران محسوس بود. حساسيّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژيم پيشين نيز نسبت به من، که به قرائن دريافته بودند چنين جريانى نمى تواند با افرادى از قبيل من در ارتباط نباشد، افزايش يافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمين بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آميز ساواک در زندان آشکارا نشان مى داد که دستگاه از پيوستن جريان هاى مبارزه مسلـّحانه به کانون هاى تفـّکر اسلامى به شدّت بيمناک است و نمى تواند بپذيرد که فعاليّـت هاى فکرى و تبليغاتى من در مشهد و تهران از آن جريان ها بيگانه و به کنار است. پس از آزادى، دايره درسهاى عمومى تفسير و کلاسهاى مخفى ايدئولوژى و... گسترش بيشترى پيدا کرد».

 بازداشت ششم

در بين سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسير و ايدئولوژى آيت الله خامنه اى در سه مسجد «کرامت» ، «امام حسن» و «ميرزا جعفر» مشهد مقدس تشکيل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بويژه جوانان آگاه و روشنفکر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به اين سه مرکز مى کشاند و با تفکّرات اصيل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ايشان از شور و حال ديگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى کپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تکثير و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى که درس حقيقت و مبارزه را از محضر ايشان مى آموختند، با عزيمت به شهرهاى دور و نزديکِ ايران، افکار مردم را با آن حقايق نورانى آشنا و زمينه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. اين فعاليـّت ها موجب شد که در دى ماه 1353 ساواک بى رحمانه به خانه آيت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ايشان را دستگير و بسيارى از يادداشت ها و نوشته هايشان را ضبط کنند. اين ششمين و سخت ترين بازداشت ايشان بود و تا پاييز 1354 در زندان کميته مشترک شهربانى زندان بودند. در اين مدت در سلولى با سخت ترين شرايط نگه داشته شدند. سختى هايى که ايشان در اين بازداشت تحمّل کردند، به تعبير خودشان «فقط براى آنان
که آن شرايط را ديده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقيقى و انقلابى ادامه داشت. البته ديگر امکان تشکيل کلاسهاى سابق را به ايشان ندادند.

 در تبعيد

رژيم جنايتکار پهلوى در اواخر سال 1356، آيت الله خامنه اى را دستگير و براى مدّت سه سال به ايرانشهر تبعيد کرد. در اواسط سال 1357 با اوجگيرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ايران، ايشان از تبعيدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى عليه رژيم سفـّاک پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شيرين قيام و مقاومت و مبارزه؛ يعنى پيروزى انقلاب کبير اسلامى ايران و سقوط خفـّت بار حکومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاکميت اسلام در اين سرزمين را ديدند.

 در آستانه پيروزى

درآستانه پيروزى انقلاب اسلامى، پيش از بازگشت امام خمينى از پاريس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شرکت افراد و شخصيت هاى مبارزى همچون شهيد مطهرى، شهيد بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمينى در ايران تشکيل گرديد، آيت الله خامنه اى نيز به فرمان امام بزرگوار به عضويت اين شورا درآمد. پيام امام توسط شهيد مطهرى «ره» به ايشان ابلاغ گرديد و با دريافت پيام رهبر کبير انقلاب، از مشهد به تهران آمدند.

 پس از پيروزى

آيت الله خامنه اى پس از پيروزى انقلاب اسلامى نيز همچنان پرشور و پرتلاش به فعاليّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزديکتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند که همه در نوع خود و در زمان خود بى نظير و بسيار مهّم بودند که در اين مختصر فقط به ذکر رؤوس آنها مى پردازيم: 
٭ پايه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همکارى و همفکرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهيد بهشتى، شهيد باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.
٭ معاونت وزارت دفاع در سال 1358.
٭ سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.
٭ امام جمعه تهران، 1358.
٭ نماينده امام خميني«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.
٭ نماينده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.
٭ حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ايران؛ با تجهيزات و تحريکات قدرت هاى شيطانى و بزرگ ازجمله آمريکا و شوروى سابق.
٭ ترور نافرجام ايشان توسط منافقين در ششم تيرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.
٭ رياست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجايى دومّين رئيس جمهور ايران، آيت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با کسب بيش از شانزده ميليون رأى مردمى و حکم تنفيذ امام خمينى (قدس سره) به مقام رياست جمهورى ايران اسلامى برگزيده شدند. همچنين از سال 1364 تا 1368 براى دوّمين بار به اين مقام و مسؤوليت انتخاب شدند.
٭ رياست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.
٭ رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام، 1366.
٭ رياست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.
٭ رهبرى و ولايت امّت، که از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر کبيرانقلاب امام خمينى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به اين مقام والا و مسؤوليت عظيم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارک و درستى بود که پس از رحلت امام راحل، با شايستگى تمام توانستند امّت مسلمان ايران، بلکه مسلمانان جهان را رهبرى نمايند.

http://www.leader.ir

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

نکات وضو

اهميت وضو


وضو كليد ورود به نماز است.
نماز بدون وضو، نماز نيست.
وضو جزو ايمان است.
وضو نظافت جسم است.
وضو نشاط روح است.
وضو وسيله نزديكي به خداست.
وضو اجازه ورود به نماز است.
كسي كه وضو دارد در حال عبادت است.
دست زدن به قرآن و نام خدا بدون وضو حرام است.
وضو كفاره گناهان كوچك است.
وضو نور معنوي است.

واجبات وضو


1- نيت
2- شستن صورت
3- شستن دستها
4- مسح سر
5- مسح پا

 

مستحبات وضو


قبل از وضو مستحب است دستها را تا مچ بشوييم.
بهتر است با آب سرد وضو بگيريم.
مستحب است كه آب وضو را خشك نكنيم.
مستحب است هنگام وضو گرفتن، رو به قبله بايستيم.
مستحب است قبل از وضو مسواك بزنيم.
مستحب است هنگام وضو، آب در دهان بگيريم و بگردانيم.
مستحب است هنگام وضو، آب را در بيني كرده، آن را بالا بكشيم.
هنگام وضو انگشتان را باز كنيم تا كاملاً شسته شود.
خواندن سوره قدر و دعا نيز در هنگام وضو گرفتن مستحب است.

 


زمان نزول قرآن

 

آغاز نزول قرآن در ماه مبارک رمضان و در شب قدر صورت گرفت:

«شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان» [بقره 2: 185]، «انا انزلناه فی لیله مبارکه انا کنا منذرین، فیها یفرق کل امر حکیم» [دخان 44: 4 3]،«انا انزلناه فی لیله القدر» .[قدر 97: 1]

شب قدر نزد امامیه میان دو شب مردد است: شب 21 و 23 ماه مبارک رمضان

شیخ کلینی از حسان بن مهران روایت کرده است گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم: شب قدر کدام است؟

فرمود: «آن را در یکی از دو شب 21 و 23 جستجو کن

زراره از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده فرمود: «شب 19 شب تقدیر است، شب 21 شب تعیین و شب 23 شب ختم و امضای امر است» [4شیخ طوسی، التهذیب، ج 4، ص 330، شماره 102]

شیخ صدوق می‌گوید: «مشایخ ما اتفاق نظر دارند که لیلة القدر، شب 23 ماه رمضان است» [شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 102 التمهید، ج 1، ص 109 108] این شب را «لیله الجهنی» نیز گویند به شرحی که در حدیث ابوحمزه ثمالی آمده است. [وسایل الشیعه ج 10 ص 355 التمهید ج 1 ص 10]

 

سه سال تأخیر نزول

آغاز وحی رسالی (بعثت) در 27 ماه رجب، 13 سال پیش از هجرت (609 میلادی) بود [در این که بعثت در 27 ماه رجب اتفاق افتاده است، روایات بسیاری وارد شده و در آن‌ها عبادات ویژه ای سفارش شده است، زیرا آن روز را پیوسته باب فتح برکات دانسته‌اند (ر ک: ابن الشیخ، الامالی، ص 28 کافی، ج 4، ص 149 بحارالانوار، ج 18، ص 189 وسایل الشیعه، ج 7، ابواب الصوم المندوب، باب 15، حدیث 7 1 مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 150 سیره حلبیه، ج 1، ص 238 منتخب کنزالعمال در حاشیه مسند احمد، ج 3، ص 362)، ولی ابوجعفر طبری آملی (224 310) روایتی دارد که به استناد آیه 41 سوره انفال «و ما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان» آغاز بعثت را روز 17 رمضان دانسته است، زیرا این آیه درباره جنگ بدر که در همین زمان اتفاق افتاد، نازل شد و ظاهراً ابوعبداللّه زنجانی آن را تأیید کرده است (تاریخ القرآن، ص 7) ولی آیه کریمه صرفاً اشاره دارد که در این روز آیه‌هایی از قرآن درباره انفال و دیگر شئون مربوط به جنگ بر پیامبر نازل شده است، اما درباره آغاز نزول قرآن یا بعثت در این روز سخنی در بین نیست (التمهید، ج 1، ص 106).]، ولی نزول قرآن به عنوان کتاب آسمانی، سه سال تأخیر داشت این سه سال را به نام «فترت» [فترت به معنای سستی و کاهش یافتن است در این جا کنایه از قطع تداوم وحی قرآنی می‌باشد] می‌خوانند .

علی بن ابراهیم قمی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال شد: چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گردید، با آن که در طول بیست سال نازل شده است؟امام صادق (علیه‌السلام) در روایات مذکور تصریح فرمودند: «ثم نزل فی طول عشرین عاما» که ابن‌بابویه صدوق و علامه مجلسیو سید عبداللّه شبرو دیگران این نظر را برگزیده‌اند

پیامبر (صلی الله علیه و آ له) در این مدت دعوت خود را سری انجام می‌داد تا آیه «فاصدع به ما تؤمر» [حجر 15: 94] نازل شد و دستور اعلان دعوت را دریافت کرد. [سیره ابن هشام، ج 1، ص 280 ابوالحسن علی بن ابراهیم القمی 1 ابوالحسن علی بن ابراهیم القمی، 4، تفسیر قمی،ذیل آیه 94 سوره حجر مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 40]

ابو عبداللّه زنجانی گوید: «پس از نزول آیه» اقراباسم ربک الذی خلق [علق 96: 1.] تا مدت سه سال قرآن نازل نشد و این مدت را فترت وحی می‌نامند، سپس قرآن به صورت تدریجی نازل گردید که مورد اعتراض مشرکین قرار گرفت [تاریخ القرآن، ص 9] چنان که درتفسیر آیه «لولا نزل علیه القرآن جمله واحده» [فرقان 25: 32] بیان شده است .

 

مدت نزول

مدت نزول تدریجی قرآن بیست سال است . نزول قرآن سه سال بعد از بعثت آغاز و تا آخرین سال حیات پیامبر (صلی الله علیه و آ له) ادامه داشت .

ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی رازی (متوفای 328) حدیثی آورده است که حفص بن غیاث از امام جعفر صادق (علیه‌السلام) می‌پرسد: با آن که نزول قرآن در مدت 20 سال بوده، چرا خداوند فرموده است: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن» [بقره 2: 185 ر ک: اصول کافی، ج 2، ص 628، حدیث 6.]

محمد بن مسعود عیاشی سمرقندی (متوفای 320) از ابراهیم بن عمر صنعانی نقل می‌کند که به حضرت امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد: چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گردیده با آن که در مدت بیست سال نازل شده است؟ [تفسیر عیاشی، ج 1، ص 80، حدیث 184]

علی بن ابراهیم قمی می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السلام) سؤال شد: چگونه قرآن در ماه رمضان نازل گردید، با آن که در طول بیست سال نازل شده است؟ [تفسیر قمی، ج 1، ص 66]

امام صادق (علیه‌السلام) در روایات مذکور تصریح فرمودند: «ثم نزل فی طول عشرین عاما» که ابن‌بابویه صدوق [شیخ صدوق، الاعتقادات، ص 101] و علامه مجلسی [بحارالانوار، ج 18، ص 250 و 253] و سید عبداللّه شبر [عبداللّه شبر، تفسیر شبر، ص 350] و دیگران این نظر را برگزیده‌اند. [جلال‌الدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 1، ص 40]

از امام صادق (علیه‌السلام) پرسیدم: شب قدر کدام است؟ فرمود: آن را در یکی از دو شب 21 و 23 جستجو کن» زراره از امام صادق (علیه‌السلام) روایت کرده فرمود: «شب 19 شب تقدیر است، شب 21 شب تعیین و شب 23 شب ختم و امضای امر است

سعید بن مسیب، (متوفای 95)، از بزرگان تابعین و از فقهای سبعه مدینه، می‌گوید: قرآن بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آ له) در سن 43 سالگی نازل شد [حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 2، ص 610] و این غیر از بعثت است که به اتفاق امت در سن 40 سالگی بوده است واحدی نیشابوری از عامر بن شراحیل شعبی، از فقها و ادبای تابعین (20 109)، نقل می‌کند که گفته است: «مدت نزول قرآن حدوداً بیست سال بوده است» [علی بن احمد واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص 3]

و نیز امام احمد بن حنبل از وی نقل می‌کند که گفته است: «نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آ له) در سن چهل سالگی بوده است و پس از سه سال، قرآن در مدت بیست سال نازل شده است

وابوالفدا، معروف به ابن کثیر می‌گوید: «سند این نقل کاملاً صحیح است» [ابن کثیر، البدایه و النهایه فی التاریخ، ج 3، ص 4 الاتقان، ج 1، ص 45 طبقات ابن سعد، ج 1، ص 127] ابوجعفر طبری از عکرمه روایت کرده که ابن عباس گفته است: «نزول قرآن، از آغاز تا پایان، بیست سال به طول انجامید» [تفسیر طبری، ج 2، ص 85]

ابوالفدا اسماعیل بن کثیر دمشقی (متوفای 774) از محمد بن اسماعیل بخاری حدیثی می‌آورد که ابن عباس و عایشه گفتند: «قرآن به مدت ده سال در مکه و ده سال در مدینه نازل شد» و نیز از ابوعبید قاسم بن سلام روایت بیست سال نزول قرآن را آورده و در پایان گفته است: «هذا اسناد صحیح».[ابن کثیر، فضائل قرآن (در پایان تفسیر ابن کثیر چاپ شده است) ص 2]

 

 

 

زمان نزول قرآن

 

درباره نزول دفعى قرآن همین قدر مى‏دانیم که در شب قدر بوده است[۱] واز آن جا که قرآن مى‏فرماید:[۲] ماه رمضان ماهى است که قرآن در آن نازل شده، پس شب قدر هم در ماه رمضان مى‏باشد.

و اما این که شب قدر کدام شب از شب هاى ماه رمضان مى‏باشد، دقیقاً معلوم نیست و اختلافاتى در این زمینه مشاهده مى‏شود؛[۳] ولى به نظر مى‏رسد که در بین احتمالات موجود، این احتمال که شب بیست و سوم، شب قدر باشد، قوى تر است؛ زیرا روایات و قراین زیادى آن را تأیید مى‏کنند.[۴]

در عین حال مشخص نیست که در چه سالى این امر مبارک اتفاق افتاد. اما مى‏توان گفت: گرچه شب قدر، شب نزول قرآن در نشأه طبیعت بود، اما شب عروج پیامبر(ص) هم محسوب مى‏شد؛ زیرا قرآن در ام الکتاب، نزد پروردگار است[۵] و انسان تا عروج نکند نمى تواند قرآن را در ام الکتاب دریابد.[۶] از این جا مى توان فهمید که نزول دفعى قرآن در زمان رسیدن پیامبر اکرم(‏ص) به این مرحله از کمال بوده است. بنابراین مى توان حدس قوى زد که این نزول در همان سال اول رسالت؛ یعنى حدود ۵۶ روز بعد از بعثت بوده است.

این عدد با در نظر گرفتن زمان بعثت (۲۷ رجب) و شب قدر (۲۳ رمضان) و با فرض ۳۰ روز بودن ماه هاى رجب و شعبان به دست آمده است.

در خصوص نزول تدریجى[۷] قرآن که مقارن بعثت بوده است، به جهت اختلاف موجود در تاریخ دقیق بعثت،[۸] نیز اختلاف نظر وجود دارد.

نظر مشهور این است که پیامبر عظیم الشأن اسلام در روز دوشنبه ۲۷ رجب مطابق با اول فوریه ۶۱۰ میلادى، به رسالت مبعوث شدند[۹] و در این هنگام، پنج آیه اول سوره علق بر آن حضرت نازل گردید.[۱۰] سپس نزول آیات دیگر قرآن به تدریج تا پایان عمر حضرت ادامه داشته و مدت بیست و سه سال به طول انجامیده است.

عده اى بر این عقیده‏اند که زمان بعثت با زمان نزول تدریجى قرآن، به عنوان یک کتاب آسمانى، فرق دارد. در نظر آنان گرچه پنج آیه از سوره علق در هنگام بعثت بر پیامبر(ص) نازل شده، اما آن حضرت مأمور به تبلیغ عمومى نبوده است. او بعد از سه سال دعوت مخفیانه، مأمور به دعوت عمومى گردید[۱۱] و از این هنگام بود که قرآن به عنوان کتابى که از آسمان نازل مى‏شده، به کتابت در آمد و… از این روى اگر چه بعثت در ماه رجب بوده، اما شروع نزول تدریجى قرآن، بعد از سه سال، در شب قدر از ماه رمضان بوده است.[۱۲]

مؤید این عقیده، روایاتى است که زمان نزول قرآن را مدت بیست سال بیان مى‏کنند.[۱۳] بنابر این نظر و عقیده،[۱۴] زمان نزول تدریجى قرآن به عنوان کتاب آسمانى، در سال چهارم بعثت؛ یعنى حدوداً سه سال و پنجاه و شش روز بعد از بعثت بوده و تا پایان عمر حضرت رسول (ص)؛ یعنى ۲۸ صفر سال یازدهم هجرت ادامه داشته است.

در نتیجه، با توجه به این که تاکنون ۱۴۳۲ سال از زمان هجرت پیامبر گذشته و بعثت پیامبر(ص) تقریباً سیزده سال قبل از هجرت بوده است، اگر مبناى اول را بپذیریم، از اولین آیه اى که نازل شده حدوداً ۱۴۴۴ سال قمرى مى‏گذرد؛ و اگر مبناى دوم را بپذیریم، از نزول اولین آیه، ۱۴۴۱ سال سپرى شده است.

ناگفته نماند که بنابه گزارش برخى از مورخان، زمان بعثت در اول فوریه ۶۱۰ میلادى بوده است و از آن جا که اکنون در سال ۲۰۱۱ میلادى هستیم، مى‏توانیم زمان نزول اولین آیه را بر اساس سال میلادى محاسبه نماییم

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

اوقات نماز


نماز صبح
وقت نماز صبح، از اذان صبح است تا طلوع آفتاب و بايد در اين فرصت خوانده شود.


نماز ظهر و عصر
وقت نماز ظهر وعصر، از نيمروز (ظهر) است تا مغرب، كه نمازگزار بايد در اين فاصله، ابتدا نماز ظهر را بخواند و پس از آن، نماز عصر را.


نماز مغرب و عشا

از اذان مغرب - كه كمي بعد از غروب آفتاب است - تا نيمه شب، وقت نماز مغرب و عشا است و بايد نماز مغرب، قبل از عشا خوانده شود.
بهتر است انسان، نماز را در اول وقت بخواند، و هرچه به اول وقت نزديكتر باشد ثواب بيشتري دارد.
اگر كسي نمازهاي خود را در وقت تعيين شده نخواند گناه كرده و بايد بعداً به نيت "قضا" بخواند.


وقت نمازهاي غير هميشگي (كه در زمانهاي مخصوص واجب شود)
1- نماز آيات؛ زماني واجب مي شود كه زلزله شود يا خورشيد و يا ماه بگيرد (كسوف يا خسوف شود). همچنين اگر رعد و برق شديد شود يا بادهاي سياه وزرد و سرخ بوزد كه بيشتر مردم بترسند.
2- نماز ميت؛ وقتي واجب مي شود كه فرد مسلماني از دنيا برود. اگر حتي يك نفر هم بر مرده نماز بخواند كافي است.
3- نماز طواف؛ دو ركعت است و بعد از طواف خانه خدا، در حج يا عمره واجب مي شود.
4- نماز نذر؛ اگر كسي نذر كند كه نمازي بخواند، بايد به آن نذر عمل كند واگر وقت مخصوصي را براي آن مشخص كرده، بايد در همان وقت بخواند.





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

باور کنید کسانی که به  تفکرات  بنده اشکال گرفته اند حتی اصول و فروع دینشون رو نمیدونستند :-)

اصول و فروع دین

 

اصول دین ، پایه‌های اعتقادی  دین است که نخست باید به آن‌ها ایمان آورد و سپس به فروعی که از آن بر خواسته ‌است پای ‌بند بود. اصول دین مربوط به اعتقاد است و فروع دین مربوط به عمل. اصول دین، توحید، نبوت و معاد، و برای شیعه عدل و امامت نیز اضافه می گردد که پایه‌های اعتقادی ادیان را شامل می‌شود؛ و در زبان‌ها، زمان‌ها و اقوام مختلف صور متفاوتی به خود گرفته‌است     ، به تعبیری می‏توان گفت که درخت دین 5 ریشه(اصول دین) و 10 شاخه (فروع دین) دارد.

 

اصول دین:

 

1ـ توحید:

به معنای یگانگی خداوند متعال است.

 

2ـ عدل:

به معنای آن است که افعال خداوند متعال از سر دادگری و شایستگی است و به هیچ کس ستم نمی‌کند و هر چیزی را در جای خویش نگه می‌دارد و با هر موجودی، چنانکه شایسته‌است رفتار می‌کند.

 

3ـ نبوت:

به معنای پیامبری حضرت محمد بن عبدالله (ص) و دیگر پیامبران الهی است.

 

 

4ـ امامت:

بدین معنا که پس از پیامبر اسلام دوازده امام معصوم منصب خلافت و امامت را بر عهده دارند و آنان منصوب خداوند متعال‌اند

 

5ـ معاد :

به معنای آن است که روزی همه مکلفان برای بازخواست و حساب در پیشگاه الهی گرد هم می‌آیند و هر کس به پاداش و کیفر خویش می‌رسد.

 

 







 

فروع دین:

در اصطلاح دین اسلام فروع را بر مسائلی اطلاق می‌کنند که به عمل و عبادات مربوط است. بطور کلی احکام شرعی اسلام یا متعلق به عمل و طاعت است یا متعلق به معرفت و اعتقاد، قسمت اول را احکام فرعی یا عملی و قسمت دوم را احکام اصلی یا اعتقادی می‌گویند.

فروع دین منحصر به تعداد خاصی نیست و طبق تعریف آن شامل تمام احکام عملی متناسب با اصول می‌شود.

 

۱۰ مورد از مهمترین فروع دین عبارتند از: نماز ـ روزه ـ حج ـ زکات ـ خمس ـ جهاد ـ امر به معروف ـ نهی از منکر ـ تولی ـ تبری

 

شخص مکلف در دین اسلام برای عمل به فروع دین یا باید:

  • به درجه اجتهاد رسیده باشد و طبق فتوای خود عمل کند (واژه مجتهد از کلمه «اجتهاد» مشتق شده‌است. اجتهاد در لغت به معنای تلاش و کوشش است، اما مقصود از آن در اصطلاح اسلامی، بذل جهد و کوشش برای استنباط احکام شرعی فرعی از منابع فقه اسلامی است. منابع فقه اسلامی عبارتند از:قرآن، سنت، عقل و اجماع)
  • و یا طریقه‏ی احتیاط را پیش بگیرد.
  • و یا از مجتهد تقلید کند. (تقلید به معنی پیروی و دنباله روی کردن است. در مباحث دینی، تقلید در اصول دین جایز نمی‌باشد و باید با تحقیق به آنها رسید.ولی در احکام اغلب اوقات باید از شخص متخصص که به او مجتهد یا مرجع تقلید می‌گویند تقلید نمود)

 





 

شرح بیشتر فروع دین :

1ـ نماز :

 

از عبادت‌های مسلمانان است . واژهٔ نماز معادل عربی صلاة یا صلوة است.

نماز در نزد در نزد شیعیان یکی از فروع دهگانهٔ دین است. نمازهایی که بر هر مسلمان، در هر شبانه‌روز، واجب است عبارت‌اند از: نماز صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا. البته غیر از این نمازها، نمازهای واجب دیگری هم هست که در ذیل تا حدودی توضیح داده شده است.

نمازهای واجب

نمازهای یومیّه (روزانه)  : بر مسلمانان واجب است که روزی ۵ بار نماز بخوانند؛ کودکان، بیماران روانی و زنان در دوره عادت ماهانه از خواندن این نمازها معاف هستند. این نمازهای پنجگانه عبارت‌اند از:

نماز صبح (نماز فجر، نماز دوگانه):از سپیده دم تا طلوع آفتاب؛ این نماز دو رکعت است.

نماز ظهر (نماز پیشین): هنگامی که خورشید در وسط آسمان قرار گیرد تا زمان عصر؛ این نماز چهار رکعت است.

نماز عصر (نماز دیگر): بعد از زمان ظهر تا زمان غروب خورشید؛ این نماز چهار رکعت است.

نماز مغرب (نماز شام): از زمان غروب خورشید تا زمان عشا؛ این نماز سه رکعت است.

نماز عشاء (نماز خفتن): از زمانی که شفق سرخ رنگ آفتاب ناپدید شود تا نیمه شب؛ این نماز چهار رکعت است.

شیعیان معتقدند که بلافاصله پس از خواندن نماز ظهر می‌توان نماز عصر و بلافاصله پس از نماز مغرب، می‌توان نماز عشا را تا نیمه شب خواند.

مسلمانان اعتقاد دارند که چنانچه کسی نتواند نماز را در وقت آن بخواند، باید آن را پس از پایان وقت بخواند. چنین نمازی را نماز قضا می‌گویند.

نماز طواف واجب خانه خدا (در مسجدالحرام) : پس از هفت دور چرخیدن به دور کعبه، یک نماز دورکعتی به نام نماز طواف خوانده می‌شود.

نماز میّت : نماز میت، بر مرده گزارده می‌شود. این نماز نیاز به وضو و غسل و غیره ندارد و با کفش می‌توان آن را انجام داد. معمولاً در مسجدالحرام پس از هر نماز یومیّه از نمازگزاران دعوت می‌شود که برای مرده یا مردگانی نماز بخوانند.

نماز قضای پدر و مادر : کسی که در زندگی خود برخی از نمازهایش را به جا نیاورده، باید پسر بزرگترش آن نمازها را نماز قضا کند که جزئیات آن در کتاب‌های دینی نوشته شده است.

نماز نافله‌ای که به علت نذر یا عهد یا قسم واجب شده است : نماز نافله به خودی خود واجب نیست و  مستحب است ولی مثلاً اگر کسی نذر کند (تصمیم بگیرد) که اگر بیماریم معالجه شود، نماز نافله خواهم خواند و بیماریش معالجه شود، نماز نافله بر او واجب می‌شود که جزئیات این موضوع در کتابهای دینی ذکر شده است.

 

 



 

2ـ روزه:

 

در اسلام عبادتی است که انسان برای انجام فرمان خدا از اذان صبح تا اذان مغرب از چیزهایی که روزه را باطل می‌کند خودداری نماید.

آیه ۱۸۲ بقره امر به روزه می‌کند و ظاهراً در رمضان سال دوم پس از هجرت فرو فرستاده شده‌است. در اسلام روزه در ماه رمضان ماه نهم تقویم قمری بر مسلمانان واجب شده‌است و حکم آن در آیات ۱۸۲ تا ۱۸۷ سوره بقره آمده‌است که در آن خداوند می‌گوید:«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، روزه بر شما واجب شده همانطور که بر اقوام قبل از شما واجب شده بود، شاید با تقوا شویدمحمد حسین طباطبایی در تفسیر المیزان در این باره می‌گوید: «در خصوص روزه برگشتن آثار اطاعت در انسان را در جمله «شاید با تقوا شوید» بیان کرده‌است و می‌گوید فایده روزه تقوا است. و آن خود سودی است که عاید خود شما می‌شود. و هر که بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود و به مقام بلند کمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزی که لازم است بدان ملتزم شود این است که از افسار گسیختگی خود جلوگیری کند و بدون هیچ قید و شرطی سرگرم لذت‌های جسمی و شهوات بدنی نباشد. و خود را بزرگتر از آن بداند که زندگی مادی را هدف بپندارد. و سخن کوتاه اینکه از هر چیزی که او را از خداوند مشغول می‌دارد بپرهیزد. و این تقوایی که قرآن به آن اشاره می‌کند ، تنها از راه روزه و خودداری از شهوات بدست می‌آید. و این خودداری از شهوات عبارتست از خودداری از شهوت شکم از خوردن و آشامیدن و شهوت جنسی. و اگر مدتی از این سه چیز پرهیز کنند به تدریج نیروی خویشتن داری از گناهان در آنان قوت می‌یابد و نیز به تدریج بر اراده خود مسلط می‌شوند و آن وقت در برابر هر گناهی عنان اختیار از کف نمی‌دهند و در تقرب به خداوند متعال دچار سستی نمی‌گردند . روزه در اسلام یکی از فروع عبادی بشمار می‌آید.در حدیثی از امام جعفر صادق (ع) علت تشریع روزه برابری میان فقرا و اغنیاست.

 

 



 

 3ـ خمس :

 

لغت عربی است و به معنای یک پنجم می باشد . خمس ، یکی از انواع مالیات‌های اسلامی است که شیعیان بدان معتقدند و به منظور رفع مشکلات مالی امت اسلامی و توزیع عادلانه ثروت و تقویت بنیه مالی حکومت اسلامی وضع شده است.

به اعتقاد شیعیان هر مالی که یک سال بدون استفاده قرار گیرد و غنیمت جنگی و چند مورد دیگر خمس به آن تعلق می گیرد و دادن خمس واجب است.

طبق اعتقاد شیعه، خمس به دو سهم تقسیم می‌شود که یکی سهم سادات فقیر، یتیم و در راه درمانده‌است و دیگری سهم امام زمان که هر دو سهم باید به مرجع تقلید یا نمایندهٔ وی داده شود، مگر آن که از ایشان اجازه گرفته و در راهی مصرف شود که آن‌ها اجازه می‌دهند.

خمس بر هفت چیز تعلق می گیرد:

اول:آن چیزی است که در جنگ از کفّار گرفته می شود، منقول باشد یا غیر منقول.

دوم:معادن

سوم:گنج

چهارم:هرچه با غواصی از دریا خارج شود، مثل جواهر و در اگر قیمتش یک دینار به بالا باشد.

پنجم:آن چه از هزینه سالانه شخص و نفقه خوارانش سرافتد.

ششم:هرگاه شخص، زمینی را از مسلمانی بخرد، خمس بر آن واجب است و بر اساس آن چه در مدارک گفته است مراد زمین آماده شده برای زراعت است.

هفتم:هر گاه حلال با حرام مختلط شده باشد و قابل تمیز نباشد.

 

 



 

 4 ـ زکات :

از دستورات اسلامیست و در مورد چیزهایی وضع شده که انسان آنها را با کمک طبیعت به وجود می‌آورد، آن هم طبیعت سهل و ساده؛ یعنی انسان به نسبت کار کمی انجام می‌دهد و طبیعت کار بیشتر را انجام می‌دهد و محصول را مفت و رایگان در اختیار انسان می‌گذارد.

مثلاً گندم که انسان بوجود می‌آورد در قسمت کمی، فکر و عمل او دخالت دارد و قسمت بیشتر فعالیت طبیعت است. ازاینرو اسلام به انسان می‌گوید اینجا که از سخاوت طبیعت استفاده می‌کنی مقداری از آن را باید در راههای دیگر بدهی اینجا اگر چیزی با زکات قابل قیاس باشد موارد دیگر مثل برنج است: چرا گندم باید زکات داشته باشد و برنج نداشته باشد؟

این مساله در سابق هم مطرح بوده‌است در جواب گفته‌اند آن سادگی در موارد زکات هست در برنج نیست یعنی به آن سادگی که گندم به دست می‌آید برنج به دست نمی‌آید و زحمت زیادی می‌خواهد و زکات در واقع به این علت است که یک مقدار از چیزی را که طبیعت رایگان در اختیار انسان قرار می‌دهد به دیگران بدهد.

 

 

 

 

5ـ حَجّ :

یکی از مهم‌ترین فروع دین اسلام است. مسلمانان با داشتن شرایطی به شرح زیر ، مکلف‌اند در دهه اول ماه ذی‌الحجه به مسجد الحرام در شهر مکه در عربستان سعودی رفته و مجموعه‌ای از اعمال نیایشی را به‌جا آورند.

شرایط حج :

بالغ باشد.

عاقل و آزاد باشد.

بخاطر حجّ مجبور نشود كار حرامى انجام دهد يا عمل واجبى را كه از حجّ مهمتر است ترك كند.

مستطيع باشد.

شرایط مستطیع شدن :

اول : وسیله سفر و توشه راه و چيزهايى كه بر حسب حالش در سفر به آن محتاج است برایش فراهم باشد.

دوم : سلامت مزاج و توانايى آن را داشته باشد كه بتواند حج را بجا آورد.

سوم : در راه، مانعى از رفتن نباشد و اگر راه بسته است يا انسان بترسد كه در راه حج جان او به خطر می افتد، حجّ بر او واجب نيست ؛  ولى اگر  از  راه ديگرى بتواند برود که مشکل یاد شده را نداشته باشد ، اگر چه  دور تر  باشد ،   در صورتى كه مشقّت زياد نداشته باشد  و  خيلى غير متعارف نباشد، بايد از آن راه برود.

چهارم : بقدر بجا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد.

پنجم: مخارج كسانى را كه خرجى آنان بر  او  واجب است  مثل زن  و بچّه و مخارج كسانى را كه مردم خرجى دادن به آنهارا لازم مى دانند،داشته باشد.

ششم : بعد از برگشتن از حج ،  كسب يا  زراعت يا عايدى ملك يا راه ديگرى براى معاش خود داشته باشد كه مجبور نشود بزحمت زندگى كند.

 

 

 

6ـ جهاد :

یکی از مفاهیم دین اسلام است.واژه جهاد از ریشه «ج – ه - د» به معنی کوشش و مبارزه و فعالیت است. این کوشش و مبارزه می‌تواند در عرصه‌های گوناگونی صورت گیرد از جمله کوشش در مبارزه با امیال درونی(جهاد اکبر) یا کوشش و مبارزه در راه دفاع از دین اسلام یا گسترش قلمرو اسلام (جهاد اصغر)

جهاد یکی از فروع دین و از واجبات اسلامی است. کلمهٔ جهاد حدود ۱۰۸ بار در قرآن آمده‌است و خداوند کسانی را که در راه او جهاد می‌کنند دوست دارد.

در اسلام برترین جهاد، جهاد با نفس است، که در حدیث معروف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) جهاد اکبر خوانده شده یعنى برتر از جهاد با دشمن که جهاد اصغر نام دارد، اصولا تا جهاد اکبر به معنى واقعى در انسان پیاده نشود در جهاد با دشمن پیروز نخواهد شد. در قرآن کریم صحنه هاى مختلفى از میدان جهاد اکبر رابطه با پیامبران و سایر اولیاى خدا ترسیم شده است، که سرگذشت یوسف و داستان عشق آتشین همسر عزیز مصر یکى از مهمترین آنها است. رسول الله (ص): «المجاهد من جاهد نفسه فی الله»؛ (مجاهد کسی است که برای خدا با نفس خود مبارزه کند.) در حدیث معراج خطاب به پیامبر اکرم (ص) آمده است: «مردم یک بار می میرند، ولی نیکوکاران و آخرت گرایان بر اثر مبارزه با نفسهایشان و مخالفت با خواهشهای درونی شان و ستیز با شیطانی که در رگهایشان جاری است روزی هفتاد بار می میرند.» آن دژ در درون خود انسان است، نفس انسان است.



 

 

سخنان کوتاه فلسفی و ارزشمند"نیچه"امید عظیمی,

BY امید عظیمی_OMID AZIMI

نـماز عيـد

در دو عيد «فطر» و «قربان» خواندن نماز مخصوص عيد در زمان حضور امام (ع) واجب است و بايد به جماعت خوانده شود و در زمان ما كه امام (ع) غايب است مستحب مى‏باشد.


وقت نماز عيد
١ ـ وقت نماز عيد، از طلوع آفتاب است تا ظهر است.(٧٢)
٢ ـ مستحب است نماز عيد قربان را بعد از بلند شدن آفتاب، بخوانند.
٣ ـ مستحب است، در عيد فطر، بعد از بلند شدن آفتاب، افطار كنند و زكات فِطره را هم بدهند، سپس نماز عيد را بخوانند.(٧٣)

چگونگى نماز عيد
١ ـ نماز عيد فطر و قربان دو ركعت است، با نُه قنوت و اينگونه خوانده مى‏شود:
*
در ركعت اوّل نماز پس از حمد و سوره بايد پنج تكبير گفته شود، و بعد از هر تكبير يك قنوت، و بعد از قنوت پنجم تكبير ديگرى و سپس ركوع و دو سجده.
*
در ركعت دوّم پس از حمد و سوره چهار تكبير گفته مى‏شود و بعد از هر تكبير يك قنوت و بعد از قنوت چهارم تكبير ديگرى و سپس ركوع و دو سجده و تشهد و سلام.
*
در قنوت‏هاى نماز عيد هر دعا و ذكرى بخوانند، كافى است، ولى بهتر است به اميد ثواب، اين دعا را بخوانند.

«
اَللّهمَّ اَهْلَ الْكِبْرِياءِ وَالْعَظَمَةِ وَاَهْلَ الْجُودِوَالْجَبَروتِ و اهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ اَهْلَ التَّقوى وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْألُكَ بِحَقِّ هذَا الْيَومِ الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلْمُسلِمينَ عيدا و لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّه‏ُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذُخْرا وَ شَرَفَا وَ كَرامَةً وَ مَزيدا اَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُدخِلَنِى في كُلِّ خَيْرٍ اَدْخَلْتَ فيهِ مَحَمَّدا وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُخْرِجَنِى مِنْ كُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّدا وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ اَلّلهُمَّ اِنّى اَسْألُكَ خَيْرَ ما سَألَكَ بهِ عِبادُكَ الصَّالِحُونَ وَ اَعُوذُبِكَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُكَ الْمُخْلَصُونَ».


نماز وحشت

امام صادق ـ علیه السّلام ـ هر شب برای فرزندش و در هر روز برای پدر و مادر خود دو ركعت نماز می گزارد، در ركعت اول سوره ی قدر و در ركعت دوم سوره ی كوثر می خواندند.[1]

 
نماز وحشت


مستحب است در شب اول قبر دو ركعت نماز وحشت برای میّت بخوانند، در دو ركعت اول سوره ی حمد و آیه الكرسی، و ركعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سوره ی قدر بخواند، و بعد از سلام نماز بگوید: «اللهم صل علی محمد وآل محمد و ابعث ثوابها الی قبر فلان » و به جای این كلمه اسم میّت را بگوید.


برادر وخواهر! نماز وحشت هدیه ای است از شما به كسی كه از دنیا رفته است، این نماز را برای آشنایان بخوانید تا دیگرا ن هم برای شما بخوانند.[2]

 


نماز شب اول قبر (وحشت)


و سید بن طاوس از حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت كرده كه فرمود: نمی گذرد بر میّت ساعتی سخت تر از شب اول قبر، پس رحم نمایید مردگان خود را به صدقه، و اگر نیافتی چیزی كه صدقه بدهی، پس یكی از شما دو ركعت نماز بخواند و در ركعت اول حمد یك مرتبه و سوره ی توحید دو مرتبه، و در ركعت دوم حمد یك مرتبه و سوره ی تكاثر ده مرتبه، و سلام دهد و بگوید: « اللهم صل علی محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الی قبر ذلك المیت فلان بن فلان ». پس حق تعالی می فرستد همان ساعت هزار ملك به سوی قبر آن میت با هر ملكی جامه ای و حلّه ای ، و تنگی قبر او را وسعت دهد تا روز نفع صور عطا كند به نماز كننده به عدد آنچه آفتاب بر آن طلوع می كند حسنات، و بالا برده می شود برای او چهل درجه.[3]

 

[1] . مفاتیح الجنان، ص 396.
[2] .
كافی، ج 3، ص 285.
[3] .
سفینه البحار، ج 2، ص 47.

 

 

 

 

مستحب است در شب اول قبر دو ركعت نماز وحشت براى ميت بخوانند.

 در ركعت اول بعد از حمد، يك مرتبه آية‏الكرسى و در ركعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه سوره  انا انزلناه   بخوانند و بعداز سلام نماز بگويند : اللهم صل على محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الى قبر فلان  و به جاى كلمه فلان ، اسم ميت را بگويند.

نماز وحشت را در هر موقع از شب اول قبر مى‏شود خواند، ولى بهتر است در اول شب بعداز نماز عشا خوانده شود.اگر بخواهند ميت را به شهر دورى ببرند ، يا به جهت ديگر دفن او تاخير بيفتد، بايد نماز وحشت را تا شب اول قبر او تاخير بيندازند.

نماز وحشت هدیه ای است از شما به کسی که از دنیا رفته است، این نماز را برای آشنایان بخوانید تا دیگران هم برای شما بخوانند.

 

 

 

در اولین شب پس از دفن میت مستحب است دو رکعت نماز خوانده شود و ثواب آن هدیه شود به میت.{۱} در روایت نبوی(ص) آمده است که «لا یأتی علی المیت ساعْ اشدّ من اول لیلْ فارحموا موتاکم بالصدقْ فان لم تجدوا فلیصل احدکم رکعتین»؛ هیچ زمانی بر میت سخت‏تر از شب اول قبر او نیست، پس بر مردگان خود ترحم کنید به صدقه دادن و اگر برایتان مقدور نیست، دو رکعت نماز (وحشت) بخوانید.

به نیت نماز لیلْ الدفن یا نماز وحشت بعد از تکبیرْ الاحرام در رکعت اول سوره حمد

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ، مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ ، إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ، اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ، صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ

و بعد از آن آیت الکرسی

﴿ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴾ اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ ﴿۲۵۵﴾ لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ﴿۲۵۶﴾ اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

بعد رکوع

پس از تمام شدن حمد وسوره سر به رکوع خم می کنیم و دستها را به زانوها می گذاریم و می گوییم:
سبحان ربی العظیم وبحمده
و یا می گوییم: “سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله

بعد  ۲ بار سجده

سپس سر از رکوع برداشته (می ایستیم) و آنگاه به سجده می رویم و هفت عضو بدن؛ یعنی پیشانی، کف دو دست، سر زانوها و نوک انگشتان بزرگ پا را بر زمین گذاشته و می گوییم:
سبحان ربی الاعلی وبحمده
یا “سبحان الله” را سه مرتبه تکرار می کنیم.

مجددا می ایستیم و رکعت دوم رو شروع میکنیم.

اول حمد :

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ، مَلِکِ یَوْمِ الدِّینِ ، إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ ، اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ، صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ

و بعد ۱۰ بار اناانزلنا :

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ،إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ ، وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَةُ الْقَدْرِ ، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ،  تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کُلِّ أَمْرٍ ، سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ

بعد رکوع و سجده

و بعد تشهد

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده ورسوله
اللهم صل علی محمد وال محمد

و بعد سلام

السلام علیک ایها النبی ورحمة الله وبرکاته
السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین
السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

و بعد از سلام برای فرد دفن شده .

اللهم صل علی محمد و آل محمد وابعث ثوابها الی قبر…… (به جای …. اسم میت را می‏گوید)


جهت اطلاع

نماز اهل سنت

1-نیت:

 


نیت یعنی اراده ی قلبی ، باید اراده ی ادای نماز را در دل انجام دهیم ، بهتر است نیت با زبان

 

گفته شود  مثلا اگر می خواهیم چهار رکعت نماز فرض ظهر را بخوانیم ، بگوییم

 

"نیت دارم چهار رکعت نماز ظهر حاضر را خالصانه برای خدا و رو به قبله ادا کنم"

 

2- تکبیر تحریمه:

 

بعد از نیت "الله اکبر"می گوییم و دستها را تا برابر نرمه ی گوش بالا می بریم و کف دستها

 

 رو به سوی قبله باشد "زنان بایستی دستان را تا برابر شانه ها بالا ببرند".

 

 

3-بستن دست ها:

 


با دست راست خود دست چپ را گرفته و در زیر ناف خود قرار می دهیم"زنان بایستی دست

 

راست خود را روی دست چپ روی سینه ها بگذارند"

 

 

 

 


4- خواندن ثناء:

 


"سبحانک اللهم و بحمدک و تبارک اسمک و تعالی جدک و لا اله غیرک"

 


<<خدایا،پاکی سزاوار توست و ستایش مخصوص توست نام تو با برکت است و مقام تو والا

 

 و بزرگ است و هیچ معبودی جز تو نیست>>

 


5-خواندن سوره:

 


"اعوذ بالله من الشیطان الرجیم"،<<از شیطان رانده شده به خدا پناه می برم>>

 

"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ"،<<بنام خداوند بخشنده و مهربان>>

 


"الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ"،<<ستایش خداوندی را سزاست که پروردگار جهانیان است>>

 

"الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ"،<<بخشنده و مهربان است>>

 


"مَالِكِ یَوْمِ الدِّینِ"،<<صاحب روز جزاست>>

 

"إِیَّاكَ نَعْبُدُ وإِیَّاكَ نَسْتَعِینُ"،<<تنها تو را مى‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏جوییم>>

 

"اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ"،<<ما را به راه راست هدایت فرما>>

 

"سخنان کوتاه فلسفی و ارزشمند"نیچه"امید عظیمی,

BY امید عظیمی_OMID AZIMI

نماز شب

  كيفيت نماز شب (نوع اول)
نماز شب يازده‌ ركعت است: چهار تا دو ركعت (مثل نماز صبح) به نيت نماز شب و يك نماز دو ركعت به نيت نماز شَفْعْ و يك نماز يك ركعتي به نيت نماز وَتْر
  نيت: دو ركعت نماز شب مي‌خوانم قُربة اِلي الله
 - در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قول هو الله احد + ركوع + سجده
 - در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قول هو الله احد + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.
(نماز شبي كه در قست بالا آمده است را چهار بار تكرار كنيد كه جمعاً هشت ركعت نماز شب مي‌شود).


  نيت: دو ركعت نماز شَفْعْ مي‌خوانم قُربة اِلي الله
 - در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قول هو‌ الله احد + يك بار سوره قول اعوذ برب الناس + ركوع + سجده.
 - در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قول‌ هو الله احد + يك بار سوره قول اعوذ برب الفلق + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.

  نيت: يك ركعت نماز وَتْر مي‌خوانم قُربة اِلي الله
 - در ركعت اول: يك بار سوره حمد + سه بار سوره قول هو الله احد + يك بار سوره قول اعوذ برب الفلق + يك بار سوره قول اعوذ به رب الناس
 - در قنوت: خواندن كامل قنوت + در حاليكه دستهايتان در حالت قنوت است، (با انگشتان دست راست يا با تسبيح) چهل بار بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ ) «خدايا ببخش جميع مؤمنين مرد و مؤمنين زن را». و بعد از آن هفتاد بار بگوييد ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه) «آمرزش مي‌طلبم از خدايي كه پروردگارم است و بسويش باز مي‌گردم». سپس هفت بار بگوييد (هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار) «اين است مقام كسي كه از آتش قيامت به تو پناه مي‌برد». سپس سيصد مرتبه بگوييد ( اَلْعَفو ) «ببخش». + و سپس يك بار بگوييد ( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم ) «پروردگارا ببخش مرا و رحم كن به من و توبه مرا بپذير به راستي كه تو، توبه پذيرنده، بخشنده و مهرباني». + ركوع + سجد + تشهد + سلام + (پايان نماز) + تسبيحات فاطمة زهرا (س)

(تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها): (34 مرتبه، الله اكبر،  33 مرتبه، الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله)

در حديثي آمده: خواندن تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از هزار ركعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است).

  


كيفيّت نماز شب به صورت مفصّل
چون از خواب برخاستيد، سجده كنيد براى خداوند تعالى و نيكو است در اين حال يا در حال برداشتن سر از سجده بگويد:


(اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى اَحْيانى بَعْدَ ما اَماتَنى وَ اِلَيْهِ النُّشُورُ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى رَدَّ عَلَىَّ رُوحى لاَِحْمَدَهُ وَ اَعْبُدَهُ).
و چون برخاستيد و ايستايد بگوييد:
(اَللّهُمَّ اَعِنّى عَلى هَوْلِ الْمُطَلَّعِ وَ وَسِّعُ عَلَىَّ الْمَضْجَعَ وَارْزُقْنى خَيْرَ ما بَعْدَ الْمُوتِ).


و چون صداى خروس شنيديد بگويد:
(سُبُّوْحٌ قُدُّوْسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوْحِ سَبَقَتْ رَحْمَتُكَ غَضَبَكَ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ عَمِلْتُ سُوَّْءً وَ ظَلَمْتُ نَفْسى فَاغْفِرْلى اِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاّ اَنْتَ فَتُبْ عَلَىَّ اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ).


و چون نگاه كنيد به اطراف آسمان بخوانيد:
(اَللّهُمَّ اِنَّهُ لا يُوارى مِنْكَ لَيْلٌ ساجٍ وَ لا سَماَّءٌ ذاتُ اَبْراجٍ وَ لا اَرْضٌ ذاتُ مِهادٍ وَلا ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ وَلا بَحْرٌ لُجِّىُّ تُدْلِجُ بَيْنَ يَدَىِ الْمُدْلِجِ مِنْ خَلْقِكَ تُدْلِجُ الرَّحْمَةَ عَلى مَنْ تَشاءُ مِنْ خَلْقِكَ تَعْلَمُ خائِنَةَ الاْ عْيُنِ وَ ما تُخْفِى الصُّدُوْرُ غارَتِ النُّجُوْمُ وَ نامَتِ الْعُيُونُ وَ اَنْتَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لاتَاْخُذُكَ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ سُبْحانَ اللّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ اِلهِ الْمُرْسَلينَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمينَ).

پس بخواند پنج آيه آل عمران:
(اِنَّ فى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَْرضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لاََّياتٍ لاُِولِى الاَْلْبابِ الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً و َعَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فى خَلِقِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ رَبَنّا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ رَبَّنا اِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ اَخْزَيْتُهُ وَ ما لِلظّالِمينَ مِنْ اَنْصارٍ رَبَّنا اِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادى لِلاْيمانِ اَنْ امِنُوْا بِرَبِّكُمْ فَامَنّا رَبَنّا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَكَفِّرْ عَنّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الاَْبْرارِ رَبَّنا وَ اتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لاتُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ اِنَّكَ لاتُخْلِفُ الْميعادَ).

دندانهايتان را مسواك بزنيد، و بعد از آن وضو بگيريد و خود را خوشبو سازيد، پس برخيزد به نماز شب.

ابتدا شروع مى‌كنيد به هشت ركعت نماز شب و بعد از هر دو ركعت، سلام مى‌دهيد، و خوبست كه در دو ركعت اوّل بعد از حمد سى مرتبه توحيد بخواند، (كه در دو ركعت مجموعاً شصت مرتبه توحيد خوانده شود) از اثرات ثواب آن اين است كه: تا منصرف شود از نماز نبوده باشد ميان او و خداى عزّوجلّ هيچ گناهى.

و يا آنكه در ركعت اوّل آن توحيد و در ركعت دوّم (قُلْ يا اَيُّهَا الْكافِرُونَ) را بخواند.

در شش ركعت ديگر حمد و هر سوره كه خواهد بخواند و كافى است حمد و (قُلْ هُوَ اللّه اَحَدْ) در هر ركعتى.

و چنانكه سنّت است قنوت در نمازهاى واجبى، در هر ركعت دوّمى از نافله‌ها نيز سنّت است.

و كافى است در قنوت سه بار (سُبْحانَ اللّهِ) گفتن.

و يا آنكه گفته شود: (اَللّهُمَّ اغْفِرْلَنا وَ ارْحَمْنا وَ عافِنا وَاعْفُ عَنّا فِى الدُّنْيا وَالاْخِرَةِ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَى ءٍ قَديرٌ).
و يا آنكه بگويد: (رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمّا تَعْلَمُ اِنَّكَ اَنْتَ الاَْعَزُّ الاَْجَلُّ الاَْكْرَمْ).

و روايت شده كه حضرت امام موسى (ع) چون شب در محراب عبادت مى‌ايستاد مى‌خواند:
(اَللّهُمَّ اِنَّكَ خَلَفْتَنى سَوِيّاً ...) و اين دعاء پنجاهم صحيفه كامله است.
و چون فارغ شود از هشت ركعت نماز شب پس بجا بياورد دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر.
و مى‌خواند در اين سه ركعت بعد از حمد (قُلْ هُوَ اللّه اَحَدْ) تا بمنزله آن باشد كه يك ختم قرآن كرده باشد، زيرا كه سوره توحيد ثلث قرآن است، و يا آنكه بخواند در نماز شَفْع در ركعت اوّل حمد و (قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ) و در ركعت دوّم حمد و (قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقْ).
و چون از نماز شَفْع فارغ شد مستحب است آنكه بخواند: (اِلهى تَعَرَّضَ لَكَ فى هذَا اللَّيْلِ الْمُتَعَرِّضُوْنَ ...) و اين دعائى است كه در اعمال شب نيمه شعبان در مفاتيح الجنان مذكور شد.
و چون از دو ركعت شَفْع فارغ شد برمى‌خيزد به جهت يك ركعت وَتر و مى‌خواند در آن حمد و سوره توحيد و يا آنكه مى‌خواند بعد از حمد (قُلْ هُو اللّهُ اَحَدٌ) سه مرتبه، و معوذّتين يعنى (قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ و قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقْ)، پس دست بر مى‌دارد براى قنوت و دعا مى‌خواند آنچه بخواهد.

شيخ طوسى رحمه الله عليه فرموده: دعاهائى كه در قنوت نماز وَتر خوانده مى‌شود از زيادى به شمارش نمى‌آيد.
مستحب است كه انسان در قنوت نماز وتر گريه كند از خوف خدا و ترس از عقاب خدا، يا خود را به حال گريه در آورد و دعا كند براى برادران مؤمن، و مستحب است كه ذكر شود چهل نفر، پس بدرستيكه كسيكه دعا كند براى چهل مؤمن دعايش مستجاب مى‌شود انشاء اللّه تعالى. و دعا كند به آنچه خواسته باشد.
(علامت و نشانه شقاوت و پليذی انسان آن است که چشمانش از گريستن بخشکد و گريه نکند. گريه نکردن در اثر سنگدلی و پليدی دل است و پليدی و آلودگی دل نشانه زيادی گناه و معصيت خداست و گناه و معصيت خدا نشانه علاقه و محبت به دنياست).

شيخ صدوق رحمه الله عليه فرموده كه: حضرت رسول خدا (ص) در قنوت وَتر مى‌خواند: (اَللّهُمَّ اهْدِنى فيمَنْ هَدَيْتَ وَ عافِنى فيمَنْ عافَيْتَ و تَوَلَّنى فيمَنْ تَوَلَّيْتَ وَ بارِكْ لى فيما اَعْطَيْتَ وَ قِنى شَرَّ ما قَضَيْتَ فَاِنَّكَ تَقْضى وَ لايُقْضى عَلَيْكَ، سُبْحانَكَ رَبَّ الْبَيْتِ، اَسْتَغْفِرُكَ وَ اَتُوبُ اِلَيْكَ وَ اُوْمِنُ بِكَ وَ اَتَوَكَّلُ عَلَيْكَ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِكَ يا رَحيمُ).

سزاوار است آنكه هفتاد مرتبه بگويد: (اَسْتَغْفِرُاللّهَ رَبّى وَ اَتُوبُ اِلَيْهِ).

سزاوار است كه دست چپ را به دعا بلند كرده باشد و استغفار را به دست راست بشمارد روايت شده كه حضرت رسول خدا (ص) استغفار مى‌كرد در نماز وَتر هفتاد مرتبه و هفت مرتبه مى‌گفت: (هذا مَقامُ الْعاَّئِذِ بِكَ مِنَ النّارِ).

روايت شده كه حضرت امام زين العابدين (ع) در سحر، در نماز وتر سيصد مرتبه مى‌گفت: (اَلْعَفْوَ الْعَفْوَ). و بگويد بعد از اين:
(رَبِّ اغْفِرْلى وَارْحَمْنى وَ تُبْ عَلَىَّ اِنَّكَ اَنْتَ التَّوّابُ الْغَفُورُ الرَّحيمُ).

و سزاوار است آنكه طول دهد قنوت را و چون فارغ شد از قنوت به ركوع رود و چون سر از ركوع برداشت بخواند اين دعا را كه شيخ در تهذيب از حضرت موسى بن جعفر (ع) نقل كرده:
(هذا مَقامُ مَنْ حَسَناتُهُ نِعْمَةٌ مِنْكَ وَ شُكْرُهُ ضَعيفٌ وَ ذَنْبُهُ عَظيمٌ وَ لَيْسَ لِذلِكَ اِلاّ رِفْقُكَ وَ رَحْمَتُكَ فَاِنَّكَ قُلْتَ فى كِتابِكَ الْمُنْزَلِ عَلى نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلَ ما يَهْجَعُونَ وَ بِالاَْسْحارِهُمْ يَسْتَغْفِرُوْنَ طالَ هُجُوعى وَ قَلَّ قِيامى وَ هذَا السَّحَرُ وَ اَنَا اَسْتَغْفِرُكَ لِذُنُوبى اِسْتِغْفارَ مَنْ لا يَجِدُ لِنَفْسِه ضَرّا وَ لا نَفْعاً وَ لا مَوْتاً وَ لاحَيوةً وَ لا نُشُوْراً).

پس به سجده رود و نماز را تمام كند و بعد از سلام تسبيح حضرت زهرا عليها السلام بخواند، پس بگويد:
(اَلْحَمْدُ لِرَبِّ الصَّباحِ اَلْحَمْدُ لِفالِقِ الاِْصْباحِ).

و بگويد سه مرتبه:
(سُبْحانَ رَبِّىَ الْمَلِكَ الْقُدُّوْسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ).
 

پس بگويد:
(يا حَىُّ يا قَيُّومُ يا بَرُّ يا رَحيمُ يا غَنىُّ يا كَريمُ ارْزُقْنى مِنَ التِّجارَةِ اَعْظَمَها فَضْلاً وَ اَوْسَعَها رِزْقاً وَ خَيْرَها لى عاقِبَةً فَاِنَّهُ لا خَيْرَ فيما لا عاقِبَةَ لَهُ).

پس به سجده رود و بگويد پنج مرتبه: (سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوْحِ). پس بنشيند و بخواند آيه الكرسى را، دوباره به سجده رود و ذكر سابق را پنج مرتبه بخواند.

(إ نَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ تقُوم أ دنى من ثُلْثَىِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ و ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مَّنَ الَّذِينَ مَعَكَ).
(اى پيامبر!) پروردگارت مى‌داند كه تو و گروهى از آنها كه با تو هستند نزديك دو سوّم شب يا نصف يا ثلث آن را به پا مى‌خيزند.
 

 - تذكر (اول): بعد از فراغ از نماز شَفْعْ خواندن دعاى «الهى تعرض لك فى هذا الليل المتعرضون...» مستحب است كه براي ديدن اين دعا به كتاب مفاتيح در اعمال شب نيمه شعبان مراجعه كنيد.

 - تذكر (دوم): در نماز وَتر، مستحب است قنوت آن را طول داد و براى چهل مؤمن دعا كرد و هفتاد مرتبه استغفار نمود و سيصد مرتبه اُْلعَفو گفت و هفت مرتبه هذا مقام العائذ بك من النار ناگفته نماند، اينها تمام استحباب در استحباب است. يعنى اگر خوانده نشود هيچ اشكالى ندارد و ثواب نماز شب را داريم. حتى اگر يازده ركعت بدون سوره و حتى نشسته بخوانيد ثواب نماز شب را مى‌بريد.

 - تذكر (سوم): بهتر اين است كه قنوت نماز وَتر را به اين ترتيب بجا بيآوريد:

1- دعاي فرج آقا امام زمان (ع) كه اين دعا است:
(لااله‌الله الحليم الكريم لااله‌الاالله العلي العظيم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضين السبع و ما فيهن و ما بينهن و رب العرش العظيم و سلام علي المرسلين).

2- هفت مرتبه بگويد: (استغفر الله الذي لااله‌الا‌ هو الحي القيوم ذوالجلال و الاكرام من جميع ظلمي و جرمي و اسرافي علي نفسي و اتوب اليه).

بعد از آن 70 مرتبه بگويد:

(استغفر الله ربي و اتوب اليه).

پس از آن 300 مرتبه بگويد:

(العفو).

 

سپس براي چهل مؤمن دعا كند (به زبان غير عربي هم اشكال ندارد، مثلاً بگويد: خداوندا! فلاني را بيامرز).
از آن پس براي خود و پدر و مادر خود دعا كند و در خاتمه قنوت 7 مرتبه بگويد: (هذا مقامُ الغائذِ بكَ مِنَ النارِ).

3- بخوانيد بعد از هر دو ركعت از نماز شب و شَفْع و بعد از دعاهاى وَتر دعاهايى را كه شيخ و سيد نقل كرده‌اند سيزدهم بجا آورد سجده‌ها و دعاهايى را كه از رسول خدا (ص) روايت شده از جمله روايتى است كه شيخ از حماد بن عيسى از ابان بن تغلب روايت كرده كه گفت حضرت صادق (ع) فرمودند: شب نيمه شعبانى داخل شد و بود رسول خدا (ص) در آن شب نزد عايشه همين كه نصف شب شد برخاست رسول خدا (ص) از رختخواب خود براى عبادت پس چون بيدار شد عايشه يافت كه پيغمبر (ص) بيرون رفته از رختخواب او و داخل شد بر او آنچه كه فرو مى‌گيرد زنها را يعنى غيرت و گمان كرد كه آن حضرت رفته پيش بعض زنهاى خود پس برخاست و پيچيد بر خود شمله يعنى چادر خود را و قسم به خدا كه شمله او از ابريشم و كتان و پنبه نبود و لكن تار آن مو و پود آن از كركهاى شتر بود و جستجو مى‌كرد رسول خدا (ص) را در حجره‌هاى زنهاى ديگرش حجره به حجره پس در اين بين كه در جستجوى آن حضرت بود به ناگاه نظرش افتاد بر رسول خدا (ص) كه در سجده است مثل جامه‌اى كه چسبيده شده بر روى زمين پس نزديك آن حضرت شد شنيد كه مى‌گويد در سجده خود: (سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي هَذِهِ يَدَايَ وَ مَا جَنَيْتُهُ عَلَى نَفْسِي يَا عَظِيمُ [عَظِيما] تُرْجَى [يُرْجَى] لِكُلِّ عَظِيم اغْفِرْ لِيَ الْعَظِيمَ فَإِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلا الرَّبُّ الْعَظِيمُ).

پس بلند كرد سر خود را و دوباره برگشت به سجده و شنيد عايشه كه مي‌گويد:

(أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضَاءَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ انْكَشَفَتْ لَهُ الظُّلُمَاتُ وَ صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ الْأَوَّلِينَ وَ الآْخِرِينَ مِنْ فُجْأَةِ نَقِمَتِكَ وَ مِنْ تَحْوِيلِ عَافِيَتِكَ وَ مِنْ زَوَالِ نِعْمَتِكَ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي قَلْبا تَقِيّا نَقِيّا وَ مِنَ الشِّرْكِ بَرِيئا لا كَافِرا وَ لا شَقِيّا).

پس بر خاك نهاد دو طرف روى خود را و گفت: (عَفَّرْتُ وَجْهِي فِي التُّرَابِ وَ حُقَّ لِي أَنْ أَسْجُدَ لَكَ).

پس همينكه خواست رسول خدا (ص) برگردد شتافت عايشه به سوى رختخواب خود پس رسول خدا (ص) آمد به رختخواب او و شنيد كه نفس بلند مى‌زند فرمود چيست اين نفس بلند آيا ندانسته‌اى كه چه شبى است امشب اين شب نيمه شعبان است كه در آن قسمت مى‌شود روزيها و در آن نوشته مى‌شود اجلها و در آن نوشته مى‌شود روندگان به حج و بدرستى كه خداى تعالى مى‌آمرزد در اين شب از خلق خود بيشتر از عدد موهاى بزهاى قبيله كلب و مى‌فرستد خداى تعالى ملائكه خود را از جانب آسمان به سوى زمين در مكه.

 - تذكر (چهارم): حضرت موسى بن جعفر (ع) بعد از فراغ از نماز شب در حال سجده مي‌‏گفت:
(لَكَ الْمَحْمَدَةُ إِنْ أَطَعْتُكَ وَ لَكَ الْحُجَّةُ إِنْ عَصَيْتُكَ لا صُنْعَ لِى وَ لا لِغَيْرِى فِى إِحْسَانٍ إِلا بِكَ يَا كَائِنُ [كَائِنا] قَبْلَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ وَ يَا مُكَوِّنَ كُلِّ شَىْ‏ءٍ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِيرٌ اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوْتِ وَ مِنْ شَرِّ الْمَرْجِعِ فِى الْقُبُورِ وَ مِنَ النَّدَامَةِ يَوْمَ الْآزِفَةِ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ عَيْشِى عِيشَةً نَقِيَّةً وَ مِيتَتِى مِيتَةً سَوِيَّةً وَ مُنْقَلَبِى مُنْقَلَبا كَرِيما غَيْرَ مُخْزٍ وَ لا فَاضِحٍ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَئِمَّةِ يَنَابِيعِ الْحِكْمَةِ وَ أُولِى النِّعْمَةِ وَ مَعَادِنِ الْعِصْمَةِ وَ اعْصِمْنِى بِهِمْ مِنْ كُلِّ سُوءٍ وَ لا تَأْخُذْنِى عَلَى غِرَّةٍ وَ لا عَلَى غَفْلَةٍ وَ لا تَجْعَلْ عَوَاقِبَ أَعْمَالِى حَسْرَةً وَ ارْضَ عَنِّى فَإِنَّ مَغْفِرَتَكَ لِلظَّالِمِينَ وَ أَنَا مِنَ الظَّالِمِينَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى مَا لا يَضُرُّكَ وَ أَعْطِنِى مَا لا يَنْقُصُكَ فَإِنَّكَ الْوَسِيعُ رَحْمَتُهُ الْبَدِيعُ حِكْمَتُهُ وَ أَعْطِنِى السَّعَةَ وَ الدَّعَةَ وَ الْأَمْنَ وَ الصِّحَّةَ وَ الْبُخُوعَ وَ الْقُنُوعَ وَ الشُّكْرَ وَ الْمُعَافَاةَ وَ التَّقْوَى وَ الصَّبْرَ وَ الصِّدْقَ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ وَ الْيُسْرَ وَ الشُّكْرَ وَ اعْمُمْ بِذَلِكَ يَا رَبِّ أَهْلِى وَ وَلَدِى وَ إِخْوَانِى فِيكَ وَ مَنْ أَحْبَبْتُ وَ أَحَبَّنِى وَ وَلَدْتُ وَ وَلَدَنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ).

ابن اشيم گفته: اين دعا بعد از هشت ركعت نماز شب و پيش از نماز وَتر است آنگاه سه ركعت وتر را بجا مي‌‏آورى پس چون سلام دادى بگو در حالتى كه نشسته باشى: (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لا تَنْفَدُ خَزَائِنُهُ وَ لا يَخَافُ آمِنُهُ رَبِّ إِنِ ارْتَكَبْتُ الْمَعَاصِىَ فَذَلِكَ ثِقَةٌ [ثِقَةً] مِنِّى بِكَرَمِكَ إِنَّكَ تَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِكَ وَ تَعْفُو عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ وَ تَغْفِرُ الزَّلَلَ وَ إِنَّكَ [فَإِنَّكَ‏] مُجِيبٌ لِدَاعِيكَ وَ مِنْهُ قَرِيبٌ وَ أَنَا تَائِبٌ إِلَيْكَ مِنَ الْخَطَايَا وَ رَاغِبٌ إِلَيْكَ فِى تَوْفِيرِ حَظِّى مِنَ الْعَطَايَا يَا خَالِقَ الْبَرَايَا يَا مُنْقِذِى مِنْ كُلِّ شَدِيدَةٍ [شِدَّةٍ] يَا مُجِيرِى مِنْ كُلِّ مَحْذُورٍ وَفِّرْ عَلَىَّ السُّرُورَ وَ اكْفِنِى شَرَّ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ [فَإِنَّكَ‏] فَأَنْتَ اللَّهُ عَلَى نَعْمَائِكَ وَ جَزِيلِ عَطَائِكَ مَشْكُورٌ وَ لِكُلِّ خَيْرٍ مَذْخُورٌ ).

و بدانكه علما از براى هر شب اين ماه نماز مخصوصى ذكر فرموده‏اند مقام را گنجايش نقل آن نيست.

 

     

 

  دعاي وسعت رزق در نماز شب
دعايي از امام عليه السلام در سجده نماز شب سوّم از ابوبصير منقول است كه شكايت كردم بسوى حضرت صادق (ع) از حاجت خود و خواستم از آن حضرت كه مرا تعليم فرمايد دعائى بجهت رزق پس حضرت اين دعا را تعليم من فرمود كه از زمانى كه من خواندم آن را ديگر محتاج نشدم فرمود بگو در نماز شب در حال سجده:
(يا خَيْرَ مَدْعُوٍّ وَ يا خَيْرَ مَسْئُولٍ وَ يا)
اى بهترين خوانده شده و اى بهترين درخواست شده و اى

(اَوْسَعَ مَنْ اَعْطى وَ يا خَيْرَ مُرْتَجىً اُرْزُقْنى وَ اَوسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ وَ)
وسيعتر كسى كه عطا كند و اى بهترين مايه اميد روزيم ده و فراخ گردان بر من از روزيت و

(سَبِّبْ لى رِزْقاً مِنْ قِبَلِكَ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْئٍ قَديرٌ )
وسيله سازى كن روزيم را از جانب خود كه تو بر هر چيز توانايى

  دعاي ديگر:
اين دعا را در سجده آخر ركعت هشتم نافله شب در مصباح ذكر فرموده. دعاء از حضرت رسول اسلام (ص): روايت شده كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين دعا را براى طلب روزى تعليم فرمود:

(يا رازِقَ الْمُقِلّينَ وَ يا راحِمَ الْمَساكينَ وَ يا وَلِىَّ الْمُؤْمِنينَ وَ يا ذَا الْقُوَّةِ)
اى روزى ده نداران و اى مهرورز به مسكينان و اى سرپرست مؤمنان و اى صاحب نيروى

(الْمَتينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَارْزُقْنى وَ عافِنى وَ اكْفِنى ما اَهَمَّنى)
محكم درود فرست بر محمّد و خاندانش و روزيم ده و عافيتم ده و كفايتم كن آنچه مهم است بر من
 

 دعاى حزين كه بعد از نماز شب خوانده مى‌شود:
دعاي شريف بعد از نماز شب خوانده مى شود و آن دعاء مطابق آنچه در مصباح متهجّد است اين است:
«اُناجيكَ يا مَوْجُوداً فى كُلِّ مَكانٍ لَعَلَّكَ تَسْمَعُ نِدائى فَقَدْ عَظُمَ جُرْمى».
(راز گويم با تو اى كه هستى در هرجا و مكان تا شايد فريادم را بشنوى چونكه جرم و گناهم بزرگ)

«وَ قَلَّ حَيآئى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَىَّ الاَْهْوالِ اَتَذَكَّرُ وَ اَيَّها اَنْسى وَ لَوْلَمْ يَكُنْ».
(و شرمم كم است مولايم اى مولايم كداميك از هراسهايم را يادآورى كنم و كداميك را فراموش كنم و اگر نباشد)

«اِلا الْمَوْتُ لَكَفى كَيْفَ وَ ما بَعْدَ الْمَوْتِ اَعْظَمُ وَ اَدْهى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ حَتّى».
(جز همان مرگ تنها مرا بس است چسان! با اينكه جهان پس از مرگ بزرگتر و سخت تر است مولاى من اى مولايم تا چه)

«مَتى وَ اِلى مَتى اَقُولُ لَكَ الْعُتْبى مَرَّةً بَعْدَ اُخْرى ثُمَّ لا تَجِدُ عِنْدى صِدْقاً وَ لا».
(وقت و تا كى بگويم كه (من گنهكارم و) تو حق باز خواستم دارى نه يك بار بلكه بارها ولى باز هم تو راستى و)

«وَفاءً فَياغَوْثاهُ ثُمَّ واغَوْثاهُ بِكَ يا اَللَّهُ مِنْ هَوىً قَدْ غَلَبَنى وَ مِنْ عَدُوٍّ قَدِ».
(وفا از من نبينى، پس اى فرياد و باز هم اى فرياد به درگاه تو خدايا از هواى نفسى كه بر من چيره گشته و از دشمنى كه)

«اسْتَكْلَبَ عَلَىَّ وَ مِنْ دُنْيا قَدْ تَزَيَّنَتْ لى وَ مِنْ نَفْسٍ اَمّارَةٍ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ».
(بر من حمله ور شده و از دنيايى كه خود را برايم آراسته و از نفس فرمانده به بدى جز آنكه پروردگارم رحم كند)

«رَبّى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اِنْ كُنْتَ رَحِمْتَ مِثْلى فَارْحَمْنى وَ اِنْ كُنْتَ قَبِلْتَ».
(مولاى من اى مولايم اگر به كسى چون من رحم كرده‌اى پس به من نيز رحم كن و اگر كسى را مانند من پذيرفته‌اى)

«مِثْلى فَاقْبَلْنى يا قابِلَ السَحَّرَةِ اقْبَلْنى يا مَنْ لَمْ اَزَلْ اَتَعَّرَفُ مِنْهُ الْحُسْنى يا».
(مرا هم بپذير اى پذيرنده ساحران (فرعون) مرا هم بپذير اى كه تا بوده از او نيكى ديده‌ام اى)

«مَنْ يُغَذّينى باِلنِّعَمِ صَباحاً وَ مَسآءً اِرْحَمْنى يَوْمَ اتيكَ فَرْدَا شاخِصا اِلَيْكَ».
(كه غذايم دادى به نعمتهاى خود در هر صبح و شام رحم كن به من روزى كه به نزدت آيم تنها در حالى كه بلند كرده‌ام)

«بَصَرى مُقَلِّداً عَمَلى قَدْ تَبَرَّءَ جَميعُ الْخَلْقِ مِنّى نَعَمْ وَ اَبى وَ اُمّى وَ مَنْ كانَ لَهُ».
(بدرگاهت ديده‌ام را و نامه عملم به گردنم افتاده و همه مردم از من بيزارى جويند حتى پدر و مادرم و حتى كسى كه رنج و)

«كَدّى وَ سَعْيى فَاِنْ لَمْ تَرْحَمْنى فَمَنْ يَرْحَمُنى وَ مَنْ يُونِسُ فِى الْقَبْرِ وَحْشَتى».
(تلاشم براى او بوده پس اگر تو نيز به من رحم نكنى پس چه كسى به من رحم كند و كيست كه مونس وحشت قبرم باشد)

«وَ مَنْ يُنْطِقُ لِسانى اِذا خَلَوْتُ بِعَمَلى وَ سآئَلْتَنى عَمّا اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّى فَاِنْ».
و كيست كه زبانم را گويا كند آنگاه كه با عملم خلوت كنم و بپرسى از من آنچه تو بدان داناترى از خودم پس اگر)

«قُلْتُ نَعَمْ فَاَيْنَ الْمَهْرَبُ مِنْ عَدْلِكَ وَ اِنْ قُلْتُ لَمْ اَفْعَلْ قُلْتَ اَلَمْ اَكُنِ الشّاهِدَ».
(بگويم آرى كجا از عدل تو گريز گاهى است و اگر بگويم نكردم جواب دهى آيا من گواه تو نيستم)

«عَلَيْكَ فَعَفوَكَ عَفْوَكَ يا مَوْلاىَ قَبْلَ سَرابيلِ الْقَطِرانِ عَفْوَكَ عَفْوَكَ يا مَوْلاىَ»
(پس گذشتت را گذشتت را خواهانم اى مولايم پيش از پوشيدن پيراهن آتش زا گذشتت گذشتت را خواهم اى مولاى من)

«قَبْلَ جَهَنَّمَ وَالنّيرانِ عَفْوَكَ عَفْوَكَ يا مَوْلاىَ قَبْلَ اَنْ تُغَلَّ الاَْيْدى اِلَى الاَْعْناقِ».
(پيش از گرفتار شدن جهنم و آتش سوزان گذشتت گذشتت را خواهم اى مولاى من پيش از آنكه دستها به گردنها با زنجير بسته شود)

«يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ وَ خَيْرَ الْغافِرينَ».
(اى مهربانترين مهربانان و بهترين آمرزندگان).

 


نماز مسافـر

انسان بايد در سفر، نمازهاى چهار ركعتى را دو ركعت (يعنى شكسته) بجا آورد، به شرط آنكه مسافرتش ازهشت فرسخ كه حدود ٤٥ كيلومتر است كمتر نباشد.

چند مسئله:

١ ـ اگر مسافر از جائى كه نمازش تمام است ـ مثل وطن ـ حداقل چهار فرسخ مى‏رود و چهار فرسخ برمى‏گردد نمازش دراين سفرهم شكسته است.(١)
٢ ـ كسى كه به مسافرت مى‏رود زمانى بايد نمازش را شكسته بخواند كه حداقل به مقدارى دور شود كه ديوارهاى آنجا را نبيند و اذان آنجا را هم نشنود و چنـانچـه قبـل از آنكه به اين مقدار دور شود بخواهـد نمـاز بخوانـد بايـد تمـام بخوانـد.(٢)
٣ ـ اگر از محلى مسافرت مى‏كند كه خانه و ديوار ندارد، وقتى به جائى برسد كه‏اگرآن‏محل ديوار داشت، از آنجا ديده نمى‏شد، بايد نماز را شكسته بخواند(٣).(٤)
٤ ـ اگر به جائى مى‏رود كه دو راه دارد، يك راه آن كمتر از هشت فرسخ و راه ديگر آن هشت فرسخ يا بيشتر باشد، اگر از راهى كه هشت فرسخ است برود، بايد نماز را شكسته بخواند واگر از راهى كه هشت فرسخ نيست برود بايد نماز را چهار ركعتى بخواند.(٥)

١ ـ توضيح‏المسائل، م ١٢٧٢ و ١٢٧٣ .
٢ ـ توضيح‏المسائل، نماز مسافر، شرط هشتم.
٣ آية‏اللّه‏ خامنه‏اى: احوط رعايت هر دو علامت است، گرچه بعيد نيست اكتفا به نشنيدن صداى اذان. [يعنى اگر به مقدارى دور شود كه صداى اذان را نمى‏شنود ولى ديوارهاى آنجا را مى‏بيند، نماز شكسته است]. (اجوبة الاستفتائات، ج ١، ص ٢٠٣، س ٦٩٠)
٤ ـ توضيح‏المسائل، م ١٣٢١ .
٥ ـ توضيح‏المسائل، م ١٢٧٩ .

در اين موارد در سفر نماز تمام است:

١ ـ قبل‏ازآنكه‏هشت‏فرسخ‏برود، ازوطن‏خودمى‏گذردويادر جائى ده روز مى‏ماند.
٢ ـ از اول قصد نداشته است به سفر هشت فرسخى برود و بدون قصد، اين مسافت را پيموده است، مثل كسى كه به دنبال گمشده‏اى مى‏گردد.
٣ ـ در بين راه از قصد سفر برگردد، يعنى قبل از رسيدن به چهار فرسخ از رفتن منصرف شود.
٤ ـ كسى كه شغل او مسافرت است،(٦) مثل راننده قطار و ماشينهاى برون شهرى، خلبان، ملوان (در سفرى كه شغل اوست).
٥ ـ كسى كه به سفرحرام‏مى‏رود،مانندسفرى‏كه موجب اذيّت پدر و مادر باشد.(٧)

در اين مكانها نماز تمام است:

١ ـ در وطن.
٢ ـ در جائى كه مى‏داند و يا بنا دارد ده روز بماند.
٣ ـ در جائى كه سى روز با ترديد مانده است، يعنى معلوم نبوده است كه مى‏ماند يا مى‏رود و تا سى روز به همين حالت مانده، و جائى هم نرفته است، در اين صورت بايد بعد از سى روز نماز را تمام بخواند.(٨)


وطن كجاست؟

١ ـ وطن، جائى است [شهر يا روستا] كه انسان براى اقامت وزندگى خود اختيار كرده است، خواه در آنجا به دنيا آمده و وطن پدر و مادرش باشد، يا خودش آن جا را براى زندگى اختيار كرده است(٩).(١٠)

٦- آية‏اللّه‏ خامنه‏اى: كسى كه شغل او در سفر مى‏باشد مانند كسى است كه شغل او مسافرت است (اجوبة الاستفتائات، ج ١، ص ١٨٥، س ٦٥١) كسى كه سفر مقدمه شغل او مى‏باشد، اگر حداقل در خلال هر ده روز يك سفر به محل كار براى كارش مى‏رود نمازش در سفر تمام و روزه صحيح است (ص ١٨٩، س ٦٥٢) سفر رفتن براى تحصيل سفر براى شغل نيست. (اجوبة الاستفتائات، ج ١، ص ١٩٦ ـ ص ٦٦٩)
٧ ـ توضيح‏المسائل، نماز مسافر.
٨ ـ توضيح‏المسائل، شرط چهارم و مسئله ١٣٢٨ ـ ١٣٣٥ ـ ١٣٥٣ .
٩- آية‏اللّه‏ خامنه‏اى: در احكام مسافر و در قصد توطن و قصد ده روز فرقى بين شهرهاى بزرگ و شهرهاى متعارف وجود ندارد. (اجوبة الاستفتائات، ج ١، ص ٢١٥، س ٧٢٣)
١٠ ـ توضيح‏المسائل، م ١٣٢٩ .

٢ ـ تا انسان قصد ماندنِ هميشگى در غير وطن اصلى خودش را نداشته باشد، آنجا وطن او حساب نمى‏شود.(١١)
٣ ـ اگر قصد دارد در محلى كه وطن اصلى او نيست مدتى بماند و بعد به جاى ديگرى برود، آنجا وطن او حساب نمى‏شود، مانند دانشجوئى كه مدتى براى تحصيل در شهرى مى‏ماند.(١٢)
٤ ـ اگر انسان بدون قصد ماندن هميشگى در جائى آن قدر بماند كه مردم او را اهل آنجا بدانند، آن جاحكم وطن او را دارد.(١٣)
٥ ـ اگر به جائى برود كه قبلاً وطن او بوده ولى هم اكنون از آنجا صرف نظر كرده است، نبايد نماز را تمام بخواند، اگر چه وطن ديگرى هم براى خود اختيار نكرده باشد.(١٤)
٦ ـ مسافرى كه به وطنش برمى‏گردد، وقتى ديوار وطن خود را ببيند و صداى اذان را بشنود بايد نماز را تمام بخواند.(١٥)

١١ ـ توضيح‏المسائل، م ١٣٣١ .
١٢ ـ توضيح‏المسائل، م ١٣٣٠ .
١٣ ـ توضيح‏المسائل، م ١٣٣١ .
١٤ ـ توضيح‏المسائل، م ١٣٣٤ .
١٥ ـ توضيح‏المسائل، م ١٣١٩ .

قصد ده روز

١ ـ مسافرى كه قصد كرده ده روز در محلى بماند، اگر بيشتر از ده روز در آنجا سخنان کوتاه فلسفی و ارزشمند"نیچه"امید عظیمی,

BY امید عظیمی_OMID AZIMI

نماز آیات

نماز آیات دو رکعت است و در هر رکعت پنج رکوع دارد، و دستور آن این است که انسان بعد از نیت، تکبیر بگوید و یک حمد و یک سوره تمام بخواند و به رکوع رود و سر از رکوع بردارد، دوباره یک حمد و یک سوره بخواند، باز به رکوع رود تا پنج مرتبه، و بعد از بلند شدن از رکوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بجا آورد و تشهد بخواند و سلام

دهد.

در نماز آیات ممکن است انسان بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد، آیه های یک سوره را پنج قسمت کند و یک آیه یا بیشتر از آن را بخواند و به رکوع رود و سر بردارد و بدون این که حمد بخواند قسمت دوم همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همین طور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید، مثلا به قصد سوره "قل هو الله احد" بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و به رکوع رود، بعد بایستد و بگوید: "قل هو الله احد" دوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: "الله الصمد" باز به رکوع رود و بایستد و بگوید: "لم یلد و لم یولد" و برود به رکوع باز هم سر بردارد و بگوید: "و لم یکن له کفوا احد" و بعد از آن به رکوع پنجم رود و بعد از سر برداشتن، دو سجده کند و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بجا آورد و بعد از سجده دوم، تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

اگر در یک رکعت از نماز آیات پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند، مانعی ندارد.

چیزهایی که در نماز یومیه واجب و مستحب است، در نماز آیات هم واجب و مستحب می باشد، ولی در نماز آیات مستحب است به جای اذان و اقامه سه مرتبه به قصد امید ثواب بگویند: "الصلاة ".

مستحب است بعد از رکوع پنجم و دهم بگوید "سمع الله لمن حمده " و نیز پیش از رکوع و بعد از آن تکبیر بگوید، ولی بعد از رکوع پنجم و دهم، گفتن تکبیر مستحب نیست.

مستحب است پیش از رکوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند، و اگر فقط یک قنوت پیش از رکوع دهم بخواند، کافی است .

اگر در نماز آیات شک کند که چند رکعت خوانده و فکرش به جایی نرسد، نماز باطل است .

اگر شک کند که در رکوع آخر رکعت اول است یا در رکوع اول رکعت دوم، و فکرش به جایی نرسد، نماز باطل است. ولی اگر مثلا شک کند که چهار رکوع کرده یا پنج رکوع، چنانچه برای  رفتن به سجده خم نشده، باید رکوعی را که شک دارد بجا آورده یا نه، بجا آورد. و اگر برای رفتن به سجده خم شده، باید به شک خود اعتنا نکند.

هر یک از رکوع های نماز آیات رکن است که اگر عمدا یا اشتباها کم یا زیاد شود، نماز باطل است.


نماز میت

نماز میت پنج تکبیر دارد و اگر نماز گزار پنج تکبیر به این ترتیب بگوید کافی است : بعد از نیت و گفتن تکبیر اول بگوید :

"اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله"

و بعد از تکبیر دوم بگوی :

"اللهم صل علی محمد و آل محمد"

وبعد از تکبیر سوم بگوید :

"اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات"

و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرد است بگوید :

"اللهم اغفر لهذا المیت" و اگر زن است بگوید : "اللهم اغفر لهذه المیت"

و بعد تکبیر پنجم را بگوید

بهتر است بعد از تکبیر اول بگوید :

"اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله ارسله بالحق بشیرا و نذیرا بین یدی الساعة"

و بعد از تکبیر دوم بگوید :

"اللهم صل علی محمد و آل محمد و بارک علی محمد و آل محمد و ارحم محمدا و آل محمدکافضل ما صلیت و بارکت و ترحمت علی  ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید و صل علی جمیع الانبیاء و المرسلین و الشهداء و الصدیقین و جمیع عباد الله الصالحین"

و بعد از تکبیر سوم بگوید :

"اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات والمسلمین و المسلمات الاحیاء منهم و الاموات تابع بیننا و بینهم بالخیرات انک مجیب الدعوات انک علی کل شی ء قدیر"

و بعد از تکبیر چهارم اگر میت مرداست بگوید :

"اللهم ان هذا عبدک و ابن عبدک و ابن امتک نزل بک و انت خیرمنزول به اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا و انت اعلم به منا اللهم ان کان محسنا فزد فی احسانه و ان کان مسیئا فتجاوز عنه و اغفر له اللهم اجعله عندک فی اعلی علیین و اخلف علی اهله فی الغابرین و ارحمه برحمتک یا ارحم الراحمین"

وبعد تکبیر پنجم را بگوید .

ولی اگر میت زن است بعد از تکبیر چهارم بگوید :

"اللهم ان هذه امتک و ابنة عبدک و ابنة امتک نزلت بک و انت خیر منزول به اللهم انا لانعلم منها الا خیرا و انت اعلم بها منا اللهم ان کانت محسنة فزد فی احسانها و ان کانت مسیئة فتجاوز عنها و اغفر لها اللهم اجعلها عندک فی اعلی علیین و اخلف علی اهلها فی الغابرین و ارحمها برحمتک یا ارحم الراحمین"

باید تکبیرها و دعاها را طوری پشت سر هم بخواند که نماز از صورت خودخارج نشود . کسی که نماز میت را به جماعت می خواند ، باید تکبیرها و دعاهای آن را هم بخواند .


نماز ميت

مسأله615.  نماز ميت پنج تكبير دارد و اگر نمازگزار پنج تكبير به اين ترتيب بگويد كافي است: بعد از نيت و گفتن تكبير اول بگويد:

أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَأنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله

بعد از تكبير دوم بگويد:

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد

و بعد از تكبير سوم بگويد:

اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ

و بعد از تكبير چهارم، اگر ميت مرد است بگويد:

اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِهذا الْمَيِّتِ

و اگر زن است بگويد:

اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَيِّتِ

و بعد تكبير پنجم را بگويد و بهتر است بعد از تكبير اول بگويد:

أشْهَدُ أنْ لا إِلهَ إلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشْيراً وَنَذِيراً بَيْنَ يَدَي السَّاعَةِ

و بعد از تكبير دوم بگويد:

اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَبَارِكْ عَلي مُحَمَّد وَآلَ مُحَمَّد وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّد كَأفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ وَبَارَكْتَ وَتَرَحَّمْتَ عَلي إبْرَاهِيمَ وآلِ إِبْرَاهِيم إنَّك حَمِيدٌ مَجِيدٌ وَصَلِّ عَلي جَمِيعِ الأَنْبِيَاءِ والْمُرْسليِنَ وَالشُّهَداءِ وَالصِّدّيقِينَ وَجَمِيعِ عِبَادِ اللهِ الصَّالِحِين

و بعد از تكبير سوم بگويد:

اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمينَ وَالْمُسْلِماتِ الأَْحْيَاءِ مِنْهُمْ وَالأَْمْوَاتِ تَابِع بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ بِالْخَيْرَاتِ إِنَّكَ مُجِيبُ الدَّعَوَاتِ إِنَّكَ عَلي كُلَّ شَيْء قَدِير

و بعد از تكبير چهارم اگر ميت مرد است، بگويد:

اَلّلهُمَّ إِنَّ هَذَا عَبْدُكَ وَابْنُ عَبْدِكَ وَابْنُ أمَتِكَ نَزَلَ بِكَ وأَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِه اَلّلهُمَّ إنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهُ إلاَّ خَيْراً وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِه مِنَّا اَلّلهُمَّ إِنْ كَانَ مُحْسِناً فَزِدْ في إِحْسَانِه وَإنْ كَانَ مُسِيئاً فَتَجَاوَزْ عَنْه وَاغْفِرْ لَهُ. اَلّلهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَكَ في أعْلي عِلِّيِّينَ وَاخْلُفْ عَلي أهْلِهِ في الغَابِرِينَ وَارْحَمْهُ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين

و بعد تكبير پنجم را بگويد. ولي اگر ميت زن است بعد از تكبير چهارم بگويد:

اَلّلهُمَّ إِنَّ هَذَه أمَتُكَ وَابْنَةُ عَبْدِكَ وَابْنتُ أمَتِكَ نَزَلَتْ بِكَ وأَنْتَ خَيْرُ مَنْزُول بِه اَلّلهُمَّ إنَّا لاَ نَعْلَمُ مِنْهَا إلاَّ خَيْراً وَأَنْتَ أَعْلَمُ بِهَا مِنَّا، اَللّهُمَّ إِنْ كَانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ في إِحْسَانِهَا وَإنْ كَانَت مُسِيئةً فَتَجَاوَزْ عَنْهَا وَاغْفِرْ لَهَا اَلّلهُمَّ اجْعَلْهَا عِنْدَكَ في أعْلي عِلِّيِّينَ وَاخْلُفْ عَلي أهْلِهَا في الغَابِرِينَ وَارْحَمْهَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين

مسأله616. بايد تكبيرها و دعاها را طوري پشت سر هم بخواند، كه نماز از صورت خود خارج نشود.

مسأله617. كسي كه نماز ميت را به جماعت ميخواند، بايد تكبيرها و دعاهاي آن را هم بخواند.

مستحبات نماز ميت

مسأله618. چند چيز در نماز ميت مستحب است:

اول ـ كسي كه نماز ميت ميخواند با وضو يا غسل يا تيمم باشد و احتياط مستحب آن است كه در صورتي تيمم كند كه وضو و غسل ممكن نباشد،يا بترسد كه اگر وضو بگيرد، يا غسل كند به نماز ميت نرسد.

دوم ـ اگر ميت مرد است، امام جماعت يا كسي كه فرادي بر او نماز ميخواند، مقابل وسط قامت او بايستد و اگر ميت زن است، مقابل سينهاش بايستد.

سوم ـ پا برهنه نماز بخواند.

چهارم ـ در هر تكبير دستها را بلند كند.

پنجم ـ فاصله او با ميت به قدري كم باشد، كه اگر باد لباسش را حركت دهد به جنازه برسد.

ششم ـ نماز ميت را به جماعت بخواند.

هفتم ـ امام جماعت تكبير و دعاها را بلند بخواند و كساني كه با او نماز ميخوانند آهسته بخوانند.

هشتم ـ در جماعت اگر چه مأموم يك نفر باشد، عقب امام بايستد.

نهم ـ نمازگزار به ميت و مؤمنين زياد دعا كند.

دهم ـ پيش از نماز سه مرتبه بگويد: «الصَّلاة».

يازدهم ـ نماز را در جايي بخوانند كه مردم براي نماز ميت بيشتر به آنجا ميروند.

دوازدهم ـ زن حايض اگر نماز ميت را به جماعت ميخواند، در صفي تنها بايستد.

مسأله619. خواندن نماز ميت در مساجد مكروه است ولي در مسجد الحرام مكروه نيست.





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

مشخصات دوازده امام
حال ببينيم دوازده امامي كه حضرت پيامبر اكرم (ص) در احاديث فرموده‌اند چه كساني هستند.
امام اول :
حضرت علي بن ابيطالب
كنيه : ابوالحسن و حسين، ابوتراب
لقب : اميرالمؤمنين، الوصي، مرتضي
پدر : ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم
مادر : فاطمه بنت اسد بن هاشم
تولّد : او در سيزده رجب، ده سال قبل از بعثت (600 ميلادي) در داخل كعبه بدنيا آمد.
امامت : امامت او بعد از فوت پيامبر طبق دستور خداوند متعال كه پيامبر اعلام فرموده بودند (رجوع به حديث غدير خم) به سال 11 هجري (632 ميلادي) شروع شد.
شهادت : او بسال 40 هجري (661 ميلادي) روز 21 رمضان توسط يكي از خوارج بنام عبدالرحمن بن ملجم در كوفه حين نماز گذاردن به شهادت رسيد و در نجف (عراق) دفن گرديد. محل دفن حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) سالها نامعلوم بود تا حضرت امام صادق (ع) محل آن را مشخص نمود.
امام دوم :
حسن بن علي بن ابيطالب
كنيه : ابومحمد
لقب : سبط اكبر، مجتبي
پدر : علي بن ابيطالب
مادر : فاطمه الزهرا بنت (دختر) محمد بن عبدالله (پيامبر اسلام) (ص)
تولّد : او به سال 3 هجري (625 م) در 15 رمضان در مدينه بدنيا آمد.
شهادت : در سال 50 هـ (670 م) بدستور معاويه مسموم گرديد و در مدينه، قبرستان بقيع دفن شد.
امام سوم :
حسين بن علي بن ابيطالب
كنيه : ابو عبدالله
لقب : سبط اصغر، سيد الشهدا
پدر : علي بن ابيطالب
مادر : فاطمه الزهرا بنت محمد مصطفي (ص) (پيامبر اسلام)
تولّد : به سال 4 هجري (626 م) سوم شعبان در مدينه بدنيا آمد.
شهادت : او به سال 61 هـ (680 م) در كربلا در روز عاشورا (دهم محرم) بدستور يزيد و توسط لشكر وي به شهادت رسيد. و در كربلا دفن شد. علاوه بر او هفتاد و دو نفر همراه او نيز به شهادت رسيدند و خانواده وي و همراهانش به اسارت گرفته شد.
امام چهارم :
علي بن حسين
كنيه : ابوالحسن
لقب : زين العابدين، سجاد
پدر : حسين بن علي
تولّد : به سال 38 هـ (659 م) روز پنجم شعبان در مدينه
شهادت : در سال 94 هـ (712 م) يا 95 هـ (713 م) 20 محرم و به دستور هشام بن عبدالملك (از خلفاي بني اميه) به شهادت رسيد و در بقيع دفن شد.

 

 

 

امام پنجم :
محمد بن علي
كنبه : ابوجعفر
لقب : باقر
تولّد : به سال 57 هـ (677 م) روز اول رجب در مدينه
شهادت : در سال 114 (733 م) روز 7 ذيحجه در مدينه و بدستور ابراهيم به شهادت رسيد و در بقيع دفن شد.

امام ششم :
جعفر بن محمد
كنيه : ابوعبدالله
لقب : صادق
تولّد : به سال 83 هـ (702 م) روز 17 ربيع الاول در مدينه
شهادت : در سال 148 هـ (765 م) روز 25 شوال و بدستور منصور (از خلفاي بني عباس) به شهادت رسيد و در بقيع دفن گرديد.
امام هفتم
موسي بن جعفر
كنيه : ابوالحسن
لقب : كاظم
تولّد : به سال 129 هـ (746 م) روز هفتم صفر در مدينه
شهادت : در سال 183 هـ (799 م) و بدستور هارون الرشيد (از خلفاي بني عباس) در بغداد و در كاظمين در نزديكي بغداد دفن گرديد.
امام هشتم :
علي بن موسي
كنيه : ابوالحسن
لقب : رضا
تولّد : به سال 148 هـ (765 م) روز يازدهم ذيقعده در مدينه
شهادت : در سال 203 هـ (818 م) روز سي‌ام صفر در طوس و بدستور مروان و در همان مكان دفن گرديد.
امام نهم :
محمد بن علي
كنيه : ابوعبدالله
لقب : جواد، تقي
تولّد : به سال 195 هـ (811 م) در روز دهم رجب در مدينه
شهادت : در سال 220 هـ (835 م) در روز سي‌ام ذيقعده در بغداد و به دستور معتصم و در كاظمين دفن گرديد.
امام دهم :
علي بن محمد
كنيه : ابوالحسن
لقب : هادي، نقي
تولّد : به سال 212 هـ (827 م) در روز پنجم رجب در مدينه
شهادت : در سال 254 هـ (868 م) روز سوم رجب در سامرا (عراق) و بدستور متوكل و در همان مكان دفن گرديد.

 

 

 

 

امام يازدهم :
حسن بن علي
كنيه : ابو محمد
لقب : عسكري
تولّد : به سال 232 هـ (846 م) در روز هشتم ربيع الثاني در مدينه
شهادت : در سال 260 هـ (874 م) روز هشتم ربيع الاول در سامرا بدستور معتمد و در همان مكان دفن گرديد.
امام دوازدهم
محمد بن حسن (ع) (عجل الله تعالي في فرجه الشريف(
كنيه : ابوالقاسم
لقب : مهدي، حجة، قائم آل محمد، امام زمان، صاحب الزمان، صاحب‌الامر، منتظر، بقية الله
تولد : به سال 255 هـ (869 م) روز پانزدهم شعبان در سامرا متولد گرديد. ايشان زنده و در غيبت بسر مي‌برند. حضرت امام زمان مهدي (عج) در سال 260 هـ بعد از فوت پدر گرامي‌شان بعد از خواندن نماز ميت بر پدر خود بعلت خفقان موجود در آنزمان و اينكه خليفه عباسي دستور دستگيري و قتل حضرت را صادر كرده بود از نظرها غايب گرديد و ايشان تا سال 329 هـ (844 م) در غيبت صغري بسر مي‌برد يعني در اين مدت مردم توسط چهار نايب خاص ايشان با حضرت در تماس بودند بعد از آن غيبت كبري شروع شد كه تاكنون ادامه دارد و در اين مدت (غيبت كبري) هيچكس از محل ايشان خبر ندارد و هر كس قبل از نداي آسماني (به بخش علائم ظهور مراجعه نماييد) ادعاي مهدويت بكند (يعني ادعا كند كه مهدي است) يا ادعاي ارتباط با حضرت مهدي (ع) بكند دروغگو است و بايد تكذيبش كرد. حضرت امام مهدي (ع) بدستور خداوند متعال ظهور كرده و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.
]
در بخش بعدي در اين باره به تفصيل خواهد آمد.[

خدايا به من معرفت خودت را بشناسان زيرا تو اگر معرفت خودت را نشناساني، نشناسم پيغمبرت را، خدايا به من پيامبرت را بشناسان زيرا اگر پيامبرت را بمن نشناساني، نشناسم حجت تو را، خدايا بمن حجت خودت را بشناسان زيرا اگر حجت خودت را بمن نشناساني، از دينم گمراه مي‌شوم. خدايا مرا نميران مانند مردن جاهليت و منحرف نكن قلب مرا پس از آنكه هدايت كردي، خدايا همچنانكه هدايت كردي مرا به ولايت كسانيكه واجب كردي اطاعتشان را از وليّ امرهايي كه پس از پيامبرت (ص) مي‌باشند. پس اطاعت امر كردم وليّ امرهايت اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و حسن و حسين و علي و محمد و جعفر و موسي و علي و محمد و علي و حسن و حجت قائم مهدي كه درودهايت بر همگي آنان”.
دعاي «در غيبت امام زمان (ع)» مفاتيح

 






تاريخ : برچسب:,
BY امید عظیمی_OMID AZIMI

معنای نماز به فارسی

نماز ، راز و نیاز با خداوند است. اگر از معنای نماز آگاهی نداشته باشیم ، نمی دانیم با معبود خود چه میگوئیم. خوب است هنگام خواندن نماز ، ضمن قرائت صحیح كلمات عربی نماز ، به معنی آن نیز توجه داشته باشیم تا از ادای این فریضه‏ی زیبا حظُ لازم را ببریم و خشنودی خداوند را باعث شویم.     

معنی نماز:

الله اكبر: خداوند بزرگترین و بلند مرتبه ترین است

ترجمه سوره حمد:

بسـم الله الرحمن الرحیم: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.


الحمد لله رب العالمین: ستایش مخصوص خداوندی است كه پروردگار جهانیان است.


الرحمن الرحیم: بخشنده و بخشایشگر است.
 

مالك یوم الدین : خداوندی كه صاحب روز جزا است.


ایاك نعبد و ایاك نستعین: (پروردگارا) تنها تو را می پرستیم وتنها از تو یاری می‏جوییم .

 
اهدنا الصراط المستقیم: ما را به راه راست هدایت فرما!

 

صراط الذین انعمت علیهم: راه كسانی كه آنان را مشمول نعمت خود ساختی.

 

غیرالمغضوب علیهم ولا الضالین: نه راه كسانی كه بر آنان غضب كردی و نه گمراهان!


 

ترجمه سوره اخلاص(توحبد):

بسم الله الرحمن الرحیم:به نام خداوند بخشنده بخشایشگر.


قل هو الله احد: بگو اوست خدای یكتا.


الله الصمد: خدا بی نیاز است و همه به او نیازمند.

 
لم یلد ولم یولد : نه كسی فرزند اوست و نه او فرزند كسی است.
 

ولم یكن له كفواّ احد: و برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است.

 

ترجمه ذكر ركوع:

سبحان ربی العظیم و بحمده: پاك و منزه است پروردگار بزرگ من و او را سپاس می گویم.


ترجمه ذكر سجود:

سبحان ربی الا علی و بحمده: پاك و منزه است خداوند بلند مقام من و او را سپاس می گویم.


ترجمه تشهد:

اشهدان لا اله الا الله وحده لاشریك له: گواهی می دهم هیچ كس شایسته پرستش جز خداوند نیست یگانه است و شریك ندارد.


و اشهدان محمدا عبده و رسوله: و گواهی می دهم محمد بنده و فرستاده اوست.


اللهم صل علی محمد وآل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد (ص) و اهل بیت او.

 

ترجمه سلام:

السلام علیك ایها النبی و رحمة الله و بركاتة: سلام بر تو ای پیغمبر و رحمت خدا و بركات او بر تو باد.


السلام علینا و علی عبادالله الصالحین: سلام بر ما وبر تمام بندگان صالح خدا.

 
السلام علیكم و رحمة الله و بركاتة: سلام بر شما ای جمعیت نمازگزاران و رحمت و بركات او بر شما باد.

ترجمه تسبیحات:

سبحان الله و الحمد لله ولا اله الا الله و الله اكبر:

پاك و منزه است خداوند و حمد و ستایش مخصوص اوست و معبودی جز او نیست و خداوند بزرگتر از آن است كه به وصف آید.



ترجمه قتوت:

ربنا آتـنا فی الدنیا حسنه و فی الاخرة حسنة و قنا عذاب النار:

خداوندا در دنیا و در سرای دیگر به ما نیكی مرحمت فرما و ما را از عذاب دوزخ نگه دار!


برای عاقبت بخیری همه مسلمانان و آمرزش گناهان رفتگان خاك ، پس از ذكر صلوات ، فاتحه ای بخوانید.





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

جزئیات قرآن

بسمه تعالي

 عروس قرآن : سوره الرحمن

 قلب قرآن : سوره يس

بزرگترين سوره : سوره بقره (286 آيه)

 كوچكترين سوره : سوره كوثر (3 آيه )

كوچكترين آيه : طه

بزرگترين آيه : آيه وام (بقره / 282)

حرف وسط قرآن : تا

كلمه وسط قرآن : وليتلطف (كهف / 19)

كوچكترين كلمه قرآن : با ( در بسمله)

اولين سوره كه نازل شد : علق

آخرين سوره كه نازل شد : نصر

 بزرگترين كلمه قرآن : فاسقيناكموه (حجر / 22)

تعداد سوره هاي قرآن : 114

تعداد كلمات قرآن : 77437

تعداد حروف قرآن : 323671

تعداد آيات قرآن : 6236

تعداد حزب قرآن : 120

تعداد جز قرآن : 30 جزء

تعداد بسمله قرآن : 114

تعداد حروف مقطعه : 71 (در آغاز 29 سوره)

مهمترين آيه قرآن : آيه الكرسي

 سجده هاي مستحب قرآن : 11 آيه سجده هاي واجب قرآن : 4 آيه ( سجده/32 ، فصلت/41 ، نجم/53 ، علق/19 )

ترس آورترين آيه : فمن يعمل مثقال ذره شراً يره

 اميدبخش ترين آيه : قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم لاتقنطوا من رحمه الله

عدالت آميزترين آيه : ان الله يامر بالعدل و الاحسان

سوره اي كه در تمام آياتش كلمه الله است : مجادله

سوره اي كه حرف ميم در آن نيست : كوثر (به غير از بسمله)

سوره اي كه حرف فا در آن نيست : سوره حمد

 

 

 

سوالات

۱- قرآن کريم با قرآن مجيد چه فرقی دارد؟

۲-قرآن چند سوره ، چند آيه ، چند جزء  و چند حزب دارد؟

۳-قرآن در چند سال بر پيامبر اسلام نازل شد؟

۴-اولين و آخرين سوره ای که در قرآن هست چه نام دارند؟

۵-در جمله ی (بسم الله الرحمن الرحيم) ، رحمان با رحيم چه فرقی دارد

جوابها

جواب سوال۲ :قرآن دارای ۱۱۴ سوره    ۶۲۳۶ آيه   و۳۰ جزء  و ۱۲۰ حزب است(هر جزء از ۴ حزب تشکيل شده است)

جواب سوال ۳ : در ۲۳ سال . (۱۳ سال در مکه و ۱۰ سال در مدينه)

جواب سوال ۴ : اولين سوره ی قرآن ، سوره ی حمد(يا فاتحه الکتاب) ، و آخرين سوره ی آن ، سوره ی ناس(به معنی مردم) است.

جواب سوال ۵ : رحمان صفت عام خداوند است و شامل مشرک و کافر هم می شود مثل بهره مندی آنها از نعمت های الهی مانند نزول باران ، اعطای روزی و....ولی رحيم صفت خاص خداست که انشا ءالله شامل مومنين و پاکان درگاهش  می شود.

آيات محکم: با خواندن يا شنيدن اين دسته از آيات، انسان مقصود را درک می کند و ظاهرا کمتر نياز مند تفسير است .

                                     مثل آيه ی(قل هوالله احد) يعنی بگو خدا يکی است.

 آيات متشابه: آياتی هستند که با صورت واحد دارای معانی متعدد بوده و نياز به تفسير دارند.

                       مثل آيه ی (انا اعطيناک الکوثر) يعنی ای پيامبر بدرستی که ما به تو کوثر عطا کرديم

  که در تفسير کلمه ی کوثر به اين موارد بر می خوريم: حضرت زهرا(س) ، خير کثير،....

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

دعاهای روایت شده در پی نماز

1 ـ امام جواد عليه السّلام :
هرگاه پيامبر صلّى الله عليه و آله از نمازش فارغ مى شد مى گفت: خدايا، آنچه را كرده و مى كنم، نهان و آشكار كرده ام، اسراف بر خود را و آنچه را كه تو بهتر از من مى دانى، بر من بيامرز. خدايا تو پيش از همه و پس از همه هستى، جز تو خدايى نيست . به داناييت بر نهان و به تواناييت بر همه خلقت سوگند، تا آنگاه كه زندگى را برايم بهتر مى دانى، مرا زنده نگاه دار و آنگاه كه مرگ را برايم بهتر مى دانى، مرا بميران . خدايا ، همانا من بيم از تو را در نهان و آشكار ، سخن حق را در خشم و خشنودى و ميانه روى را در تنگدستى و توانگرى، از تو مى خواهم. نعمتى تمام ناشدنى و روشنى چشمى ناگسستنى را از تو مى خواهم . خشنودى به حكم تو، مرگى مبارك پس از زندگى و زندگانى آرام پس از مرگ، لذت نگاه به تو و شوق ديدارت و ملاقات تو بى رنجى گزنده و فتنه اى گمراه كننده را، از تو مى خواهم. خدايا ، ما را به زينت ايمان، مزيّن كن و راهنما و رهيافته قرار ده. خدايا ، ما را در ميان آنان كه ره نمودى، ره بنما . خدايا ، همانا من اراده قوى بر يافتن راه راست و و پايدارى در كار و استوارى در راه حق را از تو مى خواهم. سپاسگزارى نعمتت را، سلامتى كامل و اداى حقت را مى خواهم. اى پروردگار من ، دلى پيراسته و زبانى راستگو از تو مى خواهم. از آنچه كه مى دانى آمرزش مى طلبم و نيكوترين آنچه كه مى دانى از تو مى خواهم و از بدى آنچه مى دانى به تو پناه مى برم ، كه تو مى دانى و ما نمى دانيم و تو به نهانها بسيار دانايى[1].


2 ـ ابو ايّوب انصارى:
در پشت سر پيامبرتان صلّى الله عليه و آله نماز نگزاردم ، جز اينكه هرگاه نمازش را به پايان مى برد ، مى شنيدم كه مى گويد: خدايا همه خطاها و گناهانم را بيامرز، خدايا نعمتت را بر من ارزانى دار، مرا زنده بدار و روزيم ده و به كارها و خويهاى شايسته رهنمونم كن كه جز تو به شايسته هاى آن دو (كارها و خويها) ره نمى نمايد و جز تو از زشتهاى آن دو ، باز نمى دارد.


3 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله ـ به علىّ عليه السّلام ـ :
هرگاه خواستى هر چه را مى شنوى و مى خوانى به ياد بسپارى، اين دعا را در پى هر نماز بخوان : پاك و منزّه است آن كه به مردمان مملكتش تجاوز نمى كند. پاك و منزه است آن كه ساكنان زمين را كيفرهاى گونه گون نمى دهد، پاك و منزه است آن مهربان و بخششگر. خدايا ، در دل من نور و بينش و فهم و دانايى قرار ده، كه تو بر هر كار توانايى.


4 ـ اصبغ از امام علىّ عليه السّلام :
هر كس دوست دارد از دنيا برود در حالى كه از گناهانش پاك شده آنگونه كه زر ناب از تيرگيها پاك مى گردد و هيچكس چيزى به ستم برده را از او مطالبه نكند، در پى هر يك از نمازهاى پنجگانه، تبار نامه خداوند ، قل هو الله احد ، را دوازده مرتبه بخواند . سپس دستانش را بگشايد و بگويد: خدايا به نام پنهان ، پوشيده، پاك، پاكيزه و خجسته ات از تو مى خواهم . به نام بزرگ و چيرگى هميشگيت از تو مى خواهم . اى بخشنده عطاها، اى آزاد كننده اسيران، اى رهايى دهنده مردم از آتش، بر محمّد و خاندان او درود فرست ، از آتش رهاييم ده، آسوده از دنيا ببر و به سلامت وارد بهشت گردان . آغاز دعايم را رستگارى، ميان آن را كاميابى و پايان آن را نيكويى قرار ده ، كه تنها تو به نهانها بسيار دانايى. سپس فرمود: اين از امور نهانى است كه پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله به من آموخت و فرمان داد آن را به حسن و حسين نيز بياموزم.


5 ـ امام صادق عليه السّلام :
پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله روزى به اصحابش فرمود: آيا اگر هر چه لباس وظرف داريد گردآوريد وروى هم بنهيد، فكر مى كنيد به آسمان برسد؟ گفتند: نه اى پيامبر خدا، فرمود: آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه ريشه اش در زمين و شاخه اش در آسمان باشد؟ گفتند: چرا، اى پيامبر خدا. فرمود: هر يك از شما كه از نماز واجبش فارغ شد ، سى بار بگويد: «و خدا پاك و منزّه است، سپاس براى خداست و جز خداوند، هيچ خدايى نيست و خدا بزرگتر است». همانا ريشه اين ها در زمين و شاخه آن ها در آسمان است. آن ها خرابى، آتش، غرق شدن، در چاه افتادن، خوراك درنده شدن، مرگ بد و بلاى آسمانى را كه در آن روز بر بنده فرود مى آيد ، دفع مى كنند و آن ها ماندگارند.


6 ـ پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله :
در پى هر نماز مى گويى: خدايا از نزد خود مرا ره بنما و از فضل و بخششت بر من فرو ريز و از رحمتت بر من بگستر و از بركتهايت ، بر من فرو فرست.
7 ـ امام علىّ عليه السّلام ـ از دعاى ايشان پس از نماز واجب ـ :
خدايا ، براى تو نماز گزاردم و حال آنكه مى دانى در نمازم، نقص و شتاب و فراموشى و غفلت و كسالت و سستى و از ياد بردن و ريا و خودنمايى و شك و دورى و گمان و عُجب و انديشه كردن و فروگذاشتن از كمال واجبت ، مى باشد. اى خداى من ، از تو مى خواهم بر پيامبر و خاندانش درود فرستى و نقص نمازم را به تمام ، و شتابم را در آن به تأمل و استوارى و فراموشى ام را به بيدارى و غفلتم را به مواظبت و كسالتم را به نشاط و سستى ام را به پايدارى و از ياد بردنم را به يادداشتن و دورى ام را به كشش و ارتباط و ريايم را به اخلاص و خودنمايى ام را به پوشاندن و شكّم را به يقين و گمانم را به حجّت و انديشه ام را به فروتنى و تحيّر و فروماندنم را به فرمانبردارى ، تبديل فرمايى .همانا براى تو نماز گزاردم و به تو روى كردم و به تو ايمان آوردم و تو را قصد كردم . پس در نماز و دعايم ، رحمت و بركت قرار ده كه زشتيهايم را بپوشاند و جايگاهم را گرامى دارد و رويم را سفيد گرداند و عملم را پاكيزه كند و بار گناهم را سبك گرداند. خدايا ، با آن، سنگينى ام را سبك گردان و آنچه را نزد توست بهتر از آنچه از من مى بُرى ، قرار ده.
سپاس خداوندى كه واجبى را از من ادا كرد كه از نمازهاى واجب و نوشته شده بر مؤمنان بود . اى خداوند، اى بخشنده ترين بخشندگان.
8 ـ هر كس مى خواهد پيمانه اش را تمام گيرند، پس در پى هر نماز بگويد: پاك ومنزّه است پروردگارت، پروردگار عزّت، از آنچه مى گويند وسلام بر پيامبران و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است.


9 ـ امام باقر عليه السّلام :
كمترين چيزى كه از دعا ، پس از (نماز) واجب كفايت مى كند ، اين است كه بگويى: خدايا ، همانا من هر نيكى را كه به آن آگاهى دارى، از تو مى خواهم و از هر بدى كه به آن دانايى، به تو پناه مى برم. خدايا، همانا من آسايش در همه كارهايم را از تو مى خواهم و از رسوايى دنيا و عذاب آخرت به تو پناه مى برم[2].

 


10 ـ امام صادق عليه السّلام :
هر كس در پى نماز واجب بگويد: «خود و خانواده و فرزندانم و هر كس كه نگهداريش با من است را ، به خداى بزرگ و شكوهمند مى سپارم و به خدايى كه همه چيز در برابر بزرگى اش وحشت زده و ترسان و خوار است، خود و خانواده، دارايى، فرزندان و هر كس را كه نگهداريش با من است مى سپارم». در ميان بالى از بالهاى جبرييل در بر گرفته وخود و خانواده و داراييش حفظ مى شود.
11 ـ دعايى است كه در پى هر نماز خوانده مى شود، پس اگر بيمارى و رنج و دردى دارى ، هرگاه نمازت را به پايان بردى ، هفت بار با دست، سجده گاهت را مسح كن و اين دعا را بخوان و دستت را بر جاى درد بكش و بگو: «اى كسى كه زمين را بر آب و هوا را با آسمان نگه داشت و براى خود زيباترين نامها را انتخاب كرد، بر محمّد و خاندانش درود فرست و براى من اينگونه و آنگونه كن و اين و آن را روزيم ده و از فلان و بهمان سلامتى ام بخش.
12 ـ خطاب به كسى كه گفت: فدايت شوم، پيروان تو مى گويند: همانا ايمان دو گونه است: ماندگار و نماندنى . پس چيزى به من بياموز كه اگر آن را بگويم، ايمانم كامل شود ، ـ فرمود : در پى هر نماز واجب بگو: خشنودم به اينكه، خداوند، پروردگارم؛ محمّد، پيامبر؛ اسلام ، دين؛ قرآن، كتاب؛ كعبه ، قبله و علىّ ولىّ وامامم باشد. و به امامت حسن و حسين وامامان (صلوات الله عليهم) خشنودم . پس آنان را نيز از من خشنود كن كه تو بر هر كار توانايى.


13 ـ علىّ بن مهزيار:
محمّد بن ابراهيم به ابوالحسن عليه السّلام [3] نوشت: اى سرور من ، اگر صلاح مى بينى، دعايى به من بياموز كه اگر در پى نمازهايم بخوانم خداوند براى من نيكى دنيا و آخرت را گرد آورد. پس امام عليه السّلام نوشت: مى گويى: از بدى دنيا و آخرت و بدى همه دردها، به روى كريمانه ات و عزت زوال ناپذيرت ، پناه مى برم .
________________________________________
(1) در نقل سنن ابى داود و سنن كبرى، تنها تا «جز تو خدايى نيست» آمده است.
(2) الفقيه، و مكارم الاخلاق، در آغاز حديث، صلوات بر پيامبر و خاندانش را نيز دارند.
(3) به احتمال فراوان، منظور امام هادى عليه السّلام مى باشد.

منبع: موسسه جهانی سبطین(ع)





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

آثار تعقیبات نماز

 

تأثير دعا

قال رسول الله - صلى الله عليه و آله -:التعقيب بعد صلوة الفجر ابلغ فى طلب الرزق

دعاى پس از نماز صبح براى جلب رزق مؤ ثرتر است .(بحارالانوار، ج 85، س 326، مستدرك الوسايل ، ج 1، ص 336)

 

صلوات بر محمد (ص ) و اهل بيتش

قال الصادق - عليه السلام -كل دعاء يدعى الله - عزوجل - به محجوب عن السماء حتى يصلى على محمد و آل محمد

هر دعايى كه خدا با آن خوانده شود، پوشيده است ، بالا نمى رود و به هدف اجابت نمى رسد مگر اين كه صلوات بر محمد و آل محمد (ع ) همراه باآن باشد (اصول كافى ، - ج 2، ص 493)

 

فضيلت تسبيح حضرت فاطمه (س ):

قال الصادق - عليه السلام -تسبيح فاطمة الزهراء - عليهاالسلام - فى كل يوم فى دبر كل صلاة احب الى من صلاة الف ركعة فى كل يوم :

تسبيح حضرت زهرا (س ) در هر روز در تعقيب هر فريضه نزد من محبوب تر است از به جا آوردن هزار ركعت نماز در هر روز (ثواب الاعمال ، ص 166)

 

نماز و دعا:

قال الصادق - عليه السلام -:ان الله - عزوجل - فرض عليكم الصلوات الخمس فى افضل الساعات فعليكم بالدعاء فى ادبار الصلوات

همانا خداوند نمازهاى پنجگانه را در بهترين ساعتها بر شما واجب كرد، بنابراين بعد از نمازها دعا كنيد(بحارالانوار، ج 85، ص 320)

 

دعاى بعد از نماز

قال الصادق - عليه السلام -من صلى صلوة و عقب الى اخرى فهو ضيف الله و حق على الله ان يكرم ضيفه

هر كه نماز فريضه كند و بعد از آن تعقيب بخواند تا نماز ديگر (يعنى به خواندن دعاهايى كه بعد از نماز بايد خواند و قرائت قرآن و غيره مشغول گردد تا وقت نماز ديگر) پس آن بنده مهمان خدا مى باشد و حق است بر خداى - عزوجل - اينكه اكرام كند مهمان خود را. (بحارالانوار، ج 85 ص 322).

 

وقت استجابت دعا  

قال الصادق - عليه السلام -يستجاب الدعاء فى اربعة مواطن : فى الوتر و بعد الفجر و بعد الظهر و بعدالمغرب

دعا در چهار وقت به اجابت مى رسد: 1 - در نماز وتر 2 - پس از نماز صبح 3 - بعد از نماز ظهر 4 - پس از مغرب (بحارالانوار، 85، ص 324 روضة المتقين ، ج 12 ص 38).

 

فضيلت والاى دعاى متصل به نماز

قال على - عليه السلام -من جلس فى مصلاة ثانيا رجليه يذكر الله - تبارك الله و تعالى - وكل الله - عزوجل - به ملكا يقول : ازدد شرفا تكتب لك الحسنات و تمحى عنك السيئات و تبنى لك الدرجات حتى ينصرف

كسى كه درجايگاه نمازش بنشيند، و به ذكر خداى تعالى و به تعقيبات بپردازد خداوند فرشته اى را بر او ماءمور و موكل مى گرداند كه به وى مى گويد: اى نمازگزارى كه مشغول به دعا هستى ، به شرف و كرامت و فضيلت خود بيفزا (يعنى بيشتر و زيادتر دعا كن ) كه از براى تو حسنات ثبت مى گردد و سيئات و بديهايت محو و نابود مى شود و درجات براى تو افزون مى گردد و اين گفتگو ادامه دارد تا وقتى كه او از دعا و تعقيباتش فارغ شود (دعائم الاسلام ، ج 1 ص 165).

 

امام كاظم (ع ) مشغول تعقيب نماز

موسى بن جعفر - عليه السلام - انه يصلى الفجر فيعقب الى ان تطلع الشمس ثم يسجد سجدة ، فلايزال ساجدا حتى تزول الشمس و قد و كل من يترصد اوقات الصلاة فاذا اخبره و ثب يصيل من غير تجديد وضوء

امام موسى كاظم (ع ) وقتى نماز صبح را به جا مى آورد تا طلوع آفتاب مشغول تعقيب و ذكر خدا مى شد و سالهايى كه در زندان بود، غالبا پس از نماز سر به سجده مى گذاشت و تا نزديك ظهر به دعا و ذكر حمد مشغول بود و چون فرا مى رسد برمى خاست و بدون (نياز به ) تجديد وضو به نماز مى ايستاد.(بحارالانوار، ج 48 ص 107)

 

طلب حاجت بعد از نماز:

قال الصادق - عليه السلام -ان الله - عزوجل - فرض عليكم الصلوات فى احب الاوقات اليه فاسئلوا الله حوائجكم عقيب فرائضكم

به درستى كه خداوند نمازهاى واجب را در محبوبترين اوقات واجب كرد، پس حاجات خود را بعد از نمازهايتان بخواهيد.(بحارالانوار، ج 85 ص 324)

 

دعا بعد از نماز واجب :

قال الصادق - عليه السلام -الدعاء بعد الفريضة افضل من الصلوة تنفلا

دعاى بعد از نماز واجب ، از به جا آوردن نماز نافله برتر است .(من لايحضره الفقيه ، ج 1 ص 962)

 

دعا در حال دل شكستن

قال الصادق - عليه السلام -اذ رق احدكم فليدع فان القلب لايرق حتى يخلص

وقتى دل شما شكست دعا كنيد، زيرا دل تا خالص نگردد نمى شكند. (بحارالانوار، ج 93، ص 345)

 

نحوه گفتن تسبيح فاطمه زهرا (س )

قال الصادق - عليه السلام -فى تسبيح فاطمة - عليها السلام - تبداء بالتكبير اربعا و ثلاثين ، ثم التحميد ثلاثا و ثلاثين ثم التسبيح ثلاثا و ثلاثين

در تسبيح فاطمه (س ) باتكبير (الله اكبر) شروع كرده و سى و چهار مرتبه بگوى ، پس از آن سى و سه بار تحميد (الحمدلله ) و سپس سى و سه مرتبه تسبيح (سبحان الله ). (وسائل الشيعه ، ج 4 ص 1025 ج 2، فروع كافى ، كتاب الصلاة ، ص 342).





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

 

احکام و مسائل نماز مستحبی

در شرع انور اسلام علاوه از برخی نمازها كه انجام آن‌ها بر همه مكلفین واجب و یكسان است، نمازهای مستحبی بسیاری نیز تشریع شده است كه انجام آن‌ها برای تقرب بیشتر به خداوند و نیز برخی دیگر از خواص دنیوی یا اخروی توصیه شده است.
در یادداشت فقهی این هفته، احكام نمازهای مستحبی را به همراه طریقه خواندن نماز شب بیان خواهیم كرد. امید است خداوند متعال توفیق نماز مستحبی از جمله نماز شب را به همه ما عطا فرماید.

* برخی از خصوصیات نمازهای مستحبی

- تمام شرایط نمازهای واجب از جمله پاك بودن بدن و لباس، غصبی نبودن آن‌ها، طهارت وضویی و در صورت لزوم غسل و دیگر شرایط نماز واجب، در نمازهای مستحبی هم باید رعایت شود.
پس نماز مستحبی بدون وضو یا با لباس نجس، مثل نماز واجب، باطل است. (البته در مورد رو به قبله بودن، ایستاده بودن و خواندن سوره مطالبی خواهد آمد).
- انسان می‌تواند در حال توانایی و اختیار هم نماز مستحبی را نشسته بخواند. البته در این صورت ثواب و ارزش آن نصف نماز در حالت ایستاده است؛ پس اگر كسی بخواهد به ثواب كامل برسد باید دو برابر نماز بخواند تا ثواب كامل را درك كرده باشد. (البته از آنجا كه نماز مستحبی چهار ركعتی نداریم باید نمازهای اضافه شده را در هر دو ركعت سلام داد یعنی دو ركعت دو ركعت خواند). مثلاً نافله نماز صبح دو ركعت است كه اگر كسی بخواهد نشسته بخواند و ثواب كامل هم به او برسد، می‌تواند دو تا دو ركعتی در حالت نشسته بخواند، و البته می‌تواند به همان دو ركعت نشسته هم با نصف ثواب اكتفا كند.
البته اگر نماز مستحبی را نشسته بخواند اما یك یا دو آیه از سوره را در حالت ایستاده بخواند مثل آن است كه نماز را از ابتدا ایستاده خوانده است. مثلاً اگر بعد از سوره حمد (در حالت نشسته) شروع به خواندن سوره توحید كند و هنگامی كه به آیه «لم یلد و لم یولد» رسید بایستد و تا آخر سوره را ایستاده بخواند، مثل آن است كه از ابتدا ایستاده خوانده و لازم نیست تعداد ركعات را دو برابر بكند. این طریقه در آن دسته از نمازهای مستحبی مفید است كه دارای سوره‌های زیادی هستند (مثلاً صد تا سوره توحید) كه می‌تواند تمام سوره‌ها را جز سوره آخر نشسته بخواند و سوره اخیر را ایستاده بجا آورد كه خداوند عالم با كرم و بزرگواری خود، از او به عنوان ایستاده قبول خواهد فرمود.
- اگر انسان نماز مستحبی را در حالت نشسته یا ایستاده می‌خواند و از جهت قبله هم اطلاع دارد، باید نماز را رو به قبله بخواند. اما اگر در خالت راه رفتن می‌خواهد نماز مستحبی بخواند، لازم نیست رو به قبله باشد. در این حالت ركوع و سجود را با اشاره سر بجا می آورند و برای سجود سر را كمی بیشتر از ركوع خم می‌كنند.
- تمامی نمازهای مستحبی دو ركعتی هستند، مگر نماز وتر كه یك ركعتی است و آخرین ركعت نماز شب محسوب می‌شود. بنابراین خواندن یك ركعت به نیّت یكی از معصومین برای برآورده شدن حاجات و نگه داشتن ركعت دیگر برای وقتی كه حاجات آن‌ها روا شود، نامشروع است.
- نمازهای مستحبی سوره ندارند، یعنی می‌توان بعد از حمد ركوع را انجام داد؛ البته اگر سوره بخوانند فضیلت بیشتر دارد. البته اگر كسی بخواهد برخی از نمازهای مستحبی كه مثلاً در مفاتیح‌الجنان یا دیگر كتاب‌های دعا آمده و سوره یا سوره های خاصی دارد را به جا آورد و به ثواب مخصوص آن‌ها نائل شود، باید سوره های گفته شده را بخواند. اما در نوافل روزانه و نماز شب و نیز نماز مستحبی كه انسان با اختیار خود می‌خواند، خواندن سوره لازم نیست.
- قطع كردن نماز مستحبی قبل از پایان نماز حرام نیست؛ اما قطع كردن نماز واجب، حرام است.

* نوافل روزانه

در میان نمازهای مستحبی به نوافل روزانه كه البته نماز شب هم از آن‌ها محسوب می‌شود، تاكید فراوان شده است.
برای آشنایی خوانندگان با این نوافل، تعداد ركعات و وقت انجام آن‌ها را یادآور می‌شویم.
نافله صبح: دو ركعت قبل از نماز صبح
نافله ظهر: هشت ركعت (چهار تا دو ركعت) بعد از اذان ظهر و قبل از نماز ظهر. (البته وقت نافله ظهر محدود است كه برای آشنایی، می‌توانید وقت دقیق آن را در رساله های توضیح المسائل بیابید. اما اگر در اول وقت اذان ظهر شروع به نافله كنیم، تمام این هشت ركعت در وقت خود واقع می‌شود).
نافله عصر: هشت ركعت (چهار تا دو ركعت)، كه مابین نماز ظهر و عصر خوانده می‌شود. (نافله عصر هم وقت خاصی دارد كه در رساله های توضیح المسائل نوشته شده، اما اگر بعد از نوافل ظهر و نماز ظهر، بدون فاصله زیاد مشغول نوافل عصر شویم، همه آن‌ها در وقت خود واقع می‌شود).
نكته: در روزهای جمعه، به هر یك از نافله‌های ظهر و عصر دو ركعت اضافه می‌شود؛ یعنی هر كدام پنج تا دو ركعتی بجا آورده می‌شوند.
نافله مغرب: دو ركعت است كه بعد از نماز مغرب خوانده می‌شود.
نافله عشاء: دو ركعت است كه بعد از نماز عشا به صورت نشسته بجا آورده می‌شود و نمی‌شود آن را ایستاده خواند.
نكته: در متون دینی و توصیه‌های بزرگان آمده است كه انسان باید مستحبات را به اندازه ظرفیت و علاقه خود انجام دهد. از این رو، فشار بیش از اندازه به نفس برای انجام اعمال مستحبی نارواست و باید مستحبات را در حد توان و علاقه انجام داد. در مورد نوافل هم - برای كسی كه حوصله انجام تمام آن‌ها را ندارد - می‌توان فقط برخی از آن‌ها را به جا آورد و لازم نیست مثلاً تمام هشت ركعت نافله ظهر را انجام داد، بلكه می‌توان مثلاً به دو یا چهار ركعت اكتفا كرد.
نكته: نافله‌های نماز ظهر و عصر در سفر ساقط است؛ بدین معنی كه خواندن نافله ظهر و عصر در سفر خلاف شرع و بدعت است. نافله نماز عشا را هم در سفر باید به نیّت اینكه شاید مطلوب باشد بجا آورد.
نكته: در تنگی وقت نمازهای واجب، نباید نماز مستحب به جا آورد، بلكه باید نماز واجب را ادا كرد.

**نماز شب

*اهمیت نماز شب

هر چند نماز شب جزو مستحبات است و به جا نیاوردن آن گناهی ندارد اما از دست دادن آن هم بسیار گران است و موجب حسرت خواهد بود.
برای شناختن ارزش و اهمیت نماز شب به چند حدیث اشاره می‌كنیم:
1. امام حسن عسكری (علیه السلام) می‌فرمایند: «إِنَّ الْوُصُولَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ سَفَرٌ لَا یُدْرَكُ إِلَّا بِامْتِطَاء اللَّیْل» رسیدن به خداوند سفری است كه جز با مركب راهوار شب درك نمی‌شود.
2. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «شرف المؤمن صلاة اللیل و عز المؤمن كفه عن الناس» شرافت مؤمن به نماز شب اوست و عزت او در بریدن نیاز از مردم است.
3. و هم ایشان فرمودند: «علیكم بصلاة اللیل فإنها سنة نبیكم و دأب الصالحین قبلكم و مطردة الداء عن أجسادكم» بر شما باد به نماز شب چرا كه آن سنت پیامبر و كار صالحان و دور كننده بیماری از بدن‌های شماست.
4. و نیز فرموده‌اند: «إن كان الله عز و جل قد قال الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا إن الثمان ركعات التی یصلیها العبد آخر اللیل زینة الآخرة» اگر خداوند فرموده كه فرزندان و اموال آدمی زینت زندگی دنیاست همانا هشت ركعت نمازی كه بنده در آخر شب می‌خواند زینت زندگی آخرت است.
5. امیر المومنین علی (علیه‌السلام) نیز فرموده‌اند: «ان العبد لیقوم فی اللیل فیمیل به النعاس یمینا و شمالا و قد وقع ذقنه على صدره فیأمر الله تبارك و تعالى أبواب السماء فتفتح ثم یقول للملائكة انظروا إلى عبدی ما یصیبه فی التقرب إلی بما لم أفترض علیه راجیا منی لثلاث خصال ذنبا أغفره له أو توبة أجددها له أو رزقا أزیده فیه فأشهدكم ملائكتی أنی قد جمعتهن له». هرگاه بنده‌ای شب هنگام به نماز برخیزد در حالی كه از فرط خواب به چپ و راست متمایل می‌شود و چانه‌اش به سینه‌اش چسبیده است (كنایه از اینكه از فرط خواب سرش پایین است) خداوند امر می‌كند كه درهای آسمان را به روی او بگشایند و به فرشتگانش می‌فرماید كه به بنده‌ام نگاه كنید كه چه مقدار در راه قرب من خود را به زحمت انداخته است؛ این زحمات او یا به خاطر بخشش گناهان اوست یا برای توبه مجدد است یا برای زیاد شدن روزی است؛ ای فرشتگان من، شاهد باشید كه من هر سه را به او دادم.
6. و نیز امام صادق (علیه السلام) فرموده‌اند: «إن البیوت التی یصلى فیها باللیل بتلاوة القرآن تضی‏ء لأهل السماء كما تضی‏ء نجوم السماء لأهل الأرض». همانا خانه‌هایی كه شب هنگام در آن‌ها نماز خوانده می‌شود و قرآن تلاوت می‌شود، برای اهل آسمان نورانی است، چنانچه ستارگان برای اهل زمین نورافشانی می‌كنند.
7. و رسول خدا فرموده‌اند: «مَنْ كَثُرَ صَلَاتُهُ بِاللَّیْلِ حَسُنَ وَجْهُهُ بِالنَّهَار» هر كس كه بیشتر در شبانگاهان نماز بخواند رویش در روز زیباتر است.
8. و بالاخره امام صادق (علیه السلام) فرموده‌اند: «إن الرجل لیكذب الكذبة فیحرم بها رزقه قلت و كیف یحرم رزقه فقال یحرم بها صلاة اللیل فإذا حرم صلاة اللیل حرم الرزق». گاهی كسی دروغی می‌گوید و به این علت روزی او كم می‌شود. راوی سؤال می‌كند كه چگونه روزی او كم می‌شود؟ حضرت پاسخ دادند: به خاطر دروغ از نماز شب محروم می‌شود و وقتی از نماز شب محروم شد روزی‌اش كم می‌شود.
در پایان این قسمت خیلی بجاست تا سخن مهم علامه طباطبایی (قدس سره) را در این‌باره بیاوریم كه می‌فرمود: یك روز در مدرسه‌ای ایستاده بودم كه مرحوم قاضی (استاد علامه در اخلاق و عرفان) از آن جا عبور می كردند. چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می‌خواهی نماز شب بخوان، آخرت می‌خواهی نماز شب بخوان!

* كیفیت و وقت نماز شب

وقت آن: وقت اصلی نماز شب از نصف شب تا اذان صبح است؛ و نصف شب معمولاً یازده ساعت و ربع بعد از ظهر شرعی است. اما هرچه به طرف اذان صبح نزدیك‌تر باشد فضیلت آن بیشتر است.
نظر به اهمیت آن، دو وقت دیگر هم برای آن ذكر كرده‌اند.
الف) خواندن قضای آن برای كسی كه شب هنگام آن‌را بجا نیاورده است كه می‌تواند در هر ساعتی كه بخواهد قضای آن‌را بجا آورد.
ب) وقت تعجیل: برای جوان و كسی كه بیداری شبانه برای او سخت است كه می‌تواند بعد از نماز عشا آن‌ را بجا آورد.
ارزش وقت اصلی از همه بیشتر است و قضای آن در درجه دوم و وقت تعجیل در رتبه سوم قرار دارد.

كیفیت آن: نماز شب یازده ركعت است كه به سه قسمت تقسیم می‌شود:
الف) ابتدا چهار تا دوركعتی به نیت نافله شب (جمعاً هشت ركعت)
ب) بعد از آن دو ركعت به نیت نماز شَفع.
ج)و بعد از نماز شفع یك ركعت به نیت نماز وتر (مثل فطر بخوانید).
نمازهای دو ركعتی آن مثل نماز صبح است. نماز یك ركعتی هم این‌گونه است كه بعد از حمد و سوره قنوت می‌خواند و بعد از قنوت ركوع و سجده كرده و نماز را با تشهد و سلام تمام می‌كند. در قنوت نماز وتر هر دعایی می‌توان كرد اما دعاهای خاصی هم برای آن ذكر شده كه می‌توانید در مفاتیح‌الجنان آن‌را بیابید. (برای شمردن ذكرها در قنوت نماز وتر، می‌توان در یك دست تسبیح نگه داشت و با یك دست قنوت گرفت).
البته اگر كسی چهار ركعت از نافله های شب را در وقت اصلی آن بخواند می‌تواند بقیه نمازها را در هر وقتی از روز یا شب كه می‌خواهد به نیت ادا بخواند.
و نیز لازم نیست كه همه یازده ركعت را بخواند بلكه می‌تواند فقط نماز وتر یا هر مقداری را كه مایل بود بخواند؛ و اگر كسی برای همه نمازها وقت یا حوصله ندارد بهتر است سه ركعت آخر یعنی شفع و وتر را بخواند.
از همه مؤمنان كه توفیق بیداری سحرگاهان را دارند التماس دعا داریم.


 حجت‌الاسلام مرتضی كیوانی

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

 

انواع غسل

غسل در لغت به معنای شستن است و در اصطلاح به مجموعه‌ای از اراده قلبی و اجرای عملی در خصوص شستن بدن گفته می‌شود. اصل نظافت و طهارت از مهم‌ترین مفاهیم شخصی و اجتماعی بوده است که پیامبر اسلام(ص) از آن به عنوان نمادی از ایمان مسلمانان یاد فرمودند. غسل‌ها حسب حکم شرعی به دو دسته تقسیم می‌شود.
دسته اول: غسل‌های مستحبی همانند غسل جمعه که اکنون به آنها نمی‌پردازیم.
دسته دوم: غسل‌های واجب که در سر مبحث بدانها می‌پردازیم.
مبحث اول: انواع غسل‌های واجب به لحاظ جنس مرد و جنس زن
مبحث دوم: علت غسل‌های واجب
مبحث سوم: انجام غسل‌های واجب به لحاظ جنس زن و مرد

مبحث اول: انواع غسل‌های واجب

الف؛ غسل واجب مشترک زنان و مردان
غسل‌های واجب مشترک زنان و مردان عبارتست از 1- غسل میت 2- غسل مس میت 3- غسلی که بر اثر نذر یا عهد یا سوگند بر زن یا مرد واجب می‌شود 4- غسل جنابت

1-
غسل میت
واجب است میت مسلمان را پس از پاک کردن و شستن بدن او از آلودگی‌ها و نجاست‌ها به ترتیب سه غسل دهند.
اول؛ غسل با آب مخلوط به سدر
اندکی سدر در آب غسل ریخته به حدی که آب مضاف نشود نخست با آن آب سر و گردن و بعد سمت راست و سپس سمت چپ را غسل دهند.

دوم؛ آب مخلوط با کافور
اندکی کافور با آب غسل مخلوط می‌شود به گونه‌ای که آب مضاف (آب کافور) نشود به همان ترتیب غسل داده می‌شود.

سوم؛ آب خالص
با آب خالص برای سومین بار بدن میت غسل داده می‌شود و غسل‌های بدن میت تمام می‌شود.

2-
غسل مس میت
اگر انسان (به ویژه پزشکان و پرستاران و کارمندان بخش‌های مراقبت‌های ویژه بیمارستان‌ها) بدن انسان مرده‌ای را که سرد شده و غسل داده شده نیست لمس و مس کنند و حتی جایی از بدن خود را به بدن او برسانند باید غسل «مس میت» کنند.
و حتی بنا به نظر برخی از مراجع، مس بدن سرد شده شهید و همچنین بدن مرده‌ای که به جای غسل، تیمم داده‌اند همین حکم را دارد.

3-
غسل واجب ناشی از نذر
چنانچه کسی برای رفع گرفتاری یا ترک کار بدی نذر یا عهد کند و یا قسم بخورد که اگر مراد حاصل شد باید غسلی انجام دهد آن غسل بر او واجب می‌شود.

4-
غسل جنابت
چهارمین غسلی که مشترک زنان و مردان است غسل جنابت است. جنابت عبارتست از وضعیت جسمی که مکلف در آن قرار می‌گیرد و خداوند بزرگ پیامد آن وضعیت فیزیکی جسم اعتبار مفهومی وضعی موسوم به جنابت می‌کند و برای آن حالت غسل جنابت را جهت انجام واجبات واجب می‌کند و این وضعیت که در اصطلاح فقهی حکم وضعی جنابت به خود می‌گیرد در پیامد واقعه فیزیکی و جسمانی است و آن واقعه فیزیکی در بدن انسان عبارتست از خروج منی و مباشرت جنسی؛ بنابراین اسباب فیزیکی جنابت عبارت است از خروج منی و مباشرت جنسی که به توضیح آنها می‌پردازیم.

الف: خروج منی
صرف خروج منی
خروج منی خواه در خواب باشد یا بیداری و در اثر خود ارضایی باشد یا در اثر دیدن صحنه شهوت‌آلود از زن باشد یا از مرد با سستی جسم باشد یا نباشد به هر شکل چنانچه یقین به خروج منی‌ کند غسل جنابت به لحاظ وضعیت جسمی بعد از خروج منی بر مرد یا زن جهت عبادت واجب می‌شود.

ب: مباشرت جنسی
مباشرت جنسی مرد با زن یا مرد با مرد (لواط) و زن با زن (مساحقه) و انسان (زن یا مرد) با حیوان موجب وضعیت جنابت شرعی بنا به اعتبار شارع اسلام است که خداوند منان حکم وضعی جنابت را اعتبار می‌کند و آن را موضوع حکم تکلیفی وجوب غسل برای انجام عبادت قرار می‌دهد.
بعد از آنکه انسان در وضعیت جنابت قرار گرفت برای بیرون آمدن از وضعیت جنابت مستحب است غسل کند ولی برای خواندن نمازهای واجب و انجام بعضی از رفتارهای عبادی غسل جنابت واجب است ولی برای نماز میت و سجده شکر و سجده‌های واجب قرآن غسل جنابت واجب نیست و غسل جنابت شرط صحت نمازهای مستحبی است.

مبحث دوم: غسل‌های خاص زنان
1-
غسل حیض 2- غسل استحاضه 3- غسل نفاس
بعد از بیان غسل‌های مشترک چهارگانه 1- غسل میت 2- غسل مس میت 3- غسلی که به نذر و عهد و قسم واجب می‌شود 4- غسل جنابت که مشترک بین زنان و مردان مسلمان است به غسل‌های ویژه خانم‌ها می‌پردازیم. غسل‌های خاص زنان به لحاظ خونی است که از اندام تناسلی آنها خارج می‌شود و براساس نوع خون نوع وضعیت جسمی آنان و به تبع آن حکم وضعی آنها در فقه شیعه متفاوت است بنابراین ابتدا ضروری است خونی که می‌بینند و وضعیتی که در آن قرار می‌گیرند را توضیح دهیم و سپس به حکم وضعی و حکم تکلیفی بپردازیم

1-
خون حیض و غسل حیض
در لغت، واژه حیض به معنای جمع شدن خون است و حوض را از این جهت حوض می‌نامند که آب در آن جمع می‌شود و در اصطلاح خون ماهانه‌ای است که زن از سن بلوغ به بعد در اثر ریزش دیواره رحم از خود می‌بیند.
طبق آفرینش الهی زنان سالم بالغ به این اثر عینی می‌رسند که از سن بلوغ نه سال قمری تا سن یائسگی (زنان قریشی سادات 60 سال قمری و زن غیرسادات بعد از 50 سال قمری) در یک زمانبندی معلوم هر ماهه (پریود) خون می‌بینند.
در حالت دیدن چنین خونی شارع اعتبار حائض (حیض بودن، عادت بودن) برای زن کرده است و چنین وضعیتی بنا به اعتبار و حکم وضعی خدای بزرگ مقرر می‌شود که زن برای خارج شدن از این حالت باید ایام خون دیدن حیض را سر کند و سپس غسل حیض همانند غسل جنابت انجام دهد.

2-
خون زخم
خون زخم عبارتست از خونی که زنان در اثر عمل جراحی یا رشد تومور یا زخم‌های ناحیه رحم و مجرای آن می‌بینند که چنین خونی غسل یا وضو ندارد بلکه همانند خون‌های عادی باید آب کشیده شود.

3-
خون بکارت
خونی که در اثر پاره شدن پرده بکارت در اثر مباشرت جنسی یا اقدام فیزیکی دیگر، زن از خود می‌بیند که چنین خونی نیز هیچ غسل یا وضوی خاصی ندارد و همانند خون‌های عادی باید آب کشیده و پاک شود.

4-
خون نفاس و غسل نفاس
خونی است که همراه با بیرون آمدن اولین جز نوزاد از رحم مادر به دنیای خارج رحم از زن خارج می‌شود و زنان در این حالت را نُفساء یا نَفساء می‌نامند.
کمترین مدتی که زنان زائو این خون را می‌بینند یک لحظه و بیشترین آن ده روز است و زن در پایان خون دیدن بعد از زایمان باید غسل نفاس کند و بنا بر احتیاط برای نماز باید وضو بگیرد و به همان غسل اکتفاء نکند.

5-
خون استحاضه و غسل استحاضه
به غیر از خون‌های حیض که اقل آن سه روز و اکثر آن ده روز اعتبار می‌شود و خون زخم که ناشی از بیماری زن در ناحیه رحم و مجاری مربوطه است و خون بکارت که مربوط به پرده بکارت است و خون نفاس که مربوط به اولین خون‌دیدگی همزمان با زایمان است، خون دیگری که تعریف‌های فوق بر آن صادق نیست به نام استحاضه در فقه اعتبار شده است و زن را در موقع دیدن این خون مستحاضه می‌گویند. خون استحاضه بر سه قسم است: 1- قلیله 2- متوسطه 3- کثیره
برای استحاضه قلیله برای هر نماز یک وضو بگیرد.
برای استحاضه متوسطه باید برای نماز صبح غسل کند تا صبح روز بعد.
برای استحاضه کثیره باید یک غسل برای نماز صبح و یک غسل برای نماز ظهر و عصر و یک غسل برای نماز مغرب و عشا انجام دهد.
بنابراین غسل‌های حیض، نفاس، استحاضه از غسل‌های اختصاصی زنان است.

مبحث سوم: انجام غسل‌ها
1-
ترتیبی
زیر دوش قرار گرفته ابتدا نیت و اراده غسل مربوطه را می‌کنیم. سپس سر و گردن را می‌شوییم آن‌گاه نیمه راست بدن و سرانجام نیمه چپ بدن و غسل تمام می‌شود.
2-
غسل ارتماسی
که انسان با نیت غسل در استخر یا دریا فرو می‌رود به طوری که آب تمام سطح بدن را فرا بگیرد و سپس از آن خارج می‌شود غسل ارتماسی تمام است.

 

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

اقسام آب مطلق

  1. آب کر
  2. آب قلیل
  3. آب جاری
  4. آب باران
  5. آب چاه

 

 

آب کر

 

 

(مسأله16) آب كر1 مقدار آبي است كه اگر در ظرفي كه درازا و پهنا و گودي آن2 هر يك سه وجب و نيم3 است بريزند آن ظرف را پر كند4. و وزن آن از صد و بيست و هشت من تبريز بيست مثقال كمتر است5 و به حسب كيلوي متعارف بنابر أقرب 419/377 كيلو گرم مي شود.

1- بهجت:بنابر أقوي...

مكارم:بنابراحتياط واجب...

2- گلپايگاني، صافي، مكارم:طول و عرض و عمق آن...

3- خوئي، تبريزي، بهجت، وحید، صافي:سه وجب...

4- وحید: [پایان مسأله].

صافي:و احتياط آن است كه هر بُعد آن سه وجب و نيم باشد...

سيستاني:آبكر مقدار آبي است كه مساحت ظرف آن سي و شش وجب[1] باشد، و اين تقريباً معادل 384 ليتر است.‌[پايان مسأله]

تبريزي:و بنا بر أظهر وزن اعتباري ندارد.[پايان مسأله]

سبحانی: و وزن آن – بنابرمحاسبه اهل فن- 384 کیلو گرم است. [پايان مسأله]

مكارم:يا وزن آن 384 كيلوگرم (384 ليتر) باشد و معيار در وجب، وجب هاي متوسط است.

زنجاني:و وزن آن بي اشكال 1200 رطل عراقي است ولي در تبديل مقدار آن به اوزان كنوني در بين دانشمندان اختلاف نظر ديده مي شود؛ بنابر نظر مشهور، مقدار کر (تقریباً 42/377)كيلو گرم مي باشد، ولي ظاهراً مقدار كر بيشتر از اين مقدار است، برخي از بزرگان مقدار آن را تقريباً 77/462 كيلو گرم و برخي ديگر 5/478 كيلو گرم  دانسته اند. بنابر اين اگر مقدار وزن آب 480 كيلو گرم باشد، طبق نظر تمامي دانشمندان ، آب كر است. حجم اين مقدار آب در آب مقطّر در دماي چهار درجه، 48/0متر مكعب و در دماي صد درجه، حدود 5/0 متر مكعب و در ساير دماها بين اين دو مقدار مي باشد و در آب غير مقطّر، از مقدارهاي ذكر شده كمتر است[2].

5- گلپايگاني، صافي، فاضل: [پایان مسأله].

خوئي:که تقريباً 377 كيلو گرم است.

بهجت:و کافي است به حسب كيلو 740/376 كيلوگرم باشد و به حسب ليتر هم به همين مقدار مي باشد.

نوري:و احتياط اين است كه مقدار 419/377 كيلو گرم را در نظر بگيرند.

*****

مظاهری: مسأله – آب کر مقدار آبی است که اگر در ظرفی که طول و عرض و عمق آن هر یک سه وجب است بریزند آن ظرف را پر کند. و وزن آن 384 کیلو گرم می باشد.

(مسأله 17) اگر عين نجس مانند بول و خون به آب كُر برسد، چنانچه بواسطهٔ آن، بو يا رنگ يا مزهٔ آب تغيير كند آب نجس مي شود، و اگر تغيير نكند نجس نمي شود.

*****

گلپايگاني، خوئي، تبريزي، بهجت، صافي، سيستاني، وحید:مسأله: اگر عين نجس مانند بول و خون یا چیزی که نجس شده است مانند لباس نجس به آب كُر برسد چنانچه آن آب، بو یا رنگ يا مزهٔ نجاست را بگیرد، نجس می شود و اگر تغییر نکند نجس نمی شود.

زنجاني: مسأله -اگر عين نجس، مانند: بول يا خون، يا چيزي كه نجس شده است، مانند: لباس به آب كر برسد، چنانچه به سبب این ملاقات بو،رنگ يا مزه آب تغيير كند، نجس مي شود، اگر چه آب، بو يا رنگ يا مزه نجاست را نگيرد بلكه به اوصاف ديگري درآيد؛ بنابراين آب كر، اگر به رنگ سرخ خون در نيايد بلكه رنگ آن به سبب ملاقات با خون زرد شود، نجس مي شود، و اگر هيچ يك از اوصاف سه گانهٔ آب به سبب ملاقات تغيير نكند، آب نجس نمي شود.

مظاهری: مسأله – آب کر اگر به واسطه نجاست بو یا رنگ یا مزۀ آن تغییر کند، چنانچه تغییر آن از بین برود و به آب عاصمِ [کر، جاری, باران, چشمه و چاه] دیگری متصل شود پاک می گردد.

مسأله اختصاصي

مكارم:مسأله 25: اگر چيزي كه نجس شده (مانند لباس و ظرف) در آب كُر بشويند پاك مي شود.

 (مسأله 18)اگربوي آب كر بواسطه غير نجاست تغيير كند، نجس نمي شود1.

1-  بهجت: و تا وقتي كه مضاف نشده پاك كننده است.

مکارم:ولی خوب است از هرگونه آب آلوده اجتناب گردد.

*****

خوئي، تبريزي، سيستاني، وحید:  مسأله - اگر بو يا رنگ يا مزهٔ آب كُر بواسطۀ غیر نجاست تغییر کند، نجس نمی شود.

فاضل: مسأله- اگر یکی از اوصاف آب کر بواسطه غیر نجاست تغییر کند، نجس نمی شود.

زنجاني: مسأله -  اگر بو، رنگ يا مزهٔ آببواسطۀ غیر نجاست تغییر کند، نجس نمی شود. همچنین اگر آب با نجس ملاقات نكند ولي به سبب مجاورت با آن تغيير كند نجس نمي شود.

مظاهری: مسأله – اگر بو یا رنگ یا مزۀ آب عاصم [کر، جاری، باران، چشمه و چاه] بواسطه غیر نجاست و یا به واسطۀ نجاستی که بیرون آن است عوض شود؛ مثلاً مرداری که پهلوی آب است بوی آن را تغییر دهد، نجس نمی شود.

 (مسأله 19) اگر عين نجس مانند خون به آبي كه بيشتر از كر است برسد1 و بو يا رنگ يا مزهٔ قسمتي از آن را تغيير دهد، چنانچه مقداري كه تغيير نكرده كمتر از كر باشد تمام آب نجس مي شود، و اگر به اندازهٔ كر يا بيشتر باشد، فقط مقداري كه بو يا رنگ يا مزهٔ آن تغيير كرده نجس است.

این مسأله دررساله آیت الله مظاهری نیست.

1- مكارم:و قسمتي از آن را تغيير دهد چنانچه باقيمانده به اندازهٔ كُر يا بيشتر است، فقط آن قسمت كه تغيير كرده نجس مي شود و الاّ تمام آن نجس خواهد شد.[پايان مسأله]

(مسأله 20)آب فوّاره اگر متصل به كُر باشد1 آب نجس را پاك مي كند2(در صورتي كه مخلوط با آن شود3) ولي اگر قطره قطره روي آب نجس بريزد آن را پاك نمي كند، مگر آن كه چيزي روي فوّاره بگيرند تا آب قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود4 و با آن مخلوط گردد.

این مسأله دررساله آیات عظام: مکارم ، سبحانی و مظاهری نیست.

1- فاضل:در صورتي كه قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و بنابر احتياط واجب با آن مخلوط شود آن را پاك مي كند ولي اگر بعد از قطره قطره شدن روي آب نجس بريزد، آن را پاك نمي كند.

2- بهجت: آب نجس و هر متنجس را كه قابل تطهير با آب است پاك مي كند...

3-  [قسمت داخل پرانتز در رساله ساير مراجع عظام نيست.]

4- اراكي، تبريزي:[پایان مسأله].

خوئي، بهجت:و بهتر اين است كه آب فوّاره با آن آب نجس مخلوط گردد.

زنجاني، وحید:و بنابر احتياط مستحب آب فواره با آن آب نجس مخلوط گردد.

گلپايگاني، صافي:بنابر احتياط واجب بايد آب فوّاره با آن آب نجس مخلوط گردد.

سيستاني:و لازم است كه آب فوّاره با آن آب نجس مخلوط گردد.

(مسأله 21) اگر چيز نجس را زير شيري كه متصل به كُر است بشويند آبي كه از از آن چيز مي ريزد1اگر متصل به كُر باشد و بو يا رنگ يا مزهٔ نجاست نگرفته باشد2پاك است.

1- مكارم: پاك است، مگر اينكه بو يا رنگ يا طعم نجاست به خود گيرد.

زنجاني: چنانچه متّصل به كُر باشد و بو، رنگ يا مزهٔ آن به سبب ملاقات با نجاست آن چيز تغيير نكرده باشد پاك است.

وحید: اگر متصل به مخزنی باشد که آب آن کمتر از کر نباشد چنانچه بو یا رنگ یا مزۀ آن بواسطه نجاست تغییر نکرده باشد پاک است.

2- خوئي، گلپايگاني، اراكي، صافي، سيستاني، بهجت:و عين نجاست هم در آن نباشد...

*****

مظاهری: مسأله – اگر آب عاصم [کر، جاری، باران، چشمه و چاه] به عین نجس برسد و به جای دیگر ترشح کند پاک است، مثلاً اگر آب لوله در وقت تطهیر به نجاست برسد و به بدن برگردد بدن نجس نمی شود.

(مسأله 22)اگر مقداري از آب كُر يخ ببندد و باقي آن به قدر كُر نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس مي شود، و هر قدر از يخ هم آب شود نجس است.

این مسأله در رساله آیات عظام مکارم و مظاهری نیست.

(مسأله 23) آبي كه به اندازهٔ كُر بوده، اگر انسان شك كند از كر كمتر شده يا نه مثل آب كُر است1، يعني نجاست را پاك مي كند2 و اگر نجاستي هم به آن برسد نجس نمي شود. و آبي كه كمتر از كر بوده و انسان شك دارد به مقدار كر شده يا نه حكم آب كر ندارد3.

1- فاضل، زنجانی:حكم آب كر را دارد...

2- بهجت:در صورتي كه تفاوت بين آبي كه الان هست و آنچه قبلاً بوده كم باشد...

نوري:چيز نجس شده را پاك مي كند...

3- خوئي، زنجاني، تبريزي، سيستاني:حكم آب كمتر از كر را دارد.

*****

مكارم: مسأله- آبي كه به اندازه كر يا بيشتر بوده چنانچه شكّ كنيم از كر افتاده حكم آب كر را دارد؛ و به عكس، اگر آبي كمتر از كر بوده و شكّ داريم كر شده حكم آب كمتر از كر را دارد.

مظاهری: مسأله – آبی که عاصم [کر، جاری، باران، چشمه و چاه] بوده اگر انسان شک کند که هنوز عاصم است یا نه، حکم آب عاصم را دارد؛ مثلاً آبی که به اندازه کر بوده اگر انسان شک کند از کر کمتر شده یا نه مثل آب کر است. و آّبی که عاصم نبوده اگر انسان شک کند عاصم شده یا نه حکم آب عاصم را ندارد؛ مثلاً آبی که کمتر از کر بوده و انسان شک دارد به مقدار کر شده یا نه، حکم آب کر را ندارد.

(مسأله 24) كر بودن آب به دو راه ثابت مي شود:اول: آن كه خود انسان يقين1 كند2. دوم: آن كه دو مردِ عادل خبر دهند3.

1- گلپايگاني، فاضل، سيستاني، صافي: يا اطمينان...

2- نوري:اوّل: آن كه خود انسان تشخيص دهد...

زنجاني:اوّل: آن كه خود انسان يا نوع مردم يقين يا اطمينان كنند و چنانچه در موردي نوع مردم اطمينان ندارند و انسان برخلاف متعارف اطمينان داشته باشد كفايت نمي كند...

3- خوئي، تبريزي:و بعيد نيست كه قول يك نفر مرد عادل بلكه قول كسي كه مورد وثوق و اطمينان است نيز كافي باشد.

سيستاني:و امّا اگر يك عادل يا ثقه يا كسي كه كُر در اختيار او است خبر دهد اگر مفيد اطمينان نباشد اعتبار آن محل اشكال است.

زنجاني:و بنابر احتياط واجب قول يك نفر عادل كفايت نمي كند.

فاضل:و در ثابت شدن آن به خبر ذواليد اشكال است.

*****

مكارم: مسأله- كر بودن آب را از دو راه مي توان شناخت:

 نخست اينكه خود انسان يقين پيدا كند و ديگر اينكه لااقل يك نفر عادل خبر دهد.

بهجت: مسأله- كر بودن آب به سه راه ثابت مي شود:

 1- خود انسان يقين كند ،يا اطمينان داشته باشد بنابر أظهر.

 2- دو مرد عادل خبر دهند.

 3- كسي كه آب در اختيار اوست، بگويد آب كر است؛ مثلاً صاحب منزل بگويد حوض منزل كر است.

وحید: مسأله – کربودن آب به چند راه ثابت می شود:

 اول: آنکه انسان یقین یا اطمینان پیدا کند.

دوم: آنکه دو مرد عادل خبر دهند.

 سوم: آنکه کسی که مورد وثوق است و ظنّ بر خلاف گفتۀ او نباشد خبر دهد.

چهارم: به قول کسی که آب در اختیار اوست در صورتی که متهم به کذب نباشد.

سبحانی: مسأله – کر بودن آب به سه راه ثابت می شود:

 اول: آنکه خود انسان یقین کند.

 دوم: آنکه یک مرد عادل خبردهد.

سوم: کسی که آب در اختیار اوست به کر بودن خبر دهد به شرط اینکه از قول او اطمینان حاصل شود.

مظاهری: مسأله – کر بودن آب به سه را ه ثابت می شود:

اول: خود انسان یقین کند.

دوم: یک نفر ثقه خبر دهد.

سوم: کسی که آب در اختیار اوست به کر بودن آن خبر دهد. مثلاً حمامی بگوید آب حوض حمام کر است.

__________________________________

[1] هر وجب متعارف تقریبا 22 سانتی متر می باشد.

[2] عوامل دیگری همچون فشار هوا بر حجم آب کر تأثیر می گذارد که چون در شرایط معمولی تاثیر آنها اندک است از ذکر آن صرفنظر نمودیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

آب قلیل

 

 

 

(مسأله 25)آب قليل آبي است كه از زمين نجوشد و از كر كمتر باشد1.

1- بهجت:و آب باران (در حال باريدن) هم نباشد.

*****

زنجاني، فاضل: مسأله- آب قليل: آبي است كه كر، جاري، باران و آب چاه نباشد.

(مسأله 26)اگر آب قليل روي چيز نجس بريزد يا چيز نجس به آن برسد نجس مي شود، ولي اگر از بالا با فشار روي چيز نجس بريزد1مقداري كه به آن چيز مي رسد نجس2، و هر چه بالاتر از آن است پاك مي باشد3، و نيز اگر مثل فوّاره با فشار از پايين به بالا رود در صورتي كه نجاست به بالا برسد پايين نجس نمي شود و اگر نجاست به پايين برسد بالا نجس مي شود.

1- خوئي، تبريزي، وحید:اگر با فشار روي چيز نجس بريزد...

بهجت:اگر از بالا با فشار، بلكه با مطلق حركت از بالا به پايين روي چيز نجس بريزد...

سیستانی،فاضل، مظاهری:اگر از بالا روي چيز نجس بريزد...

زنجاني:اگر با فشار به چيز نجس برسد ،اگرچه از پايين به بالا باشد...

2- خوئي، تبريزي، سيستاني، زنجاني، وحید: و مقداري كه به آن چيز نرسيده پاك است.[پايان مسأله]

3- گلپايگاني، صافي، سبحانی:[پایان مسأله].

*****

مكارم: مسأله- هرگاه چيز نجسی به آب قليل برسد آن را نجس مي كند (بنابراحتياط واجب) امّا اگر از بالا بريزند فقط آن مقدار كه به نجس رسيده نجس مي شود و اگر به صورت فوّاره از پايين به بالا رود و به چيز نجسي برسد قسمت پايين آن نجس نمي شود.

(مسأله 27) آب قليلي كه براي برطرف كردن عين نجاست روي چيز نجس ريخته شود و از آن جدا گردد، نجس است1و همچنين بنابر أقوي بايد2از آب قليلي هم كه بعد از برطرف شدن عين نجاست براي آب كشيدن چيز نجس روي آن مي ريزند و از آن جدا مي شود، اجتناب كنند3. ولي آب



BY امید عظیمی_OMID AZIMI

ادعيه حين وضو
 
دعاهايى كه موقع وضو گرفتن مستحب است‏

مسأله 264- كسى كه وضو مى‏گيرد مستحب است موقعى كه نگاهش به آب مى‏افتد
بگويد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْماءَ طَهُوراً وَ لَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً»
و موقعى كه پيش از وضو دست خود را مى‏شويد
بگويد: «اللَّهُمَّ اجْعَلْني مِنَ التَّوّابِينَ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ»
و در وقت مضمضه كردن يعنى آب در دهان گرداندن
 بگويد: «اللَّهُمَّ لَقِّني حُجَّتي يَوْمَ أَلْقاك وَ أَطْلِقْ لِساني بِذِكْرِكَ»
و در وقت استنشاق يعنى آب در بينى كردن
بگويد: «اللَّهُمَّ لا تُحَرِّمْ عَلَىَّ ريحَ الْجَنَّةِ وَ اجْعَلْنِي مِمَّنْ يَشَمُّ رِيحَهَا وَ رَوْحَهَا وَ طِيبَها»
و موقع شستن رو
بگويد: «اللَّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهِي يَوْمَ تَسْوَدُّ فِيهِ الْوُجُوهُ وَ لا تُسَوِّدْ وَجْهِي يَوْمَ تَبْيَضُّ فِيهِ الْوُجُوهُ»
و در وقت شستن دست راست
بخواند: «اللَّهُمَّ أعْطِني كِتابي بِيَمِيني وَ الْخُلْدَ في الْجِنَانِ بِيَساري وَ حاسِبْني حِسَاباً يَسِيراً»
و موقع شستن دست چپ
بگويد: «اللَّهُمَّ لا تُعْطِنِي كِتابِي بِشِمِالي وَ لا مِنْ وَراءِ ظَهْرِي وَ لا تَجْعَلْهَا مَغْلُولَةً الى‏ عُنُقي وَ اعُوذ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ»
 و موقعى كه سر را مسح مى‏كند
بگويد: «اللَّهُمَّ غَشِّني بِرَحْمَتِكَ وَ بَرَكاتِكَ وَ عَفْوِكَ»
و در وقت مسح پا
بخواند: «اللَّهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَى الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الاقْدامُ وَ اجْعَلْ سَعْيي في ما يُرْضِيكَ عَنّي يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْاكْرَامِ».
 

** توضيح المسائل امام خميني

امام کجایی که ببینی . . .





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

آداب و آثار نماز جماعت

 آداب نماز جماعت

1- به نماز جماعت اهميت بدهيد ترك نماز جماعت ،اگر از روي بي احترامي باشد،جايز نيست.
2- با خاطر ايرادات جزيي امام جماعت، ماز جماعت را ترك نكنيد.
3- در هر حال نماز جماعت تشكيل دهيد: حتي با دوستان و اهل خانواده
4- هيچ گاه نماز جماعت را به بهانة درس و كار و... ترك نكنيد.
5- هيچ وقتبه اميد با گام اينكه در نماز فردي حال بهتر و حضور قلب بيشتري داريد ،نماز جماعت را ترك نكنيد.
6- بهتر است قبل از اذان براي جماعت  اماده شده باشيد
7- (اطرافيان خود را براي شركت در نماز جماعت تشويق كنيد ( با قول و عمل)
8-  چنانچه قبل از اقامة ماعت نماز را فرادي خوانديد بهتر است دوباره نماز را با جماعت بخوانيد
9- براي شركت در نماز جماعت بهترين لباسهاي خود را بپوشيد، و عطر بزنيد.     
10-پيش از حضور در جماعت، بوي بد لباس و اعضاي بدن خود را از بين ببريد.
11-سعي كنيد از ابتدا به جماعت برسيد ؛تا فضيلت و ثواب تمام آنرا درك كنيد.
12- هيچگاه با اصرار از ديگران نخواهيد كه در بين صفوف به شما جا دهند.
13-در صف نماز  جماعت صفها را منظم تشكيل دهيد.
14- هيچگاه نسبت به ايستادن در كنار افراد ضعيف و فقير تكبر نكنيد.
15- مراقب باشيد، به جهت شرور و تكبر، در صف‌هاي جلو نايستيد و براي ريا در صف‌هاي عقب قرارنگيريد.
16-پاي خود را روي جانماز و مهر ديگران نگذاريد.
17-متوجه نماز خود باشيد و از توجه ديگران و اعمالشان خودداري كنيد.
18-در اعمال نماز جماعت زياد از امام جماعت عقب نيفتيد.
19-دراز كار،صداي خود را به دري بلند نكنيد كه مزاحم ديگران بوده و تمركزشان را به بزند.
20- براي رسيدن به ثواب بيشتر، زود تكبير گفته و اقتدا كنيد.
21- هر گاه خواستيد در حال ركوع اقتدا كنيد، براي خبر كردن امام جماعت يكبار تكبير گفتن كافي است آنرا تكرار نكنيد و آية صبر و ....نخوانيد.
22- در خواندن دعاهاي پس از نماز ؛با ديگران هم صدا و هماهنگ باشيد.
23-پس از اتمام نماز،با برادران ديني احوالپرسي كرده و جوياي احوال غائبين باشيد.
24-هيچگاه از امام جماعت درخواست نكنيد كه سرعت ماز را به دلخواه شما تنظيم كند.
25- درو وقت ورود و خروج،مراقب باشيد پاي خود را روي كفش ديگران نگذاريد.
26- مستحب است بعد از گفتن قد قامت الصلوه امام جماعت ،مأموين برخيزيد.
27- اگر در صف‌هاي جماعت جا باشد ،مكروه است انسان تنها بايستد.
28-مكروه است مأموم ذكرهاي نماز را طوري بگويد كه امام جماعت را بشنود.
29- پيامبر اكرم(ص) فرمودند:يك نماز جماعت بهتر است از چهل سال نماز فرادي در خانه.
30- شركت در نماز جماعت براي هر كس مستحب است به ويژه براي همسايه مسجد.
31-مستحب است كه انسان صبر كند كه نماز را به جماعت بخواند.
32- نماز جماعت، هر چند اول وقت خوانده نشود،از نماز فرادي اول وقت بهتر است.
33- نماز جماعتي كه مختصر خوانده مي‌شود،از نماز فرادايي كه طول بدهد بهتر است.
34- امام يا مأموم مي‌توانند نمازي را كه به جماعت خوانده دوباره به جماعت بخوانند،در صورتي كه جماعت دوم و اشخاص آن غير از اول باشند.
35-فاصلة امام و مأموم و فاصلة صف‌ها زياد نبايد باشد.
36- كسي كه ايستاده نماز مي‌خواند، نمي‌تواند به كسي كه نشسته يا خوابيده نماز اقتدا كند.
37-مستحب است امام در وسط صف بايستد و اهل علم ،كمال و تقوي در صف اول بايستند. 
 

به كوشش فرهاد نشاط فر،كارشناس آموزش و پژوهش
 

نويسنده:فاطمه وثوقى 
 

آثار فرهنگى، اجتماعى و تربيتى نماز جماعت

 
خبرگزاري فارس:واژه «صلاة» در لغت به معناى دعاست از آنجا كه نماز شامل دعا نيز مى باشد اين واژه از معنى لغوى خود به اعمالى كه نماز خوانده مى شود, نامگذارى شد. مقاله حاضر به بررسى مختصرى در مورد آثار فرهنگى, اجتماعى و تربيتى نماز جماعت مى پردازد.
 

((اقم الصلاه لذكرى))(1)
براستى چرا نماز از ميان اعمال و عبادات دين به عنوان ياد خداوند و عمود دين معرفى و توصيه شده است و اندازه ثواب اين فريضه بهنگام برپايى با جماعت خارج از تصور انسان است.
حضرت پيامبر(ص) فرمودند: ((اگر تعداد نمازگزاران صفوف جماعت از 10 نفر فراتر رود, پاداش هر ركعت آن, آنقدر زياد مى گردد كه حتى اگر تمام آسمانها كاغذ شود و تمام درياها مركب, و همه درختان قلم گردند و همه فرشتگان مإمور نوشتن آن, نمى توان پاداش آن را ثبت نمود و پاداش آن فقط در خور محاسبه ذات بيكران الهى است.))(2)
در حديثى ديگر حضرت فرمودند: ((هر كس مقيد به حضور در نماز جماعت تحت هر شرايطى باشد از پل صراط همچون برق عبور مى كند و به بهشت نائل مى گردد.))(3)
مقاله حاضر به بررسى مختصرى در مورد آثار فرهنگى, اجتماعى و تربيتى نماز جماعت مى پردازد.
لكن در اين ميان نبايد از مكان نماز جماعت (مسجد) غفلت كرد.
واژه ((صلاه)) در لغت به معناى دعاست از آنجا كه نماز شامل دعا نيز مى باشد اين واژه از معنى لغوى خود به اعمالى كه نماز خوانده مى شود, نامگذارى شد. بنابراين انسان نمازگزار روزانه 3 يا 5 نوبت به درگاه خالق خود دعا مى كند. به اين معنا كه خدا را به يارى خود مى طلبد و از او انتظار اميد به زندگى شايسته را دارد.
اين نوع ارتباط معنوى به اعتقاد روانشناسان به (درونى شدن) منجر مى شود. كه در اين صورت انسان موحد كسى را جز خداى سبحان اميد و پشتوانه خود نمى داند و اين احساس مايه انگيزش او در تمام عرصه ها خواهد بود. با توجه به اينكه خالق هستى (رب العالمين) است و تمامى فرهنگ از جانب او به بشر رسيده است, شيوه دعا كردن را به بنده خود آموزش داده كه چگونه با خداى خود سخن بگويد و چه چيزى را از او مسئلت نمايد. آنچه در منابع روايى به عنوان عمود دين از نماز ياد شده, در واقع مى توان گفت, به منزله شاهرگ حيات طيبه است كه بنده نمازگزار به دست خود مقدمات آن را فراهم كرده و بنايى محكم و رو به آسمان, به طرف بالا پيش مى برد. تا در هنگام نياز, بر آن تكيه زده و كمر راست كند.
پس بنابراين, اين ستون هرچه بيشتر و محكمتر بنا شود بهره ورى آن نيز افزون خواهد بود.
حال كه دانستيم نماز دعا و نيايش به سوى معبود و ستون دين است, سزاوار است كه اين ستون در مكان هاى مقدس مسجد توسط افراد صالح و پرهيزگار برپا شده و حفظ و حراست گردد.
با مرور آيات و روايات در مورد نماز به اين نكته مهم پى مى بريم كه نماز سررشته ارتباط بنده با خالق بوده و جذابيت اين رشته بسان آهن ربا نمازگزاران متعهد را در اوقات معين روزانه سه يا پنج بار به سوى مكانهاى برگزارى نماز جماعت به قصد احيإ ستونهاى جديد و بسيار مى كشاند.
قطع نظر از احيإ ستونهاى جديد و افزون, استحكام بناى عظيم دين و آئين نيز افزون گرديده و ساليان دراز نسلهاى آينده در زير سايه آرامش بخش آن به حيات طيبه خود ادامه خواهند داد. در اين رابطه قرآن كريم مى فرمايد:
((انما يعمر مساجد الله من آمن بالله واليوم الاخر واقام الصلاه وآتى الزكاه ولم يخش الا الله فعسى اولـئك ان يكونوا من المهتدين)).(4)
واژه ((انما)) كه در عربى به معناى حصر است, تعمير مساجد منحصر به افراد نمازگزار شده مى فرمايد: ((منحصرا تعمير مساجد خدا به دست كسانى است كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و نماز (پنجگانه) بپا دارند و زكاه مال خود بدهند و از غير خدا نترسند آنها اميدوار باشند كه از هدايت يافتگان راه خدا هستند.)) 
 

آثار فرهنگى در نماز جماعت چگونه تحصيل مى شود؟

 
همانطور كه مسجد در صدر اسلام محل پذيرش افراد مختلف و محل اجتماعات سياسى, فرهنگى, اجتماعى بود, امروز نيز پذيراى مربيان و متربيان جهت تعليم و تربيت و مكان اوج سالكان راستين است.
در اينجا ذكر اين نكته لازم است و آن اينكه حضور فيزيكى امام جماعت عملا در ميان همه اقشار مختلف مردم مسلمان و نمازگزار يا ممكن نيست و يا به صورت ملاقات با بخش كوچكى از مردم امكان پذير است. اما به بركت حضور در نماز جماعت ارتباط معنوى و صميمانه مردم با امام جماعت ميسر مى گردد و مردم به عنوان پيام رسانان دين از وجود ائمه جماعات بهره مند مى گردند. و متقابلا آنها نيز درصدد بالابردن سطح فرهنگ و آگاهى اسلامى مردم نمازگزار تلاش مى كنند. و به يارى يكديگر يك فضاى سالم و پاكيزه براى رشد اركان اسلامى و ارزشى مهيا مى نمايند.
همانطور كه مى دانيم تربيت, اركان حيات اجتماعى انسان است, و لذا توجه به ابعاد مختلف تربيتى, توجه به شخصيت والاى انسان است. در اصول تربيتى, محيط زيست يكى از عوامل تإثيرگذار بوده و مى تواند كفه ترازوى تربيت را به نفع خود سنگين نمايد. بنابراين مساجد و مكانهاى برگزارى نماز جماعت به عنوان يكى از محورهاى تربيتى قابل توجه مى باشد.
به هنگام اوقات نماز يوميه, با نداى موذن بندگان صالح, وقت شناس و وظيفه شناس به سوى ميعادگاه روانه مى شوند حضور به موقع و منظم نمازگزاران اثر تربيتى مطلوب در ارج نهادن به نداى ((حى على خير العمل)) دارد و نشانگر نياز انسانها به اعمال نيك مى باشد كه در سايه انجام عمل خير به آرامش درونى مى رسند و با عطر معنويت كه از وجود افراد صالح و متقى تراوش مى كند, روح خود را نيز معطر مى نمايد.
انجام اعمال عبادى نماز جماعت به صورت يك دست و منظم, بيانگر اين حقيقت است كه اگر افراد مسلمان اراده بكنند مى توانند در تمام امور زندگى نظم و انضباط داشته و با بهره گرفتن از قابليت هاى نهان و آشكار خود, حلال مشكلات خود و ديگران باشند.
به عبارت ديگر هم اكنون كه جماعت مومن نمازگزار اراده كرده و به دلخواه و به صورت اختيارى همه با هم, در كنار هم براى احيإ شعائر اسلامى قدم پيش گذاشته و مصمم به انجام آن هستند, به همان نسبت خواهند توانست در ساير امور دينى پيش گام بوده و با بهره گيرى از نيروى ايمان و استعدادهاى موجود, قله هاى كمال را تسخير كنند. و هرگاه اين رفتارها به صورت مدام و مستمر صورت بگيرد (حضور در جماعت) از خلاقيتها و صفات خدا پسندانه افراد صالح بهره برده و متإثر شده, در نتيجه به اصلاح و خودسازى پرداخته و اين شكوفايى را به جامعه نيز سرايت خواهند داد. در علم روانشناسى اين مرحله از رفتار به رمز خويشتن يابى معروف است, مساجد و ساير مكانهاى نماز جماعت علاوه بر محل نيايش بودن, منابع اشاعه فرهنگ اسلامى و محل به نمايش گذاشتن قدرت و اقتدار امت اسلامى نيز مى باشد. و روزانه سه يا 5 بار افراد مومن در خدمت خالق خود بوده و براى جان نثارى و اطاعت از ساير اوامر مولا اعلان آمادگى مى كند و نفس اين عمل هشدارى است براى دشمنان اسلام, و گام نخستين براى حركت احيإ عدالت اجتماعى و ظلم ستيزى.
علاوه بر مطالب ذكر شده اجتماع مسلمين در نماز جماعت بسان دژ محكم و سنگر مقاومت و مقر فرماندهى و محل تصميم گيريهاى مهم سياسى, فرهنگى و اجتماعى مى باشد. و در برابر توطئه گران و بدخواهان دين, اعلام موضع كرده و آرامش نسبى آنها را به هم مى ريزد.
امام راحل(ره) در اين رابطه فرمودند: ((شما ملت براى اسلام قيام كرديد و براى اسلام اين همه زحمت كشيديد و داريد مى كشيد. مراكزى كه مراكز بسط حقيقت اسلام است,. .. فقه اسلام است و آن مساجد است, اينها را خالى نگذاريد اين يك توطئه است كه مى خواهند مسجدها را كم كم خالى كنند. مساجد بايد مركز تربيت صحيح باشد...))(5)
اكنون كه سخن از مسجد به ميان آمده اشاره اى هم به محراب مسجد داشته باشيم. همانطور كه در مقر فرماندهى, فرمانده ارشد در مكان مخصوص قرار مى گيرد و خط و رمز را مشخص مى نمايد و ديگران از او پيروى مى كنند, در مسجد نيز محراب مسجد از يك چنين جايگاهى برخوردار است و امام جماعت به عنوان مربى و رهبر در محل محراب به انجام اعمال عبادى نماز مشغول شده وساير نمازگزاران از وى پيروى كرده و دنباله رو وى مى باشند.
محراب مسجد همانطور كه از نامش پيداست محل جنگ با شيطان است. در اينجا لازم است به نكته اى ظريف اشاره كنيم و آن اينكه از نظر روانشناسى ممارست دائمى انسان با هر چيزى اثر پذيرى را به دنبال خواهد داشت و انسان را قرين خود خواهد كرد.
بنابراين مشاهده روزانه (محراب عبادت) با توجه به فلسفه وجودى محراب, به تدريج توجه افراد نمازگزار را از دشمن درون به دشمن بيرونى معطوف خواهد كرد.
به عبارت ديگر اكنون كه شيطان درونى به چشم مشاهده نمى شود شيطان بيرون كه همانا دشمنان دين اسلام هستند مظهر شيطانند. و قابل موضع گيرى, پس اولين گام, مبارزه با شيطان و ظلم ستيزى در نماز جماعت برداشته خواهد شد.
هرگاه اين احساس و طرز تفكر در جمع نمازگزاران به وجود بيايد, بدون آنكه در اين باره با يكديگر به گفتگو بپردازند همگان نسبت به دشمن خويش اظهار تنفر مى كنند و مانند هيزمى هستند كه مهياى روشن كردن است و اين احساس زمانى به اوج مى رسد كه خطيب جمعه يا جماعت, طى خطابه اى مردم را نسبت به دشمنان دين آگاه كرده و يا در آنها انگيزه هاى نفرت را بيدار كند. و لذا ديده مى شود غالب تظاهرات و اظهار تنفر, نسبت به دشمنان و توطئه گران بعد از نمازهاى جماعت و جمعه صورت مى گيرد.
در تاريخ فلسطين آمده است كه غالب راهپيمايى هاى مردمى به رهبرى روحانيت بعد از نمازهاى جماعت شكل مى گرفت و همراه با پيروزى بود.))
روانشناسان معقتدند هرگاه افرادى عصبانى باشند و در عين عصبانيت اگر با اسباب و ابزارى كه از عوامل تحريك كننده است روبرو شوند عصبانيت آنها شدت خواهد يافت. پس بنابراين نظريه حضور نمازگزاران متنفر از شيطان و مظاهر شيطانى در كنار محراب عبادت, انگيزه ظلم ستيزى را تقويت مى كند و فرهنگ ظلم ستيزى به دست فراموشى سپرده نمى شود. و بلكه همواره افراد مسلمان در حال آماده باش روحى وفيزيكى قرار مى گيرند و از دشمن خود غافل نمى باشند. چنانچه در شكل گيرى و تداوم انقلاب اسلامى ما اين تفكر و احساس نقش كليدى به همراه داشت.
در واقعه كربلا روز عاشورا امام حسين(ع) و انصار باوفايش بعد از انجام نماز ظهر, لباس شجاعت و شهامت بر تن كرده و بر عليه ظلم بنى اميه وارد ميدان نبرد شدند و دليرانه در ركاب امام, جام شهادت را نوشيدند.
سربازان دلير ايران زمين نيز غالبا بعد از نماز جمعه و جماعت عازم جبهه هاى نبرد مى شدند. و طبق آنچه كه راويان جنگ نقل مى كردند, حمله هاى بسيارى, بعد از نماز صورت مى گرفت. 
 

فرهنگ همكارى و تعاون


همكارى و تعاون كه از عوامل وحدت آفرين و استحكامبخش جامعه هستند غالبا در نماز جماعت بيش از ساير اجتماعات به چشم مى خورد. مراعات حقوق ديگران و يارى آنها, رسيدگى به مشكلات برادران دينى در نماز جماعت مطرح شده و به همت مردم كارهاى مفيد و مهم صورت مى گيرد.
به عنوان مثال در اجتماع جمعه و جماعت از مردم خواسته مى شود كه براى رفع خشك سالى در نماز استسقإ حاضر بشوند. و مردم با انگيزه ((تعاونوا على البر)) سه روز به خاطر همنوعان خود روزه گرفته و نماز مى خوانند. اينگونه اعمال نه تنها مشكلات مومنين را از سر راه برمى دارد, بلكه از عوامل پيوند اجتماع و مردم نيز هست, افراد نمازگزار با حضور خود در صفوف نماز به ((اعتصموا بحبل الله)) جامه عمل مى پوشانند.
امام صادق(ع) مى فرمايند: ((به هم بپيونديد و با هم نيكى كنيد و به هم مهربانى كنيد و برادران خوشرفتارى باشيد, چنانكه خداى عزوجل به شما فرموده)) از فرما(6)يشات امام استفاده مى شود كه تعاون و نيكى مهربانى به همراه داشته و موجب جلب ساير مومنين به جمع نمازگزاران مى گردد. امروز در جوامع غير مسلمان عامل اصلى از هم گسيختگى ملتها و دولتها عدم وجود عاطفه و تعاون و دلسوزيست.
رسول مكرم اسلام مى فرمايند: ((من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم;(7) هر كس صبح كند و اهتمامى به كار مسلمانان ندارد, پس مسلمان نيست.)) هرگاه مومنين در سه وعده حضور به امور برادران خود همت بگمارند ديگر تنش روانى در جامعه وجود نخواهد داشت. خداوند سبحان دعايى را قرين اجابت كرده كه در جمع مسلمين دعا شده باشد كه نوعى تعاون به شمار مى رود. 
 

فرهنگ ايثار و انفاق


از ديگر بركات نماز جماعت اشاعه فرهنگ ايثار و انفاق است, كه گاهى در حد اعلا و ممتاز مشاهده مى شود.
جمع نمازگزارانى كه در حال نماز از خداى مهربان هدايت و نعمت را مسئلت مى نمايند ((صراط الذين انعمت عليهم...)) به تبع اين درخواست خود نيز گامى در جهت نعمت بودن براى ساير برادران خود برمى دارد. اعلام نياز بعد از نماز و به دنبال آن اقدام عمل افراد, از شاخصه هاى فرهنگ جمع نمازگزار است زمانى كه آيات ((اهدنا الصراط)) خوانده مى شود همگان هدايت را براى همنوعان خود مى خواهند, در واقع با دعاى خود به ديگران احسان مى كنند. در برخى از آيات نماز و انفاق قرين هم آمده اند:
((والذين صبروا ابتغإ وجه ربهم واقاموا الصلاه وانفقوا مما رزقناهم))(8)
و هم در طلب رضاى خدا راه صبر پيش مى گيرند و نماز بپا مى دارند و از آنچه نصيبشان كرديم پنهان و آشكار انفاق مى كنند)) ((الذين يقيمون الصلاه ومما رزقناهم ينفقون اولـئك هم المومنون حقا لهم درجات عند ربهم ومغفره ورزق كريم))(9) و نماز را با حضور قلب بپا مى دارند و از هرچه روزى آنها كرديم (علم و جاه و مال) انفاق مى كنند. آنها براستى و حقيقت اهل ايمانند و نزد خدا مراتب بلند و آمرزش و روزى نيكو (علم و ادب) مخصوص آنهاست.
بطور طبيعى اطلاع رسانى در مورد نياز و مشكلات مردم محروم در حالت عادى امكان پذير نيست و در صورت اقدام به اطلاع رسانى تنها بخش كوچكى از جامعه مطلع مى شوند. اما حضور در جماعت اين كار را سهل و ساده و به صورت مطلوب امكان پذير مى نمايد. و اقشار مختلف مردم از هر گوشه و كنار شهر در اسرع وقت به نداى هل من ناصر برادران محروم خود لبيك مى گويند و اين رفتار و اعمال انسانى احساس عاطفى را رشد مى دهد. 
 

آثار اجتماعى

تعهد
ميان اديان و مكاتب, اسلام بيشترين توجه را براى مراعات و حقوق انسانها قائل شده و به عنوان حق الناس در جايگاه عدالت اجتماعى آن را مطرح كرده است. هنگام برپايى نماز جماعت مومنين ملزم به مراعات آداب و احكام نماز از جمله غصبى نبودن مكان نماز هستند, به اين معنا كه هرگاه مومن سجاده خود را قبل از سايرين در محل نماز گسترده باشد ديگران حق ندارند آن را برداشته و خود در آن محل به نماز بايستند. همين تعهد در وجود جمع نمازگزار ملكه شده و در ساير امور آنها نيز سرايت داده مى شود و ناخودآگاه تبديل به يك رفتار اجتماعى مى گردد.
تعهد به حضور مستمر و منظم در نماز جماعت نيز تمرينى است براى ساير تعهدات ملى و مذهبى, به بركت اين اخلاق پسنديده محيط كارى و زندگى از يك امنيت و آرامش مطلوب برخوردار مى شود و از سوى ديگر به تنش زدايى كمك چشم گيرى مى كند. احساس مسئوليت قطعا انسان را به تعهد وادار مى كند و سبب حل بسيارى از مشكلات اجتماعى مى گردد. به عنوان مثال در محيط كارى پاسخ به موقع به نياز ارباب رجوع, احساس عاطفى و صميمى آنها را به دنبال خواهد داشت, كه هرگاه اين نوع برخورد در همه محيطهاى كارى و زندگى اجرا شود, جامعه از يك امنيت نسبى برخوردار خواهد شد و اعتماد همگان را جلب خواهد كرد و مشاركت و همكارى را نيز به دنبال خواهد داشت. 
 

همدردى و...
با تجديد حضور در نماز جماعت پيوند عاطفى و معنوى نيز تجديد مى گردد. حضور معنوى كه عامل گسترش مشتركات معنوى مى باشد, جمع نمازگزار را به همسويى و همفكرى فرا مى خواند و اين احساس در آنها به وجود مىآيد كه بنىآدم اعضاى يكديگرند و بنابراين نبايد از درد و رنج هموطنان خود غافل بشوند. و همين احساس از قوه به فعل تبديل شده و افراد مومن را به سراغ دردمندان مى فرستد و با حضور فيزيكى و معنوى باعث تسكين آلام آنها مى گردد.
در جبهه عمل نيز اين رفتار به ساير مومنين انتقال داده مى شود و عزم همگان براى رفع گرفتاريها و احيإ آرامش روانى در جامعه فراهم مى گردد. همدردى و همدلى با مومنين در مكتب انسان ساز اسلام سرآغاز خردمندى است, بعد از ايمان به خدا, و در منابع روائى بدان توصيه شده است.
يكى از علل شاد كردن قلب مومن كه در روايات به آن توجه شده است اين است كه فرد مسلمان با انگيزه شاد كردن دل مسلمانى, با حضور سبز خود بار سنگين درد و رنج را از دوش برادر خود برگرفته و خود را با او شريك مى داند و عامل اميدوارى براى آنهاست و از سوى ديگر احساس همبستگى, مودت, همكارى بين اقشار مردم مسلمان زنده و با طراوت پابرجا مى ماند و آثار مطلوب آن در پرورش و تربيت نسل آينده متجلى مى گردد.
بى شك شكوه و عظمت همدردى در نمازهاى جماعت بيش از ساير اجتماعات خواهد بود و به علت حضور مستمر مردم بدين سان پايه هاى بهداشت روانى در جامعه متزلزل نخواهد شد و جامعه از ابتلا به بيمارى دردناك (بى تفاوتى) نجات پيدا خواهد كرد. به قول روانشناسان در اثر ممارست فكرى و عمل مردم در سه وعده نماز جماعت به درونى شدن اين افكار و رفتار منجر خواهد شد. و يك زندگى ايده آل را براى نسل امروز و آينده تدارك خواهد ديد. احساس همدردى و همفكرى زمانى پديدار مى گردد كه برادرى از درد و رنج برادرش مطلع شود و آن را درك كند.
اين احساس در اجتماع جماعت نمازگزار به راحتى قابل رويت و لمس مى باشد. كه مومنان در كنار هم قرار گرفته ضمن عبادت از حال يكديگر نيز باخبر مى شوند و با هم تشريك مساعى مى نمايند و در صورت عدم حضور دوستى, سراغ او را مى گيرند. و چه بسا در پى او به تكلف نيز مى افتند. اسلام همدردى با ساير بندگان را امرى ضرورى تلقى مى كند و آن را عامل ثبات و آرامش جامعه مى داند. زمانى كه سپاه معاويه به يكى از شهرهاى بلاد اسلامى حمله مى كردند و خلخال از پاى زن يهودى درآوردند, مولاى متقيان فرمودند: اگر مسلمانى از اين غصه بميرد جاى سرزنش نيست. همدردى و همدلى در پايدارى ارزش هاى اسلامى نقش خوبى را ايفا مى كنند و يك حالت عرفان در دلها به وجود مىآورد كه همگان را به سوى معنويت سوق مى دهد.
الكسيس كارل مى گويد: ((احساس عرفانى جنبش است كه از اعماق فطرت ما سرچشمه گرفته است و يك غريزه اصلى است, انسان همانطور كه به آب نياز دارد, به خدا [ ومعنويت] نيز محتاج است, اما آنچه كه اين احساس را پديد آورده يا بيزار كرده نقش اساسى را دارد.))(10)
امام صادق(ع) فرمودند: مومن برادر مومن است, چشم و راهنماى اوست به او خيانت نكند و به او ستم نكند و او را گول نزند و با او وعده خلاف نكند.(11)
در موردى ديگر امام چنين مى فرمايد: ((مومن برادر مومن است چون يك تنند و اگر يكى را دردى رسد, در ديگر پاره هاى تن دريافت مى شود, و روحشان از يك روح است و براستى روح مومن به روح خدا پيوسته تر است از پيوستن پرتو آفتاب بدان.))(12)
با توجه به توصيه هاى امام بر همه مومنان لازم است كه در هر حال از احوال يكديگر باخبر بشوند و تا عضوى از اعضإ پيكر اسلامى آرام نگيرد آنها نيز آرامش نداشته باشند. 
 

دوستى ها
از آنجا كه انسان موجود اجتماعى است در روابط اجتماعى ناگزير از انتخاب دوست مى باشد. مى توان گفت يكى از اركان (وحدت) معاشرتها و دوستى هاى صحيح و سالم در مكان هاى نمازجمعه و جماعت است كه در اثر آشنايى و ديدارهاى روزانه به شكل احسن انتخاب دوست ميسر مى باشد. و حتى ادامه دوستى اين گونه افراد مى تواند در روز قيامت هم به صورت شفاعت چهره بنماياند. ((اين گروه مى توانند در چارچوب اذن الهى درباره افراد خاصى كه روابط معنوى آنان با خدا برقرار بوده و پيوند روحى آنها با شفيعان الهى نگسسته باشد, درخواست آمرزش گناه وطلب مغفرت بنمايند. لازم به ذكر است شفاعت مخصوص افرادى است كه خداپسندانه وارد صحنه قيامت گردند و از گناهانى كه سلب شايستگى شفاعت را مى كنند برحذر باشند.))(13)
دوستانى كه در نماز جماعت انتخاب مى شوند براساس تولى و تبرى است و از اعتياد و قاچاق و... سر درنمىآورد, دوستانى كه با معيارهاى دينى برگزيده شده اند همواره موجب زينت و سرافرازى انسان بوده اند نمونه هاى بارز اين گونه دوستى ها را در دفاع مقدس به وضوح مشاهده كرده ايم كه چگونه تا پاى جان دوستان زخمى خود را از صحنه نبرد خارج مى كردند. و نكته مقابل اين نوع دوستى, دوستى افراد غير صالح و غير منفى است كه غالبا به هنگام گرفتارى نه تنها از دوست خود حمايت نمى كنند, بلكه او را لو مى دهند و يا تنها رها مى كنند!
قرآن مى فرمايد: ((ويوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا (14) يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا لقد اضلنى عن الذكر بعد اذ جإنى وكان الشيطان للانسان خ(15)ذولا))
به خاطر بياور روزى كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش من با رسول حق راه دوستى و اطاعت پيش مى گرفتم. اى واى بر من كاش فلان را دوست خود انتخاب نكرده بودم او مرا از ياد حق گمراه ساخت, بعد از آنكه آگاهى به سراغ من آمده بود و شيطان هميشه مخذول كننده انسان بوده است. بنابر فرموده مفسران, اين كار شايد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه به گذشته خويش مى نگرند خود را مقصر مى دانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مى گيرند و لذا پشت دست خود را گاز مى گيرند.
حضرت على(ع) مى فرمايند: ((همنشينى با دوست عاقل روح را زنده مى كند)).(16)
و نيز مى فرمايند: ((با دانشمندان و حكما مجالست و همنشينى كردن عقل ها را زندگى مى بخشد و نفوس را از بيماريهاى اخلاقى شفا مى بخشد.))(17)
در منابع روايى آمده است كه انسان با هر چيزى كه مونس شده و آن را دوست داشته باشد روز قيامت با همان محشور مى شود. 
 

نقش تربيتى
تربيت زمينه ساز شكوفايى و تقويت رفتارها و اخلاق و آداب صحيح براى زندگى بهتر است .
ساليان متمادى علماى تربيتى با تلاش خود سعى در پيدا كردن راه حلهاى مناسب براى تربيت بوده اند, اما على رغم زحمات انجام شده هنوز هم بشر نتوانسته است به يك تربيت ايدهآل دست يابد, يك فرد مسلمان براى تربيت به ابزار و لوازمى نياز دارد كه خمير مايه آن از منابع اسلامى دريافت مى شود مگر نه اين است كه ما معتقديم اصول اوليه تربيت توسط انبيإ الهى به دست بشر رسيده است بنابراين قبل از آنكه سراغ كتب و علوم جامعه شناسى, روان شناسى و تربيتى برويم بهتر است به منابع اسلامى و در رإس آنها به كتاب خدا رجوع كنيم. خداوند در كلام خود مى فرمايد: ((يا ايها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى))(18) اى اهل ايمان (با رسول با ادب سخن بگوييد) فوق صوت پيامبر صدا بلند نكنيد كه اعمال نيكتان (در اثر بى ادبى) محو و باطل شود و شما فهم نكنيد.
در اين آيه شريفه اشاره به حفظ حرمت مربى شده كه متربى ملزم به رعايت آن مى باشد. به اين معنا كه هرگاه انسانهاى هدايت نيافته و تربيت نشده به ديده عظمت و بزرگ به مربى خود ننگرند. در سخنان تربيتى او راهكارهاى تربيتى پيدا نخواهند كرد. و از نظر عمل خداوند سبحان در آداب نماز سلسله مراتب را به اينگونه مشخص كرده است كه شخص نمازگزار ابتدا با تكبيره الاحرام وارد نماز مى شود و در ركعت دوم شهادت به رسالت پيامبر خدا مى دهد و در پايان نماز با درود به صالحان نماز را به پايان مى رساند.
نكته تربيتى اين جاست كه جمع نمازگزاران به جماعت, طبق يك تربيت اسلامى كه ريشه آن در خانواده ها بنا نهاده شده احترام به امام جماعت, افراد مسن و ساير افراد مومن را به فراخور حال و موقعيت معنوى و... رعايت مى كنند. امور تربيتى غالبا با روان سر و كار دارند تا با جسم و آنچه از تربيت در رابطه با جسم بكار گرفته مى شود اكتسابى است از اين رو حضور در جمع تربيت شده مى تواند راه سهل و آسان كسب آداب و اخلاق مقبول جامعه اسلامى را در اختيار جمع نمازگزار قرار مى دهد.
علماى تربيتى نيز به اين مطلب اذعان دارند كه اجراى مناسك دينى به منزله يادآورى و بازخوانى عقايد دينى است ((و تقيد و التزام به قواعد و قوانين اخلاقى, نوعى در قيد شدن است و انسانهاى خويشتن دار بهتر مى توانند اين قيد را بر خويشتن تحميل كنند. مناسك دين نوعى تمرين براى خويشتن دارى و تحمل قيود است و مى تواند مقاومت در برابر جاذبه هاى نفسانى را افزايش دهد و موانع زيست اخلاقى را كم كند. ))(19)
از ديگر نكات تربيتى نماز جماعت مى توان به وقت شناسى اشاره كرد. حاضر شدن منظم و مستمر بر سر نماز جماعت نوعى نظم در زندگى و ساير امور دينى آنها به وجود مى‌آورد به ويژه نظم در انجام فريضه نماز هر چند در غير نماز جماعت بكند.
خلاصه اينكه نماز جماعت مكان مقدسى است براى عروج به درجات عالى انسانى و رشته اى است براى پيوند دلها و تفكرها در جهت استحكام اتحاد و همبستگى و منبعى است براى تقسيم مهربانى ها و صفا و صميميت ها. 
 

پى نوشت ها:
1 . طه / 14.
2 . پرستش آگاهانه, ص158.
3 . همان, ص159.
4 . توبه/ 18.
5 . نماز و زندگى, هشتمين اجلاس سراسرى نماز (مقالات) ص112.
6 . اصول كافى, ج3, ص269.
7 . همان, ص251.
8 . رعد / 22.
9 . انفال/ 4 ـ 3.
10 . نماز و زندگى, ص124.
11 . اصول كافى, ج3, ص255.
12 . همان.
13 . تفسير نمونه, ذيل آيه شفاعت.
14 . فرقان / 28 ـ 27.
15 . همان.
16 . مرواريد غلطان (سخنان ائمه((ع))) ص64.
17 . همان.
18 . حجرات / 2.
19 . تربيت اسلامى, ويژه تربيت اخلاق, ص101.





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

گفتم شاید این مطلب برایتان جالب باشد!خوب است انسان همه چیز بداند اما دست به همه کار نزند.

شراب مار و عقرب از جمله نوشیدنیهایی هستند که در کشورهای

 
شراب مار و عقرب از جمله نوشیدنیهایی هستند که در کشورهای جنوب شرق آسیا مانند ویتنام ،تایلند ، لائوس کمبوجیه و حتی در کره و ژاپن میتوان یافت.
کاملاً مطمئن هستم که این خبر برایتان جالب است البته اگر قبلاً چیزی در این مورد نشنیده باشید.
در کشورهای جنوب شرقی آسیا برای تهیه این شرابهای عجیب ،یک مار کبری و یا تعدادی عقرب (و یا گونه های دیگر ازین جانوران) را در شیشه ای میگذارند و بعد به آن شراب برنج رقیق و مقداری گیاه اضافه میکنند و چندین ماه آنرا نگه میدارند تا تخمیر و آماده مصرف شود.

 

  از مار کبری سمی برای تهیه این شراب استفاده میشود و سم مار در شراب برنج حل میشود.
از آنجاییکه پروتیئنهای موجود در آن با تغییردادن ماهیت اتانول موجود در شراب بی اثر میشوند ،دیگر این سم مهلک و خطرناک نیست و حتی نوشیدنی سالم و مفیدی خواهد شد.

 

 

طبق گزارشات این نوشیدنی را اولین بار چینیها مصرف کرده اند.انواع شراب مار در سرتاسر آسیا موجود است اما معروفترین آنها در ویتنام،تایلندو لائوس تولید میشود.

javaneparsi.com





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

حضرت آية اللّه العظمى حاج شيخ محمد تقى بهجت فومنى

 

خلاصه اى از زندگى

خلاصه اى از زندگى نامه عارف ربّانى فقيه اهل بيت عليهم السّلام حضرت آية اللّه العظمى حاج شيخ محمد تقى بهجت فومنى (دامت بركاته )

ولادت

آية اللّه العظمى بهجت ، در اواخر سال 1334 ق در خانواده اى مذهبى و تقوا پيشه ، در شهر مذهبى ((فومن )) چشم به جهان گشود. پدر ايشان ، كربلاى محمود بهجت ، از مردان مورد اعتماد شهر بود و در ضمن اشتغال به كسب و كار به حلّ و فصل امور مردم مى پرداخت .

تحصيلات

ايشان ، تحصيلات ابتدايى را در مكتب خانه فومن به پايان برد و سپس ، به تحصيل علوم دينى پرداخت . بعد از تحصيل ادبيات عرب در شهر فومن ، در سال 1348 ق براى تكميل علوم حوزوى راه هجرت را پيش گرفت . پس از چندى اقامت در قم كه چند سالى از پا گرفتن حوزه علميه قم به دست مرحوم آية اللّه حائرى (قدّس سرّه ) نگذشته بود به عراق هجرت كرد و در كربلاى معلّى اقامت نمود و حدود چهار سال علاوه بر تهذيب نفس و خودسازى ، از محضر استادان بزرگ آن جا بهره جستند.

و در سال 1352 ق براى ادامه تحصيل به نجف اشرف تشرف حاصل كرده و سطوح عالى را در محضر آيات عظام آن جا، به پايان رساند.

جدّيت در تحصيل

معظم له در تحصيل علوم چنان جدّيت داشت و چنان به درس مى پرداخت كه گويى غير از درس ، اشتغال ديگرى ندارد و در تاءليف كتاب سفينة البحار با مرحوم حاج شيخ عباس قمى همكارى داشته و قسمت زيادى از سفينة البحار به خط ايشان است .

ايشان در درس سطح كفايه يكى از تلامذه مرحوم آخوند خراسانى ، روزى به تقرير درس استاد اعتراض نموده و با توجه به اينكه از همه طلاب شركت كننده در درس كم سالتر بودند، در جلسه بعدى و قبل از آمدن استاد مورد اعتراض و انتقاد شديد شاگردان ديگر قرار مى گيرند، ناگهان استاد وارد شده و متوجه اعتراض شاگردان به ايشان گرديده خطاب به آنان مى فرمايند: با آقاى بهجت كارى نداشته باشيد الا ن خواهم گفت ، همه ساكت شدند.

ايشان فرمودند: ديشب كه تقريرات درس مرحوم آخوند را مطالعه مى كردم متوجه شدم كه حق با ايشان است ، پس از اين سخن از جديت و نبوغ ايشان تمجيد مى نمايند.

اساتيد معظّم له

اساتيد معظّم له ، عبارت از آيات عظام :

1 - آقاى حاج سيد ابوالحسن اصفهانى

2 - آقاى ضياء الدين عراقى

3 - ميرزاى نائينى

4 - حاج شيخ محمد حسين غروى اصفهانى

5 - حاج شيخ محمد كاظم شيرازى

6 - ميرزا على آقاى قاضى تبريزى

7 - سيد حسين بادكوبه اى

8 - سيد محمد حجّت كوه كمره اى

9 - حاج آقا حسين طباطبائى بروجردى .

تدريس و تاليفات

ايشان بيش از پنجاه سال است كه به تدريس سطوح و خارج فقه و اصول اشتغال دارند و فضلاى گرانقدرى از محضر پر فيض ايشان بهره برده اند و اكنون از مجتهدان بزرگ ، به شمار مى آيند. استاد به واسطه شهرت گريزى غالباً در منزل تدريس كرده اند. حضرت آية اللّه تاءليفات كثيرى در فقه و اصول دارند كه ذيلاً به تعدادى از آنها اشاره مى شود:

الف ) يك دوره اصول ، ب ) حاشيه بر مكاسب شيخ انصارى رحمة اللّه عليه ج ) كتاب الطهارة شرح شرايع ، د) قريب به يك دوره صلاة ، ه) حاشيه بر ذخيرة العباد مرحوم كمپانى كه يك دوره فقه فارسى بوده حدود ده مجلد، و) حاشيه بر مناسك حج شيخ اعظم رحمة اللّه عليه

تزكيه و تعليم

ايشان ، چنان به تهذيب نفس و خودسازى و درك علماى اين فن مى پرداخت كه گويا فقط براى همين كار است و كار ديگر ندارد و در عبادت و تهجّد چنان جدى بود كه انگار فقط عابد است .

ايشان بعد از درس مرحوم آقاى شيخ محمد حسين غروى ، به حجره باز مى گشتند، و پذيراى بعضى از طلاّبى كه فهم درس آقاى اصفهانى اشكال داشتند، بودند.

و چه بسا در حجره خواب بودند و در حال خواب از ايشان مى پرسيدند، و ايشان هم مانند بيدارى جواب مى دادند، جواب كافى و شافى . و چون از خواب برمى خواستند و از قضايا و پرسشهاى در حال خواب با ايشان سخن به ميان مى آمد، ابداً اطلاع نداشتند و مى گفتند: هيچ به نظرم نمى رسد و از آنچه مى گوييد در خاطرم چيزى نيست .

آية الله العظمى بهجت از برجسته ترين چهره هاى زاهد و وارسته زمانمان مى باشد كه حشمت ، علم و فضائل ايشان ده ها سال است در قلمروهاى گوناگون و مجامع دينى و مذهبى مطرح است ، با اين حال چنان در جاذبه معنويات قرار گرفته و حقيقت و باطن دنيا را يافته است كه ذره اى به تعلّقات و ماديّات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق گرفته آزاد است . او نه تنها چنين انديشيده و از دنيا و مظاهرش گريزان است بلكه در عمل و زندگى معيشتى نيز، در همين راستا در حركت است . زندگى ساده او در خانه اى قديمى و محقّر، در كوچه اى بن بست از كوچه پس كوچه هاى قم و مقاومت ايشان در برابر درخواستهاى مكرر علماء و مردم براى تعويض خانه ، گواهى صادق بر روح بزرگ و زاهدانه اين پير فرزانه است .

يكى از مجتهدان بزرگ ، درباره اين عارف وارسته گفته است : ((ايشان را نمى شود گفت آدم با تقوايى است ، بلكه عين تقوا و مجسمه تقوا است )).

عبادت

ارتباط استوار آية الله العظمى بهجت با خداوند متعال ، ذكرهاى پى در پى ، بجاى آوردن نوافل ، شب زنده داريهاى كم نظير ايشان بسيار درس آموز است . سالهاى سال است كه نماز جماعت ايشان از پر شورانگيزترين ، با صفاترين و روحنوازترين جماعتهاى ايران اسلامى است . در اين نماز عالمان وارسته و خداجوى ، كثيرى از طلاب انقلابى خارج از كشور، بسيجيان رزمجو و دلداده خدا، طلاب تقوى پيشه و ديگر قشرهاى مردم شركت مى كنند. اين نماز چنان پر از معنويت است كه گاه با صداى گريه و آهنگ حزين اين پير فرزانه شكوه ويژه اى پيدا مى كند و گاه صداى گريه آية الله العظمى بهجت با گريه و ناله غم انگيز نمازگزاران همراه مى شود. در نماز ايشان روحها به پرواز مى آيد، چشمها به اشك مى نشيند، فضاى دلها بارانى مى گردد و گاه قطره هاى درشت اشك بر دامن سجاده ها مى ريزد. چنين فضاى معنوى و روح نوازى را، تا كنون در هيچ نماز جماعتى نديده ايم ، بى جهت نيست كه در مسجد ايشان ، بسيارى از اوقات جا براى نمازگزاران تنگ مى شود و عده كثيرى و حتى آنان كه مشتاقانه و به اميد كسب فيض از اين نماز پر معنويت ، از راههاى دور آمده اند مجبور به ترك مسجد مى گردند.

زيارت و توسل

كمتر كسى را مى توانيم در قم پيدا كنيم كه چون ايشان با اين سن و سال هر روز با نهايت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه عليهاالسّلام شرفياب گرديده و با توسل عجيب و روزانه خويش به حضرت معصومه عليهاالسّلام با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضريح مطهر ايستاده و پس از خواندن زيارت عاشوراء مولايش اباعبدالله الحسين عليه السّلام ينگونه زندگى روزمره خويش را آغاز كند. كجا پيدا مى كنيد، كجا؟

مؤ لف كتاب انوارُ الملكوت نيز از قول آية الله حاج شيخ عباس قوچانى وصى مرحوم ميرزا على آقاى قاضى نقل مى كند كه : آية الله العظمى بهجت بسيار به مسجد سهله مى رفتند و شبها تا به صبح تنها بيتوته مى نمودند. يك شب كه بسيار تاريك و چراغى هم در مسجد روشن نبود، در ميانه شب ، احتياج به تجديد وضو پيدا كرده و براى تطهير و وضو به ناچار بايد از مسجد بيرون رفته و در محل وضوخانه كه بيرون مسجد و در سمت شرقى آن واقع است وضو بسازند.

ناگهان مختصر خوفى در اثر عبور اين مسافت و در ظلمت محض و تنهائى در ايشان پيدا مى شود. به مجرد اين خوف يك مرتبه نورى ، همچون چراغ در پيشاپيش ايشان ( آية الله العظمى بهجت ) پديدار شده كه با ايشان حركت مى كرد.

ايشان با آن نور خارج شده تطهير كرده و وضو گرفتند و سپس به جاى خود برگشتند و در همه اين احوال آن نور در برابرشان حركت داشت ، تا وقتى كه به محل خود رسيدند و آن نور از بين رفت .

ارتباط با امام خمينى

حضرت امام رحمة اللّه عليه به ايشان عنايت خاصّى داشتند، يكى از بزرگان ، در مورد عنايت ويژه حضرت امام رحمة اللّه عليه به ايشان مى گويد: در يكى از شرفيابى هاى خبرگان رهبرى به خدمت امام راحل رحمة اللّه عليه از ايشان رهنمودى براى مسائل اخلاقى خواسته شد، حضرت امام رحمة اللّه عليه آنها را به حضرت آية اللّه العظمى بهجت حواله دادند و در جواب اظهار خبرگان كه معظم له كسى را نمى پذيرد، فرمودند: آن قدر اصرار كنيد تا بپذيرد.

يكى از شاگردان امام رحمة اللّه عليه در خاطره اى مى گويد: پس از آزادى حضرت امام رحمة اللّه عليه و ورود ايشان به قم در سال 1341 (ش ) تمام محله هاى قم ، جشن گرفتند و منزل امام هر روز پر از جمعيت بود. حضرت آية الله العظمى بهجت نيز از كسانى بود كه هر روز به منزل امام تشريف مى آوردند و مدتى بر درِ يكى از حجرات بيت ايشان مى ايستادند، وقتى به ايشان پيشنهاد شد كه : ((شايسته نيست كه بيرون اطاق بايستند، لا اقل داخل اطاق بنشيند.))، ايشان در جواب فرمود: ((من ، بر خود واجب مى دانم كه جهت تعظيم اين شخصيت ارزنده هر روز به اينجا آمده و دقايقى بايستم و سپس باز گردم )).

ارتباط مستمر مقام رهبرى با آية الله العظمى بهجت

حضور مقام معظم رهبرى حضرت آية الله خامنه اى و مسؤ ولان نظام مقدّس جمهورى اسلامى ، در بيت ايشان و ارتباط مستمر آنان با اين فقيه ژرف انديش تاءييد مستحكمى است از خردمندى هاى سياسى و ارزش هاى معنوى آن بزرگوار.





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

توضیح المسائل آیت الله بهجت

غسل ميّت

مسأله 147 :

واجب است ميّت را سه غسل بدهند:

1 - اول : غسل با آبى كه به سدر مخلوط باشد

2 - دوم : غسل با آبى كه به كافور مخلوط باشد

3 - سوم : غسل با آب خالص

مسأله 148 :

غسل بچه مسلمان اگر چه از زنا باشد، بنابراحتياط، واجب است . و غسل ، كفن ، دفن كافر و اولاد او، جايز نيست . و كسى كه از بچگى ديوانه بوده و به حال ديوانگى بالغ شده ، چنانچه پدر و مادر او يا يكى از آنان مسلمان باشند، بايد او را غسل داد و اگر هيچ كدام از آنان مسلمان نباشند، غسل دادن او جايز نيست .

مسأله 149 :

بچه سقط شده را، اگر چهار ماه يا بيشتر دارد، بايد بنابراحتياط واجب غسل بدهند و اگر چهار ماه ندارد، بايد در پارچه اى بپيچند و بدون غسل دفن كنند.

مسأله 150 :

اگر ميّت و كسى كه او را غسل مى دهد هر دو مرد يا هر دو زن باشند جايز است كه غير از عورت ، جاهاى ديگر ميّت برهنه باشد.

مسأله 151 :

نگاه كردن به عورت ميّت حرام است ، و كسى كه او را غسل مى دهد اگر نگاه كند معصيت كرده ، ولى غسل باطل نمى شود.

مسأله 152 :

كسى را كه در حال حيض يا در حال جنابت مرده ، لازم نيست غسل حيض يا غسل جنابت بدهند، بلكه همان غسل ميّت براى او كافى است ولى بنابراحتياط موقع غسل دادن نيّت غسل جنابت و يا حيض را نيز بنمايند.

غسل مس ميّت

مسأله 153 :

اگر كسى بدن انسان مرده اى را كه سرد شده و غسل اش نداده اند، مس كند، يعنى جايى از بدن خود را به آن برساند، بايد غسل مس ميّت كند.

غسلهاى مستحب

مسأله 154 :

غسل ها، در شرع مقدس اسلام بسيار است كه از آن جمله است :

1 - غسل جمعه

2 - غسل شب اول ماه رمضان و تمام شبهاى فرد مثل سوم و پنجم و هفتم ، ولى از شب بيست و يكم به بعد مستحب است همه شب غسل كند

3 - غسل روز عيد فطر و عيد قربان

4 - غسل شب عيد فطر

5 - غسل روز هشتم و نهم ذى الحجه

6 - غسل روز اول ، پانزده ، بيست و هفتم و آخر ماه رجب

7 - غسل روز عيد غدير

8 - غسل روز بيست و چهارم ذى الحجه

9 - غسل روز عيد نوروز، پانزدهم شعبان و هفدهم ربيع الاول

10 - غسل كسى كه در موقع گرفتن خورشيد و ماه ، نماز آيات را عمداً نخوانده در صورتى كه تمام ماه و خورشيد گرفته باشد

11 - غسل كسى كه براى تماشاى دار آويخته ، رفته و آن را ديده باشد

12 - غسل براى احرام و طواف و وقوف به عرفات و مشعر و براى قربانى كردن و سر تراشيدن در منى و براى توبه از معاصى اگر چه گناه صغيره باشد، و براى طلب حاجت و استخاره يعنى طلب خير از خداوند.

تيمّم

مسأله 155 :

در هفت مورد، به جاى وضو و غسل بايد تيمّم كرد:

1 - پيدا نكردن آب

2 - مشقّت بيش از حدّ

3 - ترس از ضرر

4 - نياز به آب براى حفظ جان

5 - نياز به آب براى تطهير

6 - نداشتن آب مباح

7 - نداشتن وقت براى وضو يا غسل

چيزهايى كه تيمم بر آنها صحيح است

مسأله 156 :

تيمم به خاك ، ريگ ، كلوخ و سنگ ، اگر پاك باشند، صحيح است .

به آجر و كوزه قبل از پخته شدن نيز صحيح است . تيمم بر سنگ گچ و سنگ و سنگ آهك قبل از پخته شدن ، صحيح است .

دستور تيمم

مسأله 157 :

در تيمم ، چهار چيز واجب است :

اول :نيّت

دوم : زدن تمام كف دو دست ، با هم ، بر چيزى كه تيمم به آن صحيح است و بنابر احتياط واجب ، همراه با ضربه باشد و گذاشتن دو دست بر زمين كافى نيست

سوم : كشيدن كف هر دو دست به تمام پيشانى و دو طرف آن ، از جايى كه موى سر مى رويد تا ابروها و بالاى بينى و بنابراحتياط واجب بايد دستها روى ابروها هم كشيده شود

چهارم : كشيدن كف دست چپ به تمام پشت دست راست و بعد از آن كشيدن كف دست راست به تمام پشت دست چپ .

احكام تيمم

مسأله 158 :

تيمم بدل از غسل و بدل از وضو، با هم فرقى ندارند، ولى احتياط مستحب است در تيمم بدل از غسل ، بلكه در هر تيممى ، بعد از مسح پيشانى ، يك بار ديگر كف دستها را به زمين بزند و پشت دستها را به همين صورتى كه گفته شد، با كف دست ديگر مسح كند.

مسأله 159 :

پيشانى و پشت دستها را بايد از بالا به پايين مسح كند و كارهاى آن را بايد پشت سر هم بجا آورد.

مسأله 160 :

انسان بايد براى تيمم ، انگشتر را از دست بيرون آورد و اگر در پيشانى يا پشت دستها يا در كف دستها، مانعى باشد، مثلاً چيزى به آنها چسبيده باشد، بايد بر طرف كند.

نماز

نماز، مهم ترين اعمال دينى است كه اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادتهاى ديگر هم قبول مى شود و اگر پذيرفته نشود، اعمال ديگر هم قبول نمى شود. همان طور كه اگر انسان ، در هر شبانه روز، پنج نوبت در نهر آبى شست و شو كند، چرك در بدنش نمى ماند، نمازهاى پنجگانه هم ، انسان را از گناهان پاك مى كند.

سزاوار است كه انسان نماز را در اوّل وقت بخواند و كسى كه نماز را سبك شمارد، مانند كسى است كه نماز نمى خواند.

پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: ((كسى كه به نماز اهميت ندهد و آن را سبك شمارد، سزاوار عذاب آخرت است )).

در حال نماز، به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد و متوجه باشد كه با چه كسى سخن مى گويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم ، بسيار پست و ناچيز ببيند. و اگر انسان در موقع نماز، كاملاً به اين مطلب توجه كند، از خود بى خبر مى شود، چنانكه در حال نماز تير را از پاى مبارك امير المؤ منين عليه السّلام بيرون كشيدند و آن حضرت متوجه نشدند.

و نيز نماز گزار بايد توبه و استغفار كند و گناهانى كه مانع قبول شدن نماز است ، مانند حسد، كبر، غيبت ، خوردن حرام ، آشاميدن مسكرات ، ندادن خمس و زكات ، بلكه هر معصيتى را ترك كند. نيز سزاوار است كه نماز گزار، كارهايى كه ثواب نماز را كم مى كند، بجا نياورد، مثلاً در حال خواب آلودگى و خوددارى از بول ، به نماز نايستد و در موقع نماز، به آسمان نگاه نكند.

و نيز كارهايى كه ثواب را زياد مى كند، بجا آورد، مثلاً انگشترى عقيق به دست كند و لباس پاكيزه بپوشد و شانه و مسواك كند و خود را خوشبو نمايد.

نمازهاى واجب

مسأله 161 :

نمازهاى واجب به شرح ذيل است :

1 - نماز يوميّه (شبانه روز) و آنچه ملحق به آن است مانند نماز جمعه ، نماز احتياط، نماز قضا و نمازى كه نماز گزار دوباره آن را اعاده مى كند

2 - نماز آيات كه به سبب آمدن حوادثى چون : زلزله ، خسوف ، كسوف و مانند اينها واجب مى شود

3 - نماز ميّت

4 - نماز طواف واجب خانه كعبه

5 - نماز قضاى والدين بر پسر بزرگ

6 - نمازى كه به سبب اجير شدن و نذر و قسم و عهد واجب مى شود.

نمازهاى يوميّه

مسأله 162 :

پنج نماز در روز واجب است :

1 - نماز ظهر (چهار ركعت )

2 - نماز عصر (چهار ركعت )

3 - نماز مغرب (سه ركعت )

4 - نماز عشا (چهار ركعت )

5 - نماز صبح (دو ركعت )

مسأله 163 :

نماز گزار براى بجا آوردن نماز صحيح ، چند شرط را بايد قبل از نماز رعايت كند:

اوّل : طهارت

دوم : وقت هر نماز

سوم : قبله

چهارم : پوشش در حال نماز و شرايط آن

پنجم : مكان نماز

وقت نمازهاى يوميّه

وقت نماز ظهر و عصر

مسأله 164 :

نماز ظهر و عصر، هر كدام وقت مخصوص و مشتركى دارند.

وقت مخصوص نماز ظهر از اول ظهر است تا وقتى كه از ظهر به اندازه خواندن نماز ظهر نگذرد. و اگر كسى ، اشتباهاً عصر را در اين وقت بخواند، نمازش باطل است .

وقت مخصوص نماز عصر هنگامى است كه به اندازه خواندن نماز عصر، به مغرب ، وقت ماند باشد.

مابين اين دو وقتِ مخصوص ،وقت مشترك نماز ظهر و عصر است .

وقت نماز مغرب و عشا

مسأله 165 :

نماز مغرب و عشا، هر كدام وقت مخصوص و مشترك دارند.

وقت مخصوص نماز مغرب

از اول مغرب است تا وقتى كه از مغرب به اندازه خواندن سه ركعت نماز بگذرد.

وقت مخصوص نماز عشا

براى شخص مختار، موقعى است كه به اندازه خواندن نماز عشا به نصف شب مانده باشد.

بين وقت مخصوص نماز مغرب و عشا، وقت مشترك نماز مغرب و عشا است .

وقت نماز صبح

مسأله 166 :

نزديك اذان صبح ، از طرف مشرق ، نور سفيدى رو به بالا حركت مى كند كه آن را ((فجر اول )) گويند، موقعى كه آن سفيدى پهن شد، ((فجر دوم )) و اول وقت نماز صبح است .

و آخر وقت نماز صبح ، موقعى است كه آفتاب مى خواهد بيرون آيد.

احكام اوقات نماز

مسأله 167 :

كسى كه فقط به اندازه خواندن يك ركعت نماز وقت دارد، بايد نماز را به نيّت ادا بخواند.

مسأله 168 :

مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خيلى سفارش شده است . و هر چه به اول وقت نزديك تر باشد، بهتر است .

ترتيب نماز

مسأله 169 :

انسان بايد نماز عصر را بعد از نماز ظهر و نماز عشا را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر عمداً نماز عصر را پيش از نماز ظهر و نماز عشا را پيش از نماز مغرب بخواند، باطل است .

نمازهاى مستحب

مسأله 170 :

نمازهاى مستحبى زياد است و آنها را ((نافله )) گويند.

در بين نمازهاى مستحبى ، به خواندن نافله هاى شبانه روزى بيشتر سفارش شده است .

نافله هاى شبانه روزى ، در غير روز جمعه ، سى چهار ركعت است :

1 - ظهر، هشت ركعت ، قبل از نماز ظهر

2 - عصر، هشت ركعت ، قبل از نماز عصر

3 - مغرب ، چهار ركعت ، بعد از نماز مغرب

4 - عشا، دو ركعت نشسته ، بعد از نماز عشا

5 - صبح ، دو ركعت ، قبل از نماز صبح

6 - شب ، يازده ركعت .

نماز شب

در اهميت و فضيلت نماز شب روايات بسيارى وارد شده است ، از جمله : پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله به على عليه السّلام فرمودند: بر تو باد نماز شب !

آن حضرت در جايى مى فرمايند: آنقدر جبرئيل مرا سفارش به نماز شب كرد كه گويا نيكويان امتم شب نمى خوابند. دو ركعت نماز در شب را بر همه دنيا ترجيح مى دهم .

امام على عليه السّلام رمودند: نماز شب ، بدن را سالم مى كند.

امام صادق عليه السّلام مى فرمايند: نماز شب ، سبب بخشش گناهان مى شود.

نماز شب ، صورت را نورانى مى كند.

نماز شب ، روزى را زياد مى كند.

روش خواندن نافله شب

مسأله 171 :

نافله شب ، يازده ركعت است به شرح زير:

هشت ركعت به نيّت نافله شب ( چهار نماز دو ركعتى )

دو ركعت به نيت نماز شفع

يك ركعت به نيت نماز وتر.

وقت خواندن آن ، بعد از نصف شب است و هر چه به صبح نزديكتر باشد، بهتر است .

نماز شفع هم مثل نماز صبح است .

نماز وتر، به اين طريق خوانده مى شود:

پس از نيّت ، حمد و سه مرتبه سوره توحيد و يك مرتبه سوره فلق و يك مرتبه سوره ناس خوانده مى شود و بعد از آن ، هر دو دست را مقابل صورت گرفته مشغول خواندن قنوت مى شود و بعد از قنوت ، دست چپ را فقط به حال قنوت نگه داشته و با دست راست تسبيح را گرفته و در حقّ چهل مؤ من دعا مى كند، مثلاً بدين طريق :اللّهمَّ اغْفِرْ لِرُوح الله الخمينى و ... آنگاه هفتاد مرتبه بگويد: اَسْتغِفرُ اللهَ رَبّى و اَتُوبُ اليه و بعد سيصد مرتبه بگويد: اَلْعَفْوَ اَلْعفْوَ و سپس هفت مرتبه بگويد: هذا مَقامُ العائذُ بِكَ مِنَ النّ ار و بعد بگويد:ربّ اغْفِرْ لى و ارْحَمْنى و تُبْ عَلىَّ اِنَّكَ انتَ التّوّ ابُ الرّحيم .

نماز غفيله

مسأله 172 :

نماز غفيله يكى از نمازهاى مستحبى است كه بين نماز مغرب و عشا خوانده مى شود.

مسأله 173 :

نماز غفيله دو ركعت است ، در ركعت اول بعد از حمد به جاى سوره بايد يا بهتر است اين آيه خوانده شود:

وَ ذَالنّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغا ضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقدِرَ عَلَيهِ فنادى فى الظُّلُماتِ اَنْ لا اِله اِلاّ اَنت سُبْحا نكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّ المينَ فَاسْتَجَبْنا لهُ وَ نَجَّيْنا هُ مِنَ الْغَمِّ وَ كذلِكَ نُنْجِى المُؤْمنين .

در ركعت دوم بعد از حمد به جاى سوره اين آيه قرائت شود:

و عِنْدَهُ مفا تِحُ الْغيبِ لا يَعْلَمُها اِلاّ هُو وَ يَعْلَمُ ما فَى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ و ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلاّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فى ظُلُما تِ الْاَرْضِ و لا رَطْبٍ و لا يا بسٍ اِلاّ فى كتا بٍ مُبينٍ

در قنوت اين دعا خوانده شود:

اَللّهُمَّ اِنّى اَسْاَلُكَ بِمَفا تِح الغَيْبِ الّتى اِلاّ اَنْتَ اَنْ تُصَلِّى على محمَّدٍ و اَنْ تَفْعلَ بى ...

سپس حاجتهاى خود را ذكر كرده و بعد بخواند:

اَللّهُمَّ اَنْت وَلىُّ نِعْمَتى وَالْقا درُ على طَلَبَتى تَعْلَمُ حا جَتى فَاَسْاءلُكَ بِحَقِّ محمّدٍ وَسخنان کوتاه فلسفی و ارزشمند"نیچه"امید عظیمی,

BY امید عظیمی_OMID AZIMI

چهل حدیث درمورد آخر زمان
1-
امیر مومنان(ع): مرد را برای پوشیده نگه داشتن همسرش سرزنش می کنند.
2-
امیر مومنان(ع) : او [حضرت قائم «عج»] هنگامی ظاهر می شود که حقیقتها کم اجر و دنباله روها از نابخردان پیروی کنند.
3-
امیر مومنان(ع): عربها دچار اختلاف شوند اشتیاق به ظهور افزون شود.
4-
امیر مومنان(ع): عفاف و خویشتن داری از جامعه رخت بربندد و … و شیطان بر همگان چیره شود.
5-
امیر مومنان(ع): زنها فرمانروایی کنند، حوادث جانکاه و کمرشکنی روی می دهد.
6-
امیر مومنان(ع): هنگامی که مرد ها با مردها در می آمیزند و زنها با یکدیگر.
7-
امیر مومنان(ع): عراق را فتح کنند و هر نوع اختلافی را با خونریزی پاسخ دهند.
8-
پیامبر(ص): برای مردم روزگاری میرسد که تنها همّ وغمّشان شکم آنها و شرف آنها تجمّلات زندگی و قبلهء آنها زنهایشان می گردد.
9-
پیامبر(ص): دین و آئین آنها درهم ودینارشان می باشد، آنها بدترین خلایق هستند برای آنها نزد خدا ارج و مقامی نیست.
10-
پیامبر(ص): هنگامی که روابط نامشروع شیوع پیدا می کند زلزله زیاد می شود.

11-پیامبر(ص): هنگامی که برای کارهای ناشایست تعاون وهمکاری کنند و در احکام دین از یکدیگر دوری کنند.
12-
پیامبر(ص): انسان به پدر ومادرش جفا می کند ولی با دوستانش از راه وفا وصفا وار د می شود.
13-
پیامبر(ص): هنگامی که تکبّر و خودپرستی در اعماق دلها نفوذ کرد آنطور که سمها در بدنها نفوذ میکند.
14-
پیامبر(ص): گناهان علنی شوند و محرّمات الهی سبک شمرده شوند.
 15-
پیـامبر(ص): زمـانی می آید که مـردم گـرگ درنده می شونـد، هر کس گرگ نباشد او را میخورند.

16-
پیامبر(ص): مردم به انجام منکرات تظاهر می کنند … و اموال فراوان برای غنا و موسیقی خرج می شود.
17- 
امیر مومنان(ع): کسی که امر به معروف کند، خوار شود و کسی که مرتکب گناه شود، مورد ستایش قرار گیرد.
 18-
امیر مومنان(ع): هنگامی که نیازها وگرفتاریها فراوان شود مردم همدیگر را نشناسند
 19-
امیر مومنان(ع): انسان برای استمداد به نزد برادرش برود، او را در قیافه ای دیگر غیر آنچه بود می بیند.
20-
امیر مومنان(ع): شکافنده ها بشکافند و پیش بتازند ،تیز پروازان حمله کنند.

 21-
پیامبر(ص): هنگامی که امت من نماز را ضایع کنند و از شهوات پیروی کنند.
22-
امیر مومنان(ع): پشتها سنگین شود و حوادث پیاپی واقع شود.
23-
پیامبر(ص): مرد ها خود را شبیه زنها و زنها خود را شبیه مرد ها می کنند.
24-
پیامبر(ص): هنگامی که زنها جامه مردان را بپوشند و پوشش حیاء از آنها گرفته شود.
25- 
پیامبر(ص): سپس زمانی می آید که قاریان قرآن را می خوانند ولی از حلقومشان تجاوز نمیکند (عمل نمی شود…).


26- پیامبر(ص): قرآن را طبق خواسته های خود توجیه می کنند و آئین خدا را آراء خود تفسیر و تحلیل می کنند.
27-
پیامبر(ص): ثروتمندان امت برای سیاحت به مکه می روند ومتوسطین آنها برای تجارتو فقرا برای ریاء و تظاهر (افراد خالص کم اند).
28-
پیامبر(ص): قرآن با نی و لحن غنا خوانده می شود، بدون آینکه به هنگام تلاوت با خوف وخشیت از پروردگار همراه باشد.
29-
پیامبر(ص): پس می بینی که گوش دادن به قرآن برای مردم بسیار سنگین است و گوش دادن به صداهای باطل آسسان و فرح بخش شده است.
30-
امیر مومنان(ع): آلات لهو و لعب در رهگذر مردم آشکارا به کار گرفته می شود، مردم عبور می کنند و کسی جرئت نمی کند از آن جلوگیری کند.

31-
پیامبر(ص): (در آخر الزمان یعنی نزدیکی ظهور) زمین لرزه بسیار می شود.
32-
پیامبر(ص): انتظارمیرودکه حتی یک قفیزگندم ویک درهم پول به مردم عراق نرسد.
33-
امام صادق(ع): رودخانه ها خشک می شود و قحطی و گرانی پیش می آید.
34-
پیامبر(ص): سه پرچم در یک سال و یک ماه و یک روزخروج می کنند(۱ـ سفیانی ۲ـ خراسانی ۳ـ یمانی (
35-
امام صادق(ع): مردی از اولاد عمویم زید در یمن خروج می کند.
36-
پیامبر(ص): یمانی ازشیعیان امیرمومنان (ع) است خروج یمانی و سفیانی مانند دو اسب مسابقه همزمان به دنبال ییکدیگر است.
37-
امام صادق(ع): در آن میان پرچم های هدایت از خراسان بیرون آمده با شتابی هر چه تمام تر منازل را طی کرده و پیش می تازند و تعدادی از یاران قائم (عج) در میان آنها خواهند بود.
38-
امام صادق(ع): هنگامی که پرچم های سیاه از خراسان به راه افتاد به سویش بشتابید ولو با سینه خیز رفتن از روی برفها باشد.
39-
امام صادق(ع): آگاه باشید که آنها (سپاه خراسانی) یاران حضرت مهدی (عج) هستند و زمینه ی سلطنت جهانی او را  فراهم میسازند.
40- 
پیامبر(ص): اگر سفیانی را ببینی او را پلید ترین مردم می یابی. 


رسول خدا (ص) :
1.وقتی آخرالزمان فرا می رسد مرگ نیکان امت مرا گلچین می کند چنانکه شما خرماهای خوب را از طبق انتخاب می کنید.
(نهج الفصاحه ، حدیث 189)

 

2.فرصت را برای اعمال نیک بیش از آنکه فتنه هایی مانند پاره های شب تاریک پدید آید غنیمت شمارید در آن هنگام انسان صبح مومن است و شب کافر می شود شب کافر است و روز مومن می شود و دین خود را به عرض ناچیز دنیا می فروشد. (نهج الفصاحه ، حدیث 1075)
3.روزگاری به مردم رخ نماید که مرد میان بی عرضگی و نادرستی مخیر شود هر که در آن روزگار باشد باید بی عرضگی را بر نادرستی ترجیح دهد. (نهج الفصاحه ، حدیث 1752.
4.فرصت را برای اعمال نیک بیش از آنکه شش چیز رخ دهد غنیمت شمارید , فرمانداری سفیهان و کثرت شرط در کار معامله و فروش منصب ها و کوچک شمردن خونریزی و بریدن با خویشاوندان و تازه رسیدگانی که قرآن را به آواز خوانند و یکی را به امامت وادارند که برای آنها تغنی کند اگر چه دانش او کمتر باشد. (نهج الفصاحه ، حدیث 1074)
5.فتنه هایی خواهد بود که در اثنای آن مرد به صبح مومن باشد و به شب کافر شود , مگر آنکه خدایش به علم زنده دارد.
(نهج الفصاحه ، حدیث 1734)
6.پیش از رستاخیز دروغگویان پدیدار می شوند از آنها حذر کنید. (نهج الفصاحه ، حدیث 844)
7.بر امت من زمانی بیاید که فقیران فراوان شوند و فقیهان کم شوند و علم بر گرفته شود و آشوب فزونی گیرد , آنگاه پس از آن زمانی بیاید که مردانی از امت من قرآن خوانند که از گلویشان بالاتر نرود , آنگاه از پس از آن زمانی بیاید که مشرک به خدا با مومن مجادله کند و سخنانی نظیر او گوید. (نهج الفصاحه ، حدیث 1755)
8.دستاویزهای اسلام یکایک شکسته می شود و چون دستاویزی شکسته شد مردم به دستاویز بعدی چنگ می زنند , نخستین دستاویزی که شکسته می شود حکومت حق است و آخر آن نماز است. (نهج الفصاحه ، حدیث 2222)
9.روزگاری به مردم رسد که مرد اهمیت ندهد که مال چگونه به دست آرد ؛ از حلال یا حرام. (نهج الفصاحه ، حدیث 2364)
10.روزگاری به مردم رسد که یکی نماند مگر آنکه ربا خورد و اگر نخورد غبار آن بوی رسد. (نهج الفصاحه ، حدیث 2365)
11.زمانی به مردم رسد که راست گو را تکذیب کنند و دروغگو را تصدیق کنند و امین را خائن شمارند و خائن را مومن پندارند و مرد بی آنکه شهادت از او خواهند شهادت دهد و بی آنکه قسم از او خواهند قسم خورد و خوشبخترین مردم فرومایه پسر فرومایه باشد که به خدا و پیغمبرش ایمان ندارد. (نهج الفصاحه ، حدیث ی‌کنیم یا حتی)
12.دو مستی شما را خواهد گرفت مستی عیش دوستی و علاقه به نادانی در آن هنگام امر به معروف و نهی از منکر نکنند.
(نهج الفصاحه ، حدیث 2032)
13.اگر از آنچه من می دانستم بدانستید بسیار می گرستید و کمتر خنده می کردید , نفاق اشکار شود و امانت برخیزد و رحمت بر چیده شود و امین را متهم کنند و خیانت گر را امین شمارند و فتنه ها چون شب تاریک شما را فرا گیرد. (نهج الفصاحه ، حدیث 2323)
14.روزگاری به مردم بیاید که هر که خواهد دین خود را نگه دارد چنان باشد که آتش به دست گرفته باشد. (نهج الفصاحه ، حدیث 3205)
15.روزگاری به مردم بیاید که مومن از بزش خوارتر باشد. (نهج الفصاحه ، حدیث 3206)
16.از علائم رستاخیز آنستکه دانش از میان برخیزد و جهالت آشکار شود و زنا رواج گیرد و شراب نوشند , مردان برونند و زنان بمانند تا حدیکه پنجاه زن یک سر پرست داشته باشند. (نهج الفصاحه ، حدیث 908)

ی‌گیرند.


احادیثی بیشمار از پیغمبر دراین باره از شیعه واهل سنت نقل شده که در اینجا به انها اشاره میکنیم :
زمانی بر مردم بیاید که چهره هایشان چهره های آدمیان ولی دلهایشان دلهای شیاطین باشند ، بسان گرگان درنده خونریز بوند ،از منکرات اجتناب نکنند، پیوسته به کارهای ناپسند خویش ادامه دهند ، اگر در جمع آنها باشی به تو دروغ گویند و اگر خبری برایشان باز گویی تو را دروغگویی شناسند و چون از آنها غایب باشی غیبتت کنند .
سنت در نزد آنان بدعت و بدعت در نزد آنان سنت باشد ، شخصیتهای وزین به نزد آنها حیله گر بود و اشخاص حیله گر به نزد با شخصیت و وزین خوانده شود .
مومن در نزد آنان حقیر و بی مقدار بود و فاسق به پیش آنها محترم و راجمند باشد ، کودکانشان پلید و گستاخ و بی ادب و زنانشان بی باک و بی شرم بوند ، پناه بردن به آنها خواری و اعتماد به آنان ذلت و در خواست چیزی از آنها نمودن جامه درویشی به تن کردن و مایه بیچارگی و ننگ است .
در آن هنگام خداوند ، آنان را از باران به هنگام محروم سازد و در وقت نا مناسب بر آنها ببارد .
بدانشان را بر آنان مسلط کند ، که آنان را به انواع عذاب معذب دارند ، که آنان فرزندانشان را از دم تیغ بگذرانند و زنانشان را زنده بدارند ، نیکانشان دعا کنند ولی اجابت نشود.
در جایی دیگر رسول خدا فرمود : زمانی بر مردم بیاید که شکمهاشان خدایان آنها ، و زنانشان قبله گاهشان (که تمام توجهشان به زنانشان بوند) و پولشان دینشان بود(که در حد پرستش آن را دوست دارند) و کالای دنیوی مایه شرف و اعتبار و ارزش خویش دانند .
از ایمان جز نامی و از اسلام جز آثاری و از قرآن جز درس نماند. مسجدهایشان فقط از حیث ساختمان آباد باشد ، ولی دلهایشان از جهت هدایت خراب بود .
علمای آنها بدترین خلق خدا بر روی زمین بوند ، در آن روز است که خداوند ، آنها را به چهار بلا مبتلا سازد ، تجاوز به نامسوشان و هتک حرمت از ناحیه زورمندان ، و خشکسالی ، و ظلم و ستم از جانب زمامداران و قاضیان . اصحاب از سخنان آن حضرت سخت به شگفت آمدند و گفتند : یا رسول الله ! مگر آنها بت پرست بوند ؟ فرمود : آری هر درهمی به نزد آنها بتی است که در حد پرستش به آن تعلق خاطر دارند .
و در جایی دیگر میگوید : روزگاری بیاید که مردم آنچنان از علما بگریزند که گوسفند از گرگ گریزد ، در آن هنگام خداوند آنها را به سه بلا دچار سازد : نخست آنکه برکت از مالشان بگیرد ، سلطانی ستمگر بر آنها مسلط سازد و سوم انکه بی ایمان از دنیا بروند .
و در جایی دیگر میگوید : زمانی بر مردم بیاید که آنکس دین خویش را به سختی حفظ کند به کس ماند که آتش در دست خود نگه دارد.(بحارالانوار جلد 22ص453)و کنزالاعمال حدیث
و در جایی دیگر میگوید : زمانی برسد که از قرآن جز رسم خطی و از اسلام جز نامی نماند ، که گروهی به دین نام خدا در جهان خوانده شوند در حالی که همین گروه از هرکسی از اسلام دورتر بوند مسجدهاشان از حیث ساختمان آباد ولی از نظر اینکه مرکز هدایت باشد خراب ، فقیهاشان بدترین خلق زمین بوند که از آنها فتنه بر میخیزد . و به خودشان برگردد.
قرآن و اهل آن در اقلیت باشند و انها در میان مردم باشند و در عین در میان آنها نباشند ، با مردم باشند ولی براستی با مردم نباشند ، زیرا هدایت با ضلالت همراست گرچه در کنار یکدیگر باشند .(بحارالانوار جلد52ص190)
و نیز در جایی فرمود : زمانی بر مردم بیاید که زمامدارانشان به شیوه جباران و ستمگران عمل کنند و علمایشان طمکار و کم پرهیز ، و بازرگانانشان رباخوار و فریبکار ، و زنانشان خود را برای نامحرامان بیارایند در آن هنگام اشراشان بر آنها چیره گردند و هر چه دعا کنند به اجابت نرسد .
زمانی بر مردم بیاید که اخلاق انسانی از آنان رخت بربندد چنانکه اگر نام یکی را بشنوی به از آن بود که آن را ببینی و یا اگر اورا ببینی به از آنست که او را بیازمایی و چون اورا بیازمایی حالاتی زشت و ناروا در او مشاهده کنی . دینشان پول و قبله گاهشان زنانشان بود ، برای رسیدن به گرده نانی کرنش کنند نه خود را در پناه اسلام دانند و نه به کیش نصرانی زندگی کنند .
مردمان به پراکندگی مصمم باشند و از هماهنگی و اتفاق نظر و اتحاد بدور بوند . آنچنان به قوانین اسلامی بی اعتنا بوند که گویی آنان خود پیشوای قرآن بوند نه قرآن پیشوای آنها ، از حق جز نامی بنزد آنها نمانده باشد و از قرآن جز خط و ورقی نشناسند ، بسا یکی در درس قرآن و تفسیر وارد شود ، هنوز جا خوش نکرده از دین خارج شود . و چون در آخرالزمان دینتان دستخوش افکار گوناگون شود و کمتر کسی بود که دینش را حفظ کند.بحار ج 77ص369
و فرمود : زمانی بر مردم بیاید که هیچ دیندار دینش برایش سالم نماند جز اینکه از قله کوهی بگریزد یا از سوراخی به سوراخ دیگر پناه برد چون روباه که با بچه هایش چنین کند ، و این آخرالزمان باشد ، هنگامی که معیشت جز با گناه تامین نگردد ، چون این وضع پیش آید عزوبت و تجرد حلال شود ، در آن روزگار است که مرد به دست پدر و مادرش تباه و گمراه شود و اگر پدر و مادر نداشته باشد بدست زن و فرزندش و اگر زن و فرزند نداشته باشد هلاکت و تباهیش بدست خویشان و همساگانش باشد که او را به تهیدستی و فقر سرزنش کنند و تکالیفی بر او نهند که وی از عهده ان بر نیاید تا گاهی که او را به پرتگاههای هلاکت سقوط کند .کنزالاعمال حدیث 31008
و نیز فرمود : در آخرالزمان دغلبازان و فریبکارانی بیایند که حدیثهایی نویین بر شما بخوانند انچنان که نه شما و نه پدرانتان چنین حدیثهایی شنیده باشد پس دوری گزینید از آنها مبدا به دام تزویر و فریبشان بیفتید .کنزالاعمال حدیث 290324
و فرمود : قیامت بر پا نگردد تا اینکه حیا از کودکان وزنان برود .
و نیز فرمود : در آن زمان رباخواری و زنا کاری آشکار شود .(کنزالعمال)
علی بن ابی طالب از آنها پرسید : آیا در آنزمان مومنانی وجود دارند ؟ فرمود آری . پرسید آیا از ایمان آنان بر اثر فتنه ها چیزی کاسته میشود ؟ فرمود نه ، مگر آن مقدار که قطرات باران از سنگ خارا بکاهد اما آنان در رنج بسر برند.
امیرالمونین فرمود : زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشود جز افراد با انصاف ، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید .(نهج/حکمت 102)
امام سجاد فرمود : چون خداوند میدانست در آخرالزمان روشنفکرانی دقیق النظر خواهد آمد از این جهت قل هوالله و احد و آیاتی از سوره حدید نازل کرد. بحار 60/18

چون قائم ما قیام کند خداوند انچنان نیرویی به چشم و گوش پیروانش داده که به پیک و پیام اور نیازی نداشته باشند و به هرکجای جهان که باشند امام خود را ببینند و سخنش را بشنوند. امام صادق. بحار ۳۶/۴۵

ظهور زنان عريانِ پوشيده

 

سيكون في آخر هذه الأمة رجال يركبون على المياثر حتى يأتوا أبواب مساجدهم نساؤهمکاسيات عاريات»«در نسل‌هاي آخر اين امت مرداني هستند که سوار بر زين‌هاي بزرگ مي‌شوند تا اينکه جلو درب مساجد پياده مي‌شوند. زنانشان گرچه لباس بر تن دارند ولي اندام آنها آشکار است. »مستدرک حاکم (4/436)
فرمودند: «صنفان من أهل النار لم أرهما: قوم معهم سياط کأذناب البقر يضربون بها الناس ونساء کاسيات عاريات مميلات مائلات رؤوسهنّ کأسنمة البخت المائلة لا يدخلن الجنة ولا يجدن ريحها وإن ريحها ليوجد من مسيرة کذا و کذا»«دو صنف از انسان‌ها جزو اهل جهنم هستند تاکنون آنها را نديده بودم. افرادي که شلاقي مانند دم گاو در دست دارند و با آن مردم را مي‌زنند. و زناني پوشيده از لباس ولي در عين حال لخت و عريانند آنان از طاعت خدا بدورند و با بي‌حجابي خود را به طرف مردان سوق مي‌دهند. سر آنان مانند کوهان شتر لاغر اندام است. به بهشت وارد نمي‌شوند و بوي آنرا نيز حس نمي‌کنند در صورتي که بوي بهشت از فاصله فلان و.... حس مي‌شود». شرح نووی مسلم (17/191)
اين احاديث از معجزات پيامبر گرامي -صلى الله عليه وسلم- به حساب مي‌آيند زيرا تمام آنها قبل از ما و همچنين امروز بيشتر از گذشته تحقق يافته‌اند
پيامبر گرامي اين نوع زنان را «کاسيات عاريات» ناميده است زيرا لباس مي‌پوشند ولي چون لباس‌ها شفاف و ناز کند بدن آنان را نمي‌پوشاند مانند اغلب لباس زنان

 

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

دجال از نگاهی دیگر

فتنه «دجال» در روايات ما به عنوان يكي از فتنه‌هاي قبل از ظهور حضرت امام مهدي(ع) شمرده شده است. هرچند در پي پرسش‌هاي گوناگوني كه درباره مشخصات امامان معصوم(ع) پرسيده شده، ايشان به بيان ويژگي‌هايي از دجال پرداخته‌اند. اما اين موضوع هم چنان در دوران ما، در هاله‌اي از ابهام قرار دارد.

گروهي دجال را با وجود ويژگي‌هاي عجيب و غريبي كه در روايات براي آن برشمرده شده است، موجودي واقعي مي‌دانند كه در آخرالزمان ظاهر شده و به فريبكاري مي‌پردازد و گروهي به دليل همين ويژگي‌ها دجال را موجودي نمادين دانسته و معتقدند روايات در مورد او بيشتر به زبان استعاره سخن گفته‌اند.
بي‌آن‌كه بخواهيم در اين مجال اندك به قضاوت در مورد ديدگاه ياد شده بپردازيم در اين جا به نمونه‌اي از ديدگاه دوم اشاره مي‌كنيم. إن شاءالله در آينده در اين زمينه بيشتر سخن خواهيم گفت.

در روايات اهل بيت(ع) آمده است كه در آخر زمان انساني مي‌آيد با مشخصات زير:
1. يك چشم دارد.
2. يك چشم او در وسط پيشاني اوست.
3. يك چشم او كه در وسط پيشاني اوست مثل ستاره مي‌درخشد.
4. اين انسان به نام «دجال» مشخص شده است. اين انسان سوار بر خري است كه چنين توصيف شده است:
 بين دو گوش او يك ميل راه است.
 داخل درياها مي‌شود.
 زمين زير پاي او در هم نورديده مي‌شود.
 جلوي او دود و آتش است.
 پشت سرش چيزي است كه مردم آن را نان مي‌بينند.
 از سر هر موي او سازي بلند است.
 خرما دفع مي‌كند.
 اغلب طرفدارانش از يهوديان و زنازادگان هستند.
 مردم در زمان او به دو دسته تقسيم مي‌شوند: عده‌اي براي دين خود عزادارند و عده‌اي براي دنياي خود.

نظريه

به عنوان يك نظريه كه احتمال صحت و يا رد آن وجود دارد، مي‌توانيم حدس بزنيم كه شايد معصومين(ع) خواسته‌اند با زبان اشاره از فاصله‌اي كه حدود هزار و چهارصد سال حقايقي را با ما در ميان بگذارند و توجه ما را به عمق واقعياتي كه در زمان ما رخ داده است جلب كنند. بر اساس اين احتمال مي‌توان تعابير زير را در نظر داشت:
 

1. انسان يك چشم

انسان در تاريخ هميشه دو چشم داشته است: چشم طبيعت‌بين و چشم حقيقت‌بين؛ يك چشمي كه با آن دنيا را مي‌ديده و ديگري چشمي كه با آن خدا را مي‌ديده است. تعبير «انسان يك چشم» اشاره به پيدايش انسان مادي و ماترياليست است كه تنها يك چشم دارد: چشم طبيعت‌بين او تصور مي‌كند كه جز طبيعت هيچ چيز حقيقت و واقعيت ندارد.

2. يك چشم در وسط پيشاني اوست

صورت انسان متقارن خلق شده است و انسان، عيب و نقص صورت خود را از لحاظ قانون تقارن ارزيابي مي‌كند: يك دهان روي خط تقارن ولي دو گوش در دو سوي خط تقارن با فاصلة مساوي. مي‌فرمايند اين چشم انسان يك‌چشمي و يك بعدي در وسط پيشاني اوست. يعني روي خط تقارن صورت اوست و تقارن صورت او با يك چشم به هم نخورده است. در نتيجه، احساس نياز به چشم دوم نمي‌كند. و اين واقعيتي است كه با آن روبه‌رو بوده‌ايم. ماترياليست‌ها و مخصوصاً كمونيست‌ها فلسفة خود را فلسفة علمي مي‌ناميدند و آن را علم محض مي‌دانستند و كساني كه به ماوراءالطبيعه معتقد بودند را عقب مانده و مرتجع و واپسگرا مي‌نامند و هيچ‌گونه احساس نقص در سيماي شخصيت خود نمي‌كردند.

3. يك چشم او مثل ستاره مي‌درخشد

از زمان بطلميوس تا زمان انتشار كتاب مرايا توسط ابن هيثم، تصور عمومي بر اين بود كه نور از چشم انسان بر اشيا مي‌تابد و در پرتو نور چشم، اشيا ديده مي‌شوند. ابن هيثم براي اولين بار طرز كار چشم را كشف كرد و قوانين تابش و بازتاب نور را مطرح نمود و اتاق تاريك و عدسي را اختراع كرد. ولي از همان زمان اصطلاح «نور چشم» در ادبيات باقي ماند و اصطلاحاً به چشم قوي، «چشم پرنور» گفته شد و اين اصطلاح هنوز هم وجود دارد و كسي كه چشم او ضعيف شده اصطلاحاً مي‌گويند نور چشم او كم شده است. تعبير درخشش چشم انسان يك چشمي مثل ستاره اشاره به قوت چشم طبيعت‌بين اين انسان است و ما امروز شاهد آن نيز هستيم. چشم طبيعت‌بين انسان ماترياليست تا اندازه‌اي قوي شده كه مي‌تواند از اتم تا سوپر كهكشان‌ها را ببيند و توصيف كند.

4. سوار بر خري است كه ...

خر، مركب و مركب وسيلة رسيدن از مبدأ به مقصد است. از بين همة مركب‌هاي جاندار آن‌كه به «ماشين» شبيه‌تر است خر است، زيرا خر از برقرار كردن يك رابطة عاطفي با راكب خود عاجز است و ماشين نيز دقيقاً همين‌طور است.

5. بين دو گوش خر او يك ميل راه است

گوش، مركز شنوايي است و يك ميل در اين جا يك عدد كامل است و اشاره به فاصلة زياد دارد. امروز ماشين امكان ايجاد شنوايي با فواصل طولاني را فراهم آورده است.

6،7. داخل درياها مي‌شود و زمين زير پاي او درهم نورديده مي‌شود

اين امر، اشاره به امكاناتي است كه ماشين امروز براي بشر فراهم آورده است.
 

8. جلوي او دود و آتش است

انسان ماترياليست سوار بر خر تكنولوژي با اسلحة آتشين وارد جهان اسلام و ساير نقاط جهان شد و بدين وسيله سلطة خود را گسترش داد. به همين دليل مي‌فرمايند در پيش روي او دود و آتش است.
 

9. پشت سرش چيزي است كه مردم آن را نان مي‌بينند

نفرموده‌اند پشت سرش نان است بلكه فرموده‌اند پشت سرش چيزي است كه مردم آن را نان مي‌بينند. اشاره به مدرنيزاسيون، وعدة زندگي بهتر و رفاه بيشتر است كه در همة كشورهاي استعمارزده داده شد، ولي هيچ كس از ميان استعمارزده‌ها به زندگي بهتر و رفاه بيشتر به طور واقعي نرسيد.

10. از سر هر موي او سازي بلند است

بهترين تعبير براي تشريح ارتباطات بين‌المللي در جهان امروز همين تعبير است. هر موي يك جانور، يك سيستم مستقل است. مي‌توان يك موي را كند در حالي كه بقية آن‌ها بر سر جاي خود باقي بمانند ولي همة «مو»ها از يك خون تغذيه و از آن طريق رشد و نمو پيدا مي‌كنند.
هر يك از وسايل ارتباطي در جهان امروز از نظر حقوقي يك سيستم مستقل هستند؛ نظير روزنامة جنگ پاكستان و يا خبرگزاري سودان و... ولي همة آن‌ها از يك خون كه همان جريان انحصاري خبررساني بين‌المللي است تغذيه مي‌شوند و اين جريان به وسيله چهار خبرگزاري سه كشور غربي از جناح پروتستان ـ يهودي ـ انگلوساكسون دنياي مسيحيت كه فاتح جنگ جهاني دومند اداره مي‌شود. اين چهار خبرگزاري روزانه چهل ميليون كلمه خبر به سراسر چهان مخابره مي‌كنند.

11. خرما دفع مي‌كند

دفع خرما اشاره به توليدات ماشيني است. از ميان همه ميوه‌ها خرما شبيه‌تر به كالاي بسته‌بندي شده است يك زرورق بر رو و در داخل آن مواد غذايي و همه تقريباً اندازة هم.

12. اغلب طرفدارانش يهوديان و زنازادگانند

ظاهراً روشن است و اشاره به مسئله صهيونيسم و فروپاشي خانواده در غرب و افزايش زنازادگاني دارد كه عملاً گردانندگان چرخ‌هاي تكنوكراسي جهاني‌اند.
شگفت‌انگيز است در صدر اسلام نيز زنازادگان در پيشبرد اهداف ارتجاع عرب نقش مهمي داشته‌اند، نظير عمروعاص و زياد ابن ابيه...

13. مردم در زمان او به دو دسته تقسيم مي‌شوند عده‌اي براي دين و عده‌اي براي دنياي خود عزا دارند

اين امر، اشاره به نهضت‌هاي ضداستعماري است كه با شعارهاي ديني و يا بعضاً شعارهاي مادي (نظير نان، مسكن و...) به وجود آمدند.

14. دجال در لغت به معني بسيار فريبنده است .


نگرشی کاملتر

يکي از علائم ظهور حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) که در برخي روايات از علائم حتمي شمرده شده ، خروج شخصي به نام «دجال» است . او يک طاغوت بسيار حيله گر است و عده بسياري را با خود همراه مي کند.

 

دجال در لغت:

دَجَل به معناي روكش نمودن يك شئ است كه باطن آن كم‌ارزش باشد ولي روي‌ آن را  زرق و برق داده يا طلاكاري كنند بنابراين وقتي دجال را براي كسي بكار مي‌برند يعني‌ آن شخص منافق، دروغگو و فريبنده است[1] البته معاني متعددي كه گاه به ده معنا مي‌رسد براي اين واژه ذكر شده است، كه به عنوان نمونه به يكي از آنها اشاره شد.

او چشم راست ندارد ، و چشم ديگرش در پيشاني اوست ، و مانند ستاره صبح مي درخشد، چيزي در چشم اوست که گويي آميخته به خون است. وي در يک قحطي سختي مي آيد .

 

 

پيشينة دجال:

تاريخچه دجال به قبل از اسلام برمي‌گردد در كتاب انجيل نام دجال نيز به ميان آمده است از آيات انجيل استفاده مي‌شود كه دجال به معناي دروغگو و گمراه كننده است و چنين استفاده مي‌شود كه داستان خروج دجال و زنده بودنش در آن زمان هم در بين نصاري شايع بوده و در انتظار خروجش بوده‌اند[2] در اسلام نيز سخن از دجال به ميان آمده است و رواياتي در اين موضوع از فريقين (سني وشيعه) وارد شده است، كه روايات اهل سنت در اين باب به مراتب بيشتر از رواياتي است كه در منابع شيعه موجود مي‌باشد و اكثر روايات شيعه نيز در اين موضوع برگرفته شده از منابع حديثي اهل سنت مي‌باشد.

 

حتمي بودن خروج او :

حضرت علي (عليه السلام) از پيامبر اکرم (ص) نقل مي کند که فرمود:«پيش از قيامت ده امر حتمي واقع مي شود ، که خروج سفياني و دجال از امور حتميه اي است که اتفاق مي افتد.

روايات اهل سنت در اين باب به مراتب بيشتر از رواياتي است كه در منابع شيعه موجود مي‌باشد و اكثر روايات شيعه نيز در اين موضوع برگرفته شده از منابع حديثي اهل سنت مي‌باشد

 

نام و نسب او :

عده اي گويند که نام دجال؛ صائد بن صيد يا ابن صياد است ،و برخي مخالف اين امر هستند در لغت دجال به معني کذاب (بسيار دروغ گو) است، و فعل آن را به معني «آب طلا و آب نقره دادن» دانسته اند. دجال را در زبان هاي انگليسي و فرانسه،«آنتي کريست» ناميده اند که به معني دشمن و ضد مسيح است.

 

 

خصوصيات فردي او :

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد: «او چشم راست ندارد ، و چشم ديگرش در پيشاني اوست ، و مانند ستاره صبح مي درخشد، چيزي در چشم اوست که گويي آميخته به خون است. وي در يک قحطي سختي مي آيد ، و بر الاغ سفيدي سوار است»

در صحيح مسلم در کلام رسول خدا (ص) دجال چنين توصيف شده است:«او مردي چاق، سرخ روي ، با موي سر مجعد و اعور (چپ چشم) است ،چشمش همچون دانه انگوري است که بر روي آب قرار گرفته باشد»

 

عقيده او :

اميرالمؤمنين(عليه السلام) مي فرمايد:«او با صداي بلندي فرياد مي زند که بين مشرق و مغرب ، صدايش را جن و انس و شيطان مي شنوند (ممکن است اين عمل به وسيله رسانه هاي موجود از قبيل ماهواره ، اينترنت و شبکه هاي راديويي صورت بگيرد) و مي گويد: اي دوستان من! به سوي من آييد. من هستم کسي که آفريده است؟ پس استوار ساخته و مقرر کرده و هدايت نموده است. (و مردم را به شرک فرا مي خواند) و  مي گويد (انا ربکم الاعلي يعني: من پروردگار برتر شما هستم).

او مردي چاق، سرخ روي ، با موي سر مجعد و اعور (چپ چشم) است ،چشمش همچون دانه انگوري است که بر روي آب قرار گرفته باشد

 

مکان خروج :

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايند:«او از شهري(در آن سوي ماوراء النهرين) و قريه اي که معروف به «يهوديه» است بيرون مي آيد» و در روايات ديگر مكانهاي مختلفي برايش نقل شده است از جمله اصفهان، خراسان، سجستان

 

 

مرگ او :

رسول خدا (ص) مي فرمايند:«دجال در امت من بيرون مي شود در چهل روز ، پس خداوند عيسي بن مريم را مأمور مي کند، او را طلب مي کند و از بين مي برد. و حضرت علي (عليه السلام) ضمن يک خطبه طولاني فرمود:«مهدي (عليه السلام) با يارانش از مکه به بيت المقدس مي آيند، و در آن مکان بين آن حضرت با دجال و ارتش او، جنگ واقع مي شود، دجال و ارتش او مفتضحانه شکست مي خورند ، به طوري که از اول تا آخر آنها به هلاکت مي رسند و دنيا آباد مي شود و حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) عدالت و قسط را در جهان به پا مي دارد، و طبق روايتي آن حضرت، دجال را در کناسه کوفه به دار مي زند.

هر مؤمني که دجال را ببيند، آب دهان خود را بر روي او بيندازد و سوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر نکند چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نمايد

بعضي از علما چون شيخ صدوق(ره) با استناد به پاره اي از روايات از جمله روايت اميرالمومنين معتقدند که غرض و هدف الهي ، بر اين تعلق گرفته است که دجال زنده باشد و کسي نتواند او را بکشد.

مرحوم محدث قمي (رحمه الله) مي  گويد: در روايت ابو امامه است که رسول خدا (ص) فرمودند: «هر مؤمني که دجال را ببيند، آب دهان خود را بر روي او بيندازد و سوره مبارکه حمد را بخواند، تا سحر آن ملعون دفع شود و در او اثر نکند چون او ظاهر شود، عالم را پر از فتنه و آشوب نمايد، و ميان او و لشکر قائم (عليه السلام) جنگ واقع شود و بالاخره آن ملعون به دست مبارک حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) يا به دست عيسي بن مريم (عليه السلام) کشته شود.

البته عقيده شيعه بر اين است که امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است که دجال را مي کشد نه حضرت عيسي(عليه السلام)

 

نتيجه گيري

باتوجه به خصوصياتي که ذکر شد و در بعضي موارد با هم اختلاف دارند، بعضي از جمله مرحوم صدر [*] معتقدند: همان گونه که از ريشه لغت دجال از يک سو و از منابع حديث از سوي ديگر استفاده مي شود، دجال منحصر به فرد معيني نيست ، بلکه عنواني است کلي براي افراد پر تزوير و حيله گر که براي کشيدن توده هاي مردم به دنبال خود از هر وسيله اي استفاده مي کنند، اما حقيقت اين است که اين حرف وجاهت علمي ندارد و با فرمايشات معصومين (عليهم السلام) سازگار نيست، چنانکه در ابتداي کلام گذشت و پيامبر اکرم (ص) نيز فرموده اند:«هر پيامبري بعد از نوح قوم خود را از فتنه دجال بر حذر داشت و من نيز شما را بر حذر مي دارم، پس دجال آن بوده که از ابتداي تاريخ مردمان را از فتنه اي او بيم مي داده اند و چنانچه کسي اشکال کند ، که اخبار مربوط به دجال ، اخبار آحاد و خبر واحد بوده و خبر واحد از اعتبار کافي برخوردار نيست ، در پاسخ به او مي گوييم : اولا اخبار آحاد بر اساس آنچه در کتب اصولي آمده ، چنانچه ساير شرائط را داشته باشد ،  از اعتبار کافي بر خوردار است و در ثاني ، محتواي حديث دجال اگر از تواتر و فراواني لفظي برخوردار نباشد ، حتماً از تواتر در معنا برخوردار است و اين کافي است در صحت احاديث آن ، پس دجال از علائم قطعيه اي است که حتماً رخ خواهد داد، ولي برخي از تعريفات و توصيفاتي كه درباره‌اش در برخي کتابها شده است مدرك قابل اعتمادي ندارد. و اين قضيه بدون ترديد با افسانه‌هايي آميخته شده است كه صورت حقيقي خود را از دست داده است.

در عين حال پاره اي از دانشمندان از جمله ؛ مرحوم علامه سيد محمد صدر در جلد سوم موسوعة ارزشمند الامام المهدي با عنوان «تاريخ الغيبة الكبري» بحث مفصلي را به بررسي دجال اختصاص داده است ايشان معتقدند كه اخبار دجال مبتلا به دو اشكال جدي هستند. اول ضعف سندي دوم دلالت بر ايجاد معجزات مضلّه كه به لحاظ قوانين كلامي محال است. كه خداوند سبحان قدرت خرق عادت و اظهار معجزه را به افراد گمراه و گمراه‌كننده واگذار نمايد.

و بعضي از محققين ديگر ريشة تعريفات و توصيفاتي كه در رابطه با دجال به ما رسيده است را به دو روايت برمي‌گردانند كه در كتاب بحارالانوار و كتب ديگر نقل شده است كه از ديدگاه علم رجال سند اين دو روايت ضعيف مي‌باشد و نمي‌شود به اين توصيفات اعتماد نمود.[3]

به قول بعضي از محققين بزگوار[4] روايات را اگر حمل بر معناي رمزي كنيم از كنار گذاشتن آن روايت بهتر است، مخصوصاً روايات دجال كه بعضي از آنها به شخص حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ مي‌رسد و متعين است كه بگوييم رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ به يك سلسه معاني حقيقي گسترده اجتماعي با اين عبارت اشاره فرموده ‌اند.  . 

در مجموع مي‌توان بيان نمود كه دو ديدگاه راجع به دجال وجود دارد.

1 . دجال شخصي: كه در برخي روايات توصيفاتي براي او ذكر شده است مانند دجال مردي چاق،‌سرخ ‌رو، موي سر مجعّد، چشم راست او اعور، چشم او مانند دانه انگوري است كه بر روي آب قرار دارد ، که بيان شد .[5]

و در روايت ديگر آمده است در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دجال موجود بوده است و نامش عبدالله يا صائد بن صيد است. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و اصحابش به قصد ديدار او به خانه‌اش رفتند او مدعي خدائي بود عمر خواست او را به قتل برساند ولي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مانع شدند.[6]

قابل توجه است كه محمد ابن يوسف گنجي در كتاب البيان صفحه صد و هشت در اين مطلب ترديد كرده روايتي را نقل مي‌كند كه فرزند صائد، دجال بودن خود را انكار مي‌كند، اشاره مي‌نمايد به روايتي كه مسلم از قول او نقل كرده است كه مي‌گويد: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: دجال فرزند ندارد و من دارم و همچنين پيامبر فرمود دجال وارد بر مكه و مدينه نمي‌شود ولي من در مدينه به دنيا آمدم و اكنون مي‌خواهم به مكه بروم.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . نگرش بر اخبار و علائم ظهور حضرت مهدي، علي اكبر عارف، چاپ شريعت، ص 181.

[2] . دادگستر جهان، ابراهيم اميني. ص 224، چاپ 78.

[3] . دادگستر جهان، ابراهيم اميني، ص 225، چاپ 78.

[4] . تاريخ غيبت كبري، سيد محمد صدر، ترجمة افتخارزاده، ص 643.

[5] . صحيح مسلم، ج 9، باب 1094، ح 1947.

[6] . بحارالانوار، محمدباقر مجلسي، ج 52، ص 193، چاپ اسلامي.

[7] . نشانه‌هاي يار و چكامة انتظار، مهدي عليزاده، ص 67، به نقل از موسوعة امام مهدي، سيد محمد صدر.

[8] . اثبات الهداة، شيخ حرعاملي، ج 7، ص 405و مختصر بصائر الدرجات، ص 202 و الغيبه طوسي، ص 426 و خصال شيخ صدوق، ج 2، ص 431.

[9] غيبة نعماني،‌ص 245.

[*] علامه سيدمحمد صدر در اين باره مي‌گويد: مفهوم دجال سمبل پيچيده‌ترين و خطرناك‌ترين دشمن اسلام و خداست و اين در واقع توصيف نمودن و جهان‌بيني ماترياليستي غرب است[7] و عده‌اي ديگر از بزرگان نيز دجال را نماد و سمبل مي‌دانند و اين نكته را نيز بايد توجه داشت جدا از اينكه روايات دجال قابل اعتماد هستند يا خير و اينكه شيعه هم مانند اهل سنت مسأله دجال را قبول دارند يا نه و با چشم‌پوشي از اينكه دجال شخصي است يا نوعي يك نظرية ديگري نيز دربارة دجال وجود دارد و آن اينكه دجال را بعضي جزء اشراط الساعه و علائم قيامت شمرده‌اند اگر اين احتمال پذيرفته شود پرونده بحث دجال در باب علائم ظهور بسته خواهد شد خصوصاً كه بعضي روايات اين برداشت را تأييد مي‌نمايند از جمله روايتي از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ كه ده نشانه قبل از وقوع قيامت را شمارش مي‌فرمايند از جمله خروج دجال كه در منابع مختلف و معتبر اين رايت نقل شده است.[8]

 tebyan.net





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

برخی منابع اسرائیلی طی روزهای گذشته دست به انتشار خبری باعنوان تولد "دجال آخرالزمان " از بدنیا آمدن کودکی عجیب الخلقه در سرزمینهای اشغالی فلسیطنیان خبر میدهند که تنها یک چشم دارد و چشم سمت چپش روی پیشانی اش قرار گرفته و فاقد گودی زیرچشم و بینی است ،دراین اخبار تلاش شده این کودک دجال فتنه گر آخرالزمان معرفی شود .

درحالیکه چندی پیش به نقل از یکی از دانشمندان دینی کشور خبر باقی ماندن "فقط 5 نشانه ظهور" منتشر شد خبر تولد نوزادی عجیب الخلقه اسرائیل را فراگرفته است .
به گزارش البرز برخی منابع صهیونیستی با انتشار تصاویری از این کودک عجیب الخلقه از وی بعنوان اصلی ترین علامت آخر الزمان یاد میکنند.

براساس خبرنگار ما منتشر کنندگان خبر مذکور با معرفی نوزاد مذکور بعنوان یک  نوزادیهودی وی را با دجال که در کتب دینی ادیان بزرگ اسلام ،مسیحیت و یهود ازوی بعنوان فتنه گر آخرالزمان یاد شده ،مقایسه میکنند.
این منابع  با طرح این سوال که آيا اين نوزاد که اکنون با مرگ دست و پنجه نرم ميکند همان دجال فتنه گر است؟ ادامه میدهند: دجال پس از رشد و تکامل جسمی مدعی خدایی شده و فتنه گری در جهان را آغاز خواهد کرد .
انتشار خبرمذکور بصورت گسترده ازسرزمینهای اشغالی آغاز و تاکنون بسیاری از کشورهای جهان را دربرگرفته است .
این درحالیست که خبرنگار البرز درپیگیریهای خود به سرنخ هایی برای استفاده ابزاری از این نوزاد ناقص الخلقه دست یافته است .
 
این پیگیریها حاکیست نوزاد مذکور چندی پیش در چین و ازیک پدر و مادر اهل این کشور بطور ناقص متولد شد.
تولد این کودک منجر به بروز ترس درمیان این خانواده چینی میگرددتااینکه با پیشنهاد قابل توجهی ازسوی یک صهیونیست مواجه میشوند.
این یهودی با پیشنهاد کلانی اقدام به خرید نوزاد مذکور و انتقال وی به اسرائیل مینماید.
کودکی که هم اکنون در برزخ مرگ و زندگی دست وپنجه نرم میکند به ابزاری برای تحقق آرمانهای صهیونیست مبدل شده است.
باتوجه به اعلام تولد دجال درمیان قوم یهود در احادیث شیعی و انتشارگسترده خبر مذکور این امکان برای  رژیم صهیونیستی فراهم میشود تا ضمن تثبیت عقاید دینی یهود صهیونیست بر یهودی بودن اراضی فلسطینیان تاکید نمایند.
 
دجال در عقاید شیعه :
 
براساس برخی روایات شیعی پیش از ظهور آخرین منجی عالم علائمی طبیعی و غیر طبیعی درجهان رخ خواهد داد که به دو بخش اصلی و فرعی تقسیم بندی شده است .
براساس این روایت علائم فرعی داری تعدد است وهمگی آنها پیش از ظهور باید اتفاق بیفتد ولی تنها بروز یکی از علائم اصلی یا حتمی برای اعلام نزدیکی ظهور منجی کفایت میکند.
علائم حتمی برای ظهور :
1.    خروج سفیانی وخسف بیدا : در روایتی از امام علی بن الحسین(ع) مرویست که قیام حضرت قائم حتمی و امر سفیانی نیز حتمی است و تازمانی که سفیانی نیاید حضرت قیام نخواهد کرد.
2.    خروج یمانی: امام صادق(ع) دراین باره میفرمایند: سه کس در یک سال و در یک روز قیام می­کنند؛ خراسانی و سفیانی و یمانی و در بین این سه پرچم بهترین پرچمها از یمانی است: زیرا پرچمی است که به حق دعوت می­کند.
3.    صیحه آسمانی: ندایی که ازآسمان شنیده میشود و عالمیان همگی این صدا را خواهند شنید ازجمله علائم حتمی شمرده میشود .امام باقر در روایتی از این نشانه ظهور چنین بیان میفرمایند: صدایی از آسمان شنیده می­شود که حق با او (امیر المومنین) و پیروان اوست. در این هنگام قائم ما خروج خواهد کرد.
4.    قتل نفس زکیه:قتل نفس زکیه نیز از علائم قطعی ظهور شمرده میشود و براساس روایتی از نبی گرامی اسلام(ص) در شرح علائم ظهور اینگونه نقل میشود که : مهدی ظهور نمی­کند تا اینکه نفس زکیه کشته شود.
5.    ظهور دجال : براساس همین روایات دجال بعنوان فردی با یک چشم که از گودی معمول زیرچشم برخوردار نبوده و چشم سمت چپش روی پیشانی اش قرارگرفته و دارای شمایل ترسناکی است و...نام برده شده است .
براساس روایات مختلف چهره دجال ناقص ، کور و يک چشمي که و ‏از اصل خلقت يک چشم ندارد به طورى كه ‏گودى حدقه‏اش نيست و ادعاي خدائي ميکند ،چشم چپش در وسط پيشاني او قرار دارد،متولد شده در میان قوم يهود ازجمله ترسیم شده است.
در بیان دیگر مشخصات ظاهری دجال میخوانیم : مردي چاق و سرخ روي است ( در برخي منابع ذکر شده است که لحاظ بزرگي هيکل هيچ انساني از ابتداي خلقت مانند او وجود نداشته است ) ،موهايش مجعد است،پايش لنگ است، داراي قدرتهاي فوق بشري و جادوئي است به نحوي که تصور ميشود مرده را زنده ميکند و در قحطي مردم را طعام ميدهد.
هفتاد هزار ترک ، يهود ، زنا زاده ، خواننده ، نوازنده ، باديه نشين و زن از او پيروي مي کنند به هرخرابه اي برسد مي گويد گنج هايت را آشکار کن پس آنچه گنج دارد آشکارمي شود.
طول حکومتش چهل روز است و در اين مدت همه را به کفر ميکشد
براي نجات از شرش حفظ نمودن سوره کهف قبل از خروجش و در صورت رويت وي خواندن سوره حمد و خانه نشيني و توکل بر خدا توصيه شده است
اما تاکنون برسراین مطلب که آیا دجال یک انسان است یا تعبیری از یک رویداد یا ابزار است تردید وجود داشته است .ازهمین رو دلار آمریکا،تلویزیون ،ماهواره و..ازجمله تعابیری است که از دجال در زمان کنونی نام برده میشود.
اما انتشار خبرتولد این کودک که همزمان ،موضوع درشرف مرگ بودنش نیز درحال نشر است " انسان " بودن دجال را میتواند تقویت نماید.

خدای من- مرا از دست زشتی ها و گناهانم و بویژه دجالان انسان نما حفظ کن

اما بنده یک چیز اضافه کنم و آن این است که ای جوانان عزیز ایران اجازه ندهید تلویزیون و کامپیوتری که در مقابلتان است و دارای یک چشم میباشد نقش دجال را ایفا کند





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

ماجرای برج شیطان در مکه و سایه شیطان بر کعبه

شایــد پیشـتر نیــز درباره فراماسون ها و نظام عقیدتی و تفـکری آنها مطالبی خوانده ، شنیده و یا حتـی دیــــده باشیـد !
واژه فراماسون ( free + mason ) به معنای " معـمار + آزاد " است.
این گروه نوعی شیطان پرستی پیشرفته می باشد که تعالیم خود را از " کابالا " که دین زمان فرعون مردم مصر بود گرفته است.
به اختــصار باید عرض شود که اکثر سران کشور های دنیا و حکومت های جهانی طبق نظریات این فرقه عمل می کنند
بسیاری از شخصیت های مهم تاریخ نیز عضو این گروه بوده اند ( جورج واشنگتن موسس کشور آمریکا، اکثر روسای جمهور آمریکا ، لوئی شانزدهم ، ادوارد هفتم پادشاه انگلیس ، عبدالله دوم پادشاه کنونی اردن و در ایران نیز محمد علی فروغی ...)
این فرقه به دنبال حکومت شیطان یا دجال بر روی زمین است و برای این هدف کارهای متعددی انجام داده است . . .
روح و کالبـد اصلی چنین تفـکری تکیــه بر شیـطان و قدرت آن است ؛ در یک جلمه میتوان اینطور بیان کرد که :

میخواهند بوسیله یـاری شیطان و پیروی از او به چنان قدرتی برسند که حتی از خــداونـد هم پیشی بگیرند !

+
فراماسون ها به شــــــدت " نمـاد گرا " هستــند ، زیـرک ، باهوش و دارای سیطره ای جهانی اند .
بحــث در این خصوص به قدری وسیـع اسـت که چند ده جستار به مانند این هم حتی نمی تواند نیمی از آنرا تبیین نمایــد ؛
از ایـن رو کوشش حقیـر دراینجا فقط معرفی و بیان بخش کوچکی از این تفـکر است و آشنایی عمیـق و دقیق خوانندگان
تنها و تنها با مطالعه شخصی ایشان حاصل خواهد شد .

ابراج البیت نام هتلی مجلل در مکه، عربستان سعودی است. سازندگان ساختمان شرکت مجموعة بن لادن السعودیة (متعلق به خانواده اسامه بن لادن) است. معمار آن شرکت دار الهنداسه است.  

این هتل با 601 متر ارتفاع، بلندترین برج عربستان، و از نظر حجم (با ۱۵۰۰۰۰۰ مترمربع مساحت) بزرگترین ساختمان جهان خواهد بود.

رقم دقیق هزینه شده برای ساختمان بنا مشخص نیست، اما گمان می‌رود بیش از ۳ میلیارد دلار آمریکا باشد.

هتل در مجاور مسجد الحرام قرار دارد، و قابلیت جا دادن ۱۰۰۰۰۰ مهمان را دارد

به تصویر زیر نگاهی بیندازید !!!

این برج درست کنار کعبه در حال ساخت است آیا می دانید که این برج که ابراج البیت نام دارد قرار است چه کار کند ؟

در شب ۲۱ دسامبر سال ۲۰۱۲ در ساعت ۱۱ و ۱۱ دقیقه روز سایه این برج شیطانی بر کعبه احاطه داشته باشد می دانید یعنی چه ؟ 
یعنی شیطان بر خدا تسلط یابد.

آیا این نیز دلیلی بر احاطه ماسون بر عرب نیست ؟ 
آیا شیطان بر عقاید آنها ریاست میکند ؟

در نوک این برج نمادی وجود دارد که شما فکر می کنید نماد اسلام یعنی ماه است اما خیر این نماد بز بافومت است . که شوالیه های معبدی و فراماسون ها انرا می پرستند
وبا کمی توجهبه کلمه الله در برج می بینید که الف در وسط کلمه الله نوشته شده است و کسانی که می دانند می فهمند که معنی این کلمه تغییر کرده و معنی ان چیستل لا ه و 

نماد بز بافومت که در بالای برج ساعت هم استفاده شده است . این نماد در فیلم جمونگ و امپراطور بادها هم به شدت استفاده شده است که فیلم جومونگ هم ساخته دست فراماسون ها است و معنی خود (جومونگ )یعنی: راهب یهودی (چوسان )یعنی :خورشید یهودی (جولبن) یعنی: لبنان یهودی

علامت تک چشم در بالا

دلیل ساخته برجی به این بزرگی در کنار خانه خدا چیست؟؟؟؟

اندازه ی خانه ی کعبه و برج ساعت را باهم مقایسه کنید (آنها به خیال خود نعوذبالله جبروت خداوند را پایین آورده اند در حالی که این خانه فقط ، نمادی از خداوند است بر روی زمین تا بندگانش به آن سمت عبادت کنند وخانه ی خدا دل بندگان مومن است که با برج ساختن هیچ لطمه ای که به آن نرسیده هیچ خشممان را شعله ورتر میسازد تا از عمر یکی، دو روزه اشان بکاهد(

این هم عکسی از شهر مکه در زمانهی قدیم 
مشاهده می شود هیج گونه بلندی در اطراف کعبه برای کم نشدن عظمت این بنا ساخته نشده است.

و از مهمترین نکاتی که نباید فراموش شود نوع طراحی بسیار عجیب این بناست.

از دیگر علامات شیطان پرستی این برج میتوان به منعکس شدن نور از تک چشم نام ببریم که خود یک علامت فراماسونری است

معمار این اثر کیست؟؟؟؟
این ، زندگی نامه مختصر نورمن فاستر ، معمار بریتانیایی است . اما او را به گونه دیگری نیز می توان شناخت : سر نورمن فاستر(لرد فاستر تمس بنک)، معمار بزرگ انگلیسی و ماسون بلندپایه ای است که با استفاده از موقعیت خود در عرصه معماری ، در سراسر جهان نمادهای ابلیسک یا به تعبیر دیگر «هرم‌های ایلومیناتی» به پا می‌کند.

این شخص یکی از بزرگترین معمارها و مهندسان دنیا می باشد که بیش از 200 آبلیسک را سراسر دنیا ساخته است این فرد همان کسی است که دستور تخریب آبلیسک موجود در مکه را داده و به جای آن دستور ساخت برج ساعت که این نیز همان آبلیسک است ولی این بار در بای مکه را صادر کرده است.

 آنها با خراب کردن نماد شیطان میخواستند بگویند که هیچ کس در هیچ جای دنیا حق ندارد به شیطان(آبلیسک)سنگ بزند

این همان نماد قدیم می باشد که آن را تخریب کردند.

و این هم بنای جدید احداث شده

بگفته برخی آیا ممکن است این بنا تعبیری از کشتی حضرت نوح و توهین به او باشد

آیا نورمن فاستر به کارگردانی فراماسونری ایفای نقش میکرد

آیا این حقیقت دارد که او شیطان قبلی را از آنجا خارج کرد و این شیطان دیوار شکل را کشید فقط به قصد ارادتی که به شیطان داشت

و سوالاتی دیگر که در این باره است البته میشود هر چیزی را به سوال کشید و بزرگ کرد و حتی منفی نشان داد و برعکس

اما باید بگوییم نورمن نفرت شیعه به شیطان و نیت خدایی شیعه را چه خواهی کرد؟

خودم پاسخ میدهم:هیچ کاری از دستت بر نمی آید بزرگترین معمار دنیا

هیچ معماری توانایی تخریب پروردگار را ندارد او ابدیست و مستحکم

این مطالب صرفا در جهت اطلاع از شکیات و اظهاراتی در باب ابراج البیت بودند و هیچ نظر شخصی و طرفانه ای در بر ندارند

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

پنجاه سخن از حضرت علی

۱.قدر هر کس به قدر همت اوست.و راستگویی هرکس به قدر مروت اوست. وشجاعت هرکس به قدر حمیت اوست. وعفت هر کس به قدر غیرت اوست

       

 ۲.پیروزی به دور اندیشی است،ودور اندیشی به جولان دادن اندیشه ، واندیشه به نگاه داشتن اسرار است.

       

 ۳.سینه عاقل صندوقچه اسرار اوست. خوشرویی دام دوستی است. بردباری گور عیبهاست.

     

   ۴.چون بر دشمن خود پیروز شدی بخشش او را شکر پیروزیت قرار بده.

      

  ۵.ناتوان ترین مردم کسی است که از یافتن دوست ناتوان باشد، و ناتوانتر از او کسی است که دوستی راکه یافته از دست بدهد.

      

  ۶.از لغزشهای جوانمردان چشم بپوشید، که هیچ یک از آنها نلغزد مگر آنکه دست خدا دستش را بگیرد و از زمین بلند کند.

    

    ۷.ترس قرین نومیدی است،و شرم بیجا موجب محرومی است. فرصت چون ابر می گذرد،پس فرصتهای نیک را غنیمت شمارید.

       

 ۸. هر که عملش سبب عقب ماندگی او شود، نسبش او را جلو نیندازد.

       

 ۹. هیچکس چیزی را در دل نهان نمیدارد،مگر آنکه در سخنان ناسنجیده و رنگ رخساره اش آشکار می شود.

    

  ۱۰. تا درد با تو می سازد تو نیز با درد بساز و خود را از پا نینداز.

    

  ۱۱. برترین پارسایی نهان داشتن پارسایی است.

    

  ۱۲بخشنده باش اما اسرافکار مباش، حسابگر باش اما سختگیر مباش.

  

    ۱۳. زبان خردمند پشت دل اوست ودل بی خرد پشت زبان او.

     

 ۱۴.  گناهی که آزرده خاطرت سازد ، نزد خدا بهتر است از کار نیکی که به خود پسندیت اندازد.

     

 ۱۵. بخشندگی آن است که ابتداء صورت گیرد. اما بخشندگی پس از درخواست، یا از روی شرم است و یا از بیم بدگویی

     

 ۱۶. توانگری در غربت،وطن است و تهیدستی در وطن، غربت است.

    

  ۱۷. مال ریشه و مادهُ شهوات است.

     

 ۱۸. زن عقربی است که نیش آن شیرین است.

     

 ۱۹. هر گاه تو را درودی گفتند، در پاسخ آن درودی بهتر بگو. و هرگاه دست احسانی به سوی تو دراز شد ، آن را به احسانی بیشتر پاداش ده، با این حال فضیلت از آن کسی است که سلام و احسان را آغاز کرده است.

     

۲۰. از دست دادن دوستان، غربت و تنهایی است.

    

  ۲۱. از بخشش کم شرم مکن، که محروم ساختن سائل کمتر از آن است.

    

  ۲۲. هرگاه نشد آنچه خواستی، باکی نداشته باش که در چه حال هستی.

   

   ۲۳. ارزش هر کس به قدر هنر اوست.

     

۲۴. بی ارج ترین دانشها آن است که بر سر زبان بماند، و پر ارج ترین آنها دانشی است که بر اعضا و جوارح انسان آشکار باشد.

     

 ۲۵. غیرت زن کفر استو غیرت مرد ایمان.

    

  ۲۶. نماز مایه تقرب هر پرهیزگاری به خداست. و حج جهاد هر ناتوانی است. وهر چیز زکاتی داردو زکات بدن روزه است. و جهاد زن خوب شوهرداری کردن است.

     

 ۲۷. دوستی با دیگران نیمی از خرد است.

     

 ۲۸. چه بسیار روزه دارانی که از روزهُ خود جز گرسنگی و تشنگی بهره ای نبرند. وچه بسیار شب زنده دارانی که از شب زنده داری خود جز بیداری و رنج نصیبی نگیرند. و خوشا خواب زیرکان و افطارشان.

     

۲۹. برادرت را با نیکی به او شرمنده ساز و شرش را با بخشش به او دور گردان.

    

  ۳۰. هرکه از رأی و اندیشه دیگران استقبال کند مواضع خطا را خواهد شناخت.

     

 ۳۱. هرگاه از کاری واهمه داری خود را به میان آن درانداز، زیرا سختی پرهیز از آن، سخت تر از خود کاری است که از آن بیم داری.

    

  ۳۲. ابزار ریاست بردباری و پر حوصلگی است.

    

  ۳۳. با پاداش دادن به نیکوکار بدکار را از کار بدش بازدار.

   

   ۳۴. لجاجت اندیشه درست را از بین میبرد.

     

 ۳۵. طمع ورزی بردگی همیشگی است.

     

۳۶. دلها میل و هوایی و اقبال و ادباری دارند، پس به هنگام میل و اقبال آنها سراغشان روید و آنها را به کار گیرید ، زیرا دل را هرگاه به کاری نا خواسته وادارند کور شود و فهم و بصیرت خود را از دست بدهد.

   

   ۳۷. خود پسندی آدمی یکی از حسودان عقل اوست.

     

۳۸. در دگرگونی احوال است که گوهر مردان شناخته میشود.

     

۳۹. بهترین خصال زنان بدترین خصال مردان است و آنها عبارتند از: تکبر، ترس و بخل.زیرا هرگاه زن متکبر باشد کسی را به خود راه ندهد. و چون بخیل باشد از مال خود و شوهرش نگاهداری کند. و چون ترسو باشد از هر چه پیش پایش قرار گیرد می هراسد و به کارهایی که مصلحت او نیست اقدام نمیکند.

     

 ۴۰. کرم و جوانمردی بیش از خویشاوندی مهر می آورد.

     

 ۴۱. خدای سبحان را به گسستن عزم ها، و باز شدن گره اراده ها وشکستن تصمیم ها شناختم.

    

  ۴۲. خشم و تند خویی نوعی دیوانگی است،  زیرا صاحبش پشیمان میشود، و اگر پشیمان نشد دیوانگی اش استوار است.

    

  ۴۳. وفاداری با بی وفایان، در نزد خدا بی وفایی است. وبی وفایی با بی وفایان در نزد خدا وفاداری است.

     

 ۴۴. تندرستی محصول کم حسدی است.

   

   ۴۵.حسد بردن دوست نشان خلل در دوستی است.

   

   ۴۶. از دستت نرفته است مالی که نابودی آن مایهُ پند و عبرتت شده است.

   

   ۴۷. میوه کوتاهی کردن پشیمانی است، و میوه دور اندیشی سلامتی است.

     

 ۴۸. هرکه خود را در موارد تهمت قرار دهد، نباید کسی را که به او بد گمان شده سرزنش کند.

    

  ۴۹. علم بهتر از مال است، علم تو را پاس می دارد و مال را تو پاس می داری. هزینه کردن از مال می کاهد و علم با هزینه کردن افزایش می یابد. و احسان مالی با از میان رفتن مال از میان می رود.

   

   ۵۰. صبر به اندازه مصیبت نازل می شود. و هر که به وقت مصیبت(از روی بی تابی) بر زانو زند عملش(اجرش) تباه گردد.

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

سخنانی از حضرت محمد

- ما تقرب العبد الی الله بشیء افضل من سجود خفی

ترجمه:

هیچ کس به چیزی بهتر از سجده نهان ، به خدا تقرب نمیجوید .

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۲۴ ، ح ۵۲۶۹

۲- ما اوذی احد مثل ما اوذیت فی الله .

ترجمه:

هیچکس آن قدر که من در راه خدا اذیت دیدم ، اذیت نکشید

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۱۳۰ ، ح ۵۸۱۸

۳- ما من ساعة تمر بابن آدم لم یذکر الله فیها الا حسر علیها یوم القیامة

ترجمه:

ساعتی بی ذکر خدای بر آدمی زاد نگذرد مگر روز قیامت بر آن حسرت خورد .

منبع:   کنز العمال ، ج ۱ ، ص ۴۲۴ ، ح۱۸۱۹

۴- اشقی الاشقیاء من اجتمع علیه فقر الدنیا وعذاب الَخرة

ترجمه:

از همه بدبختان بدبختتر کسی است که فقر دنیا و عذاب آخرت را با هم دارد

منبع:   کنز العمال ، ج ۶ ، ص ۴۹۲ ، ح ۱۶۶۸۳

۵- افضل الاعمال بعد الایمان ألتودد الی الناس

ترجمه:

بهترین کارها پس از ایمان به خدا دوستی با مردم است

منبع:   کنز العمال ، ج ۹ ، ص ۵ ، ح ۲۴۶۵۳

۶- لا یُعجِبَنَّکُم إسلامُ رَجُلٍ حَتَّی تَعلَموا کُنهَ عَقلِهِ

ترجمه:

مسلمانیِ کسی شما را به شگفت نیاورَد تا آن گاه که حقیقت خِرَدش را در یابید

منبع:   مسند الشهاب ، ج ۲ ، ص ۸۸

۷- ساعات الاذی فی الدنیا یذهبن ساعات الاذی فی الاخره

ترجمه:

ساعتهای آزار این دنیا ساعت‌های آزار آخرت را نابود می‌کند

منبع:   نهج الفصاحه

۸- النظرة سهم مسموم من سهام ابلیس .

ترجمه:

نگاه بد ، تیری زهر آگین از تیرهای شیطان است

منبع:   نهج الفصاحه ، ص ۶۳۶ ، ح ۳۱۵۹

۹- المؤمن اکرم علی الله عز وجل من بعض ملائکته

ترجمه:

مؤمن نزد خدا از بعض فرشتگان او عزیزتر است

منبع:   سنن ابن ماجه ، کتاب الفتن ، ح ۳۹۳۷

۱۰- من کان فی حاجة اخیه ، کان الله فی حاجته

ترجمه:

هر که از پی حاجت برادر خویش باشد ، خدا از پی حاجت وی باشد .

منبع:   صحیح بخاری ، کتاب المظالم ، ح ۲۲۶۲

۱۱- اخوف ما أخاف علی امتی الهوی وطول الامل .

ترجمه:

بر امت خویش بیش از هر چیز از هوس و آرزوی دراز بیم دارم

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۴۹۰ ، ح ۷۵۵۳

۱۲- انی فیما لم یوح الی کاحدکم

ترجمه:

من درچیزهائیکه بمن وحی نرسیده مانند یکی از شما هستم

منبع:   نهج الفصاحه

۱۴- ایاک ومصادقة الاحمق فانه یرید أن ینفعک فیضرک .

ترجمه:

از دوستی احمق بگریز ، که میخواهد به تو نفع رساند ولی ضرر میرساند .

منبع:   کنز العمال ، ج ۱۶ ، ص ۲۶۶ ، ح ۴۴۳۸۸

۱۵- من المراة ان یکون بکرها جاریة

ترجمه:

از میمنت و خوش‏قدمی زن، این است که اولین فرزندش دختر باشد

منبع:   مستدرک الوسائل، ص‏۱۱۱

۱۶- تزوجوا النساء فانهن یأتین بالمال .

ترجمه:

زن بگیرید که زنان توانگری می آورند

منبع:   کنز العمال ، ج ۱۶ ، ص ۲۷۵ ، ح ۴۴۴۳۱

۱۷- خیر الصداق ایسره .

ترجمه:

بهترین مهرها آن است که سبکتر باشد

منبع:   کنز العمال ، ج ۱۶ ، ص ۳۲۰ ، ح ۴۴۷۰۷

۱۸- نعم الشفیع القرآن لصاحبه یوم القیامة .

ترجمه:

چه نیکو شفیعی است قرآن در روز قیامت ، برای کسی که قرآن خوانده باشد .

منبع:   کنز العمال ، ج ۱ ، ص ۵۴۰ ، ح ۲۴۲۲

۱۹- المرض سوط الله فی الارض یؤدب به عباده

ترجمه:

بیماری تازیانه خدا در زمین است که به وسیله آن بندگان خویش را ادب میکند .

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۳۰۶ ، ح ۶۶۸۰

۲۰- البطانة تقسی القلب .

ترجمه:

پرخوری دل را سخت میکند .

منبع:   نهج الفصاحه ، ص ۲۲۲ ، ح ۱۱۱۱

۲۱- من سره أن یستجیب الله له عند الشدائد والکرب فلیکثر الدعاء فی الرخاء

ترجمه:

هر که دوست دارد خدا هنگام سختی و مصیبت دعای وی اجابت کند ، هنگام گشایش دعا بسیار کند

منبع:   سنن ترمذی ، کتاب الدعوات ، ح ۳۳۰۴

۲۲- لیس شیء اکرم علی الله تعالی من الدعاء

ترجمه:

هیچ چیز نزد خدا ، گرامی تر از دعا نیست .

منبع:   سنن ترمذی ، کتاب الدعوات ، ح ۳۲۹۲

۲۳- لا یمنعن رجلا مهابة الناس ان یقوم بحق اذا علمه .

ترجمه:

ترس از مردم ، شما را از رعایت حقی که میدانید باز ندارد

منبع:   کنز العمال ، ج ۱۵ ، ص ۹۲۳ ، ح ۴۳۵۸۸

۲۴- ان أسرع الدعاء اجابة دعوة غائب لغائب .

ترجمه:

دعایی که غایبی برای غایبی دیگر کند ، از همه دعاها زودتر مستجاب میشود .

منبع:   سنن ابی داود ، کتاب الصلاة ، ح ۱۳۱۲

ان الله تعالی یحب اذا عمل أحدکم عملا أن یتقنه .

ترجمه:

خداوند دوست دارد که وقتی یکی از شما کاری میکند آن را کامل کند .

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۹۰۷ ، ح ۹۱۲۸

۲۵- انک لن تدع شیئا اتقاء الله عز وجل الا أعطاک الله خیرا منه

ترجمه:

اگر از ترس خدا از چیزی درگذری ، خداوند بهتر از آن را به تو خواهد داد .

منبع:   مسند احمد ، مسند البصریین ، ح ۱۹۸۱۳

۲۶- اتقوا الدنیا فوالذی نفسی بیده انها لأسحر من هاروت وماروت .

ترجمه:

از دنیا بپرهیزید ، قسم به آن کس که جان من در کف اوست که دنیا ازهاروت و ماروت ساحرتر است

منبع:   کنز العمال ، ج ۳ ، ص ۱۸۲ ، ح ۶۰۶۳

۲۷- آیه المنافق ثلاث اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف و اذا ائتمن خان

ترجمه:

نشان منافق سه چیز است سخن بدورغ گوید از وعده تخلف کند و در امانت خیانت نماید

منبع:   نهج الفصاحه

۲۸- الهوا و العبوا فانی اکره ان یری فی دینکم غلظه

ترجمه:

تفریح کنید وباری کنید زیرا دوست ندارم که در دین شما خشونتی دیده شود


۱. قال رَسُولُ اللّهِ (صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) : لا تُضَیِّعُوا صَلاتَکُمْ، فَإنَّ مَنْ ضَیَّعَ صَلاتَهُ، حُشِرَ مَعَ قارُونَ وَ هامانَ، وَ کانَ حَقّاً عَلىِ اللّهِ أنْ یُدْخِلَهُ النّارَ مَعَ الْمُنافِقینَ.([۱])

پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: نماز را سبک و ناچیز مشمارید، هر کس نسبت به نمازش بى اعتنا باشد و آنرا سبک و ضایع گرداند همنشین قارون و هامان خواهد گشت و حقّ خداوند است که او را همراه منافقین در آتش داخل نماید.

 

2. قالَ (صلى الله علیه وآله): مَنْ مَشى إلى مَسْجِد مِنْ مَساجِدِ اللّهِ، فَلَهُ بِکُّلِ خُطْوَه خَطاها حَتّى یَرْجِعَ إلى مَنْزِلِهِ، عَشْرُ حَسَنات، وَ مَحى عَنْهُ عَشْرُ سَیِّئات، وَ رَفَعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجات.([۲])

فرمود: هر کس قدمى به سوى یکى از مساجد خداوند بردارد، براى هر قدم ثواب ده حسنه مى باشد تا برگردد به منزل خود، و ده خطا از لغزش هایش پاک مى شود، همچنین در پیشگاه خداوند ده درجه ترفیع مى یابد.

 

3. بَیْنَما رَسُولُ اللّهِ (صلى الله علیه وآله) جا لِسٌ فِى الْمَسْجِدِ، إذْدَخَلَ رَجُلٌ فَقامَ یُصَلّى، فَلَمْ یُتِمَّ رُکُوعَهُ وَ لا سُجُودَهُ، فَقالَ: نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرابِ، لَئِنْ ماتَ هذا وَ هکَذا صَلوتُهُ لَیَمُوتُنَّ عَلى غَیْرِ دینی.([۳])

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) در مسجد نشسته بود که شخصى وارد شد و مشغول خواندن نماز شد و رکوع و سجودش را کامل انجام نمى داد و عجله و شتاب مى کرد. حضرت فرمود: کار این شخص همانند کلاغى است که منقار بر زمین مى زند، اگر با این حالت از دنیا برود بر دین من نمرده است.

 

4. قالَ (صلى الله علیه وآله) لِعَلىّ(علیه السلام): أنَا رَسُولُ اللّهِ الْمُبَلِّغُ عَنْهُ، وَ أنْتَ وَجْهُ اللّهِ وَ الْمُؤْتَمُّ بِهِ، فَلا نَظیر لى إلاّ أنْتَ، وَ لا مِثْلَ لَکَ إلاّ أنَا.([۴])

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمود: من رسول خدا هستم، که از طرف او تبلیغ و هدایت مى نمایم; و تو وجه اللّه مى باشى، که امام و مقتداى (بندگان خدا) خواهى بود، پس نظیرى براى من وجود ندارد مگر تو; و همانند تو نیست مگر من.


۵. قالَ(صلى الله علیه وآله): یا أباذَر، اَلدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤْمِن وَ جَنَّهُ الْکافِرِ، وَ ما أصْبَحَ فیها مُؤْمِنٌ إلاّ وَ هُوَ حَزینٌ، وَ کَیْفَ لایَحْزُنُ الْمُؤْمِنُ وَ قَدْ أوَعَدَهُ اللّهُ أنَّهُ وارِدٌ جَهَنَّمَ.([۵])

فرمود: اى ابوذر، دنیا زندان مؤمن و بهشت کافران است، مؤمن همیشه محزون و غمگین مى باشد، چرا چنین نباشد و حال آن که خداوند به او در مقابل گناهان و خطاهایش وعده مجازات و دخول جهنّم را داده است.

 

6. وَ قالَ(صلى الله علیه وآله): یا عَلىّ! اِفْتَحْ طَعامَکَ بِالْمِلْحِ، فَإنَّ فیهِ شِفاءٌ مِنْ سَبْعینَ داء، مِنْها: الْجُنُونُ وَ الْجُذامُ وَ الْبَرَصُ وَ وَجَعُ الْحَلْقِ وَ الاْضْراسِ وَ وَجَعُ الْبَطْنِ.([۶])

رسول خدا (صلى الله علیه وآله) به امام علىّ (علیه السلام) فرمود: غذاى خود را با (تناول نمودن کمى) نمک شوع نما، همانا که در آن درمان و شفاء هفتاد نوع بلا و آفت خواهد بود، که دیوانگى، پیسى، جُذام، درد و ناراحتى هاى حلق، دندان ها; و شکم و معده از آنها مى باشد.

 

7. قالَ(صلى الله علیه وآله): شَرُّالنّاسِ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیاهُ، وَ شَرٌّ مِنْ ذلِکَ مَنْ باعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیا غَیْرِهِ.([۷])

فرمود: بدترین افراد کسى است که آخرت خود را به دنیایش بفروشد و بدتر از او آن کسى خواهد بود که آخرت خود را براى دنیاى دیگرى بفروشد.

 

8. قالَ(صلى الله علیه وآله): ثَلاثَهٌ أخافُهُنَّ عَلى اُمتَّى: ألضَّلالَهُ بَعْدَ الْمَعْرِفَهِ، وَ مُضِلاّتُ الْفِتَنِ، وَ شَهْوَهُ الْبَطْنِ وَ الْفَرْجِ.([۸])

فرمود: در سه چیز براى امّت خود احساس خطر مى کنم: گمراهى، بعد از آن که هدایت و معرفت پیدا کرده باشند. گمراهى ها و لغزش هاى به وجود آمده از فتنه ها. مشتهیات شکم، و آرزوهاى نفسانى و شهوت پرستى.

 

9. قالَ (صلى الله علیه وآله): ثَلاثَهٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَ لا تُؤَخَّرُ إلى الاخِرَهِ: عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ، وَ الْبَغْیُ عَلَى النّاسِ، وَ کُفْرُ الاْحْسانِ.([۹])

فرمود : عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس مى باشد و به قیامت کشانده نمى شود: ایجاد ناراحتى براى پدر و مادر، ظلم در حقّ مردم، ناسپاسى در مقابل کارهاى نیک دیگران.

 

10. قالَ(صلى الله علیه وآله): إنَّ أعْجَزَ النّاسِ مَنْ عَجَزَعَنِ الدُّعاءِ، وَ إنَّ أبْخَلَ النّاسِ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.([۱۰])

فرمود: عاجز و ناتوان ترین افراد کسى است که از دعا و مناجات با خداوند ناتوان و محروم باشد، و بخیل ترین اشخاص کسى خواهد بود که از سلام کردن خوددارى نماید.

 

11. قالَ(صلى الله علیه وآله): إذا تَلاقَیْتُمْ فَتَلاقُوا بِالتَّسْلیمِ وَ التَّصافُحِ، وَ إذا تَفَرَّقْتُمْ فَتَفَرَّقُوا بِإلاسْتِغْفارِ.([۱۱] )

فرمود: هنگام بر خورد و ملاقات با یکدیگر سلام و مصافحه نمائید و موقع جدا شدن براى همدیگر طلب آمرزش کنید.

 

12. قالَ(صلى الله علیه وآله): بَکِرُّوا بِالصَّدَّقَهِ، فَإنَّ الْبَلاءَ لا یَتَخَطاّها.([۱۲])

فرمود: صبحگاهان حرکت و کار خود را با دادن صدقه شروع نمائید چون که بلاها و آفت ها را بر طرف مى گرداند.

 

13. قالَ(صلى الله علیه وآله) : یُؤْتَى الرَّجُلُ فی قَبْرِهِ بِالْعَذابِ، فَإذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رَأسِهِ دَفَعَتْهُ تِلاوَهُ الْقُرْآنِ، وَ إذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ یَدَیْهِ دَفَعَتْهُ الصَّدَقَهُ، وَ إذا اُتِیَ مِنْ قِبَلِ رِجْلَیْهِ دَفَعَهُ مَشْیُهُ إلىَ الْمَسْجِدِ.([۱۳])

فرمود: هنگامى که بدن مرده را در قبر قرار دهند، چنانچه عذاب از بالاى سر بخواهد وارد شود تلاوت قرآنش مانع عذاب مى گردد و چنانچه از مقابل وارد شود صدقه و کارهاى نیک مانع آن مى باشد. و چنانچه از پائین پا بخواهد وارد گردد، رفتن به سوى مسجد مانع آن خواهد گشت.

 

14. قالَ(صلى الله علیه وآله): عَلَیْکُمْ بِمَکارِمِ الاْخْلاقِ، فَإنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ بَعَثَنی بِها، وَ إنَّ مِنْ مَکارِمِ الاْخْلاقِ: أنْ یَعْفُوَالرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ یُعْطِیَ مَنْ حَرَمَهُ، وَ یَصِلَ مَنْ قَطَعَهُ، وَ أنْ یَعُودَ مَنْ لایَعُودُهُ.([۱۴])

فرمود: بر شما باد رعایت مکارم اخلاق، که خداوند مرا بر آن ها مبعوث نمود، و ـ بعضى از ـ آن ها عبارتند از: کسى که بر تو ظلم کند ـ به جهت غرض شخصى ـ او را ببخش، کسى که تو را نسبت به چیزى محروم گرداند کمکش نما، با شخصى که با تو قطع دوستى کند رابطه دوستى داشته باش، شخصى که به دیدار تو نیاید به دیدارش برو.

 

15. قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ وَجَدَ کَسْرَهً اَوْ تَمْرَهً فَأکَلَهَا لَمْ یُفارِقْ جَوْفَهُ حَتّى یَغْفِرَاللّهُ لَهُ.([۱۵])

فرمود: هر کس تکّه اى نان یا دانه اى خرما در جائى ببیند، و آن را بردارد و میل کند، مورد رحمت و مغفرت خداوند قرار مى گیرد.

 

16. قالَ(صلى الله علیه وآله): ما تَواضَعَ أحَدٌ إلاّ رَفَعَهُ اللّهُ.([۱۶])

فرمود: کسى اظهار تواضع و فروتنى نکرده، مگر آن که خداوند متعال او را رفعت و عزّت بخشیده است.

 

17. قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ أنْظَرَ مُعْسِراً، کانَ لَهُ بِکُلِّ یَوْم صَدَقَهٌ.([۱۷])

فرمود: هر کس بدهکار ناتوانى را مهلت دهد براى هر روزش ثواب صدقه در راه خدا مى باشد.

 

18. قالَ(صلى الله علیه وآله): ما مِنْ هُدْهُد إلاّ وَ فی جِناحِهِ مَکْتُوبٌ بِالِسّرْیانیَّهِ «آلُ مُحَمَّد خَیْرُ الْبَریَّهِ».([۱۸])

فرمود: هیچ پرنده اى به نام هدهد وجود ندارد مگر آن که روى بال هایش به لغت سریانى نوشته شده است: آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) بهترین مخلوق روى زمین مى باشند.

 

19. قالَ(صلى الله علیه وآله): یَأتی عَلىَ النّاسِ زَمانٌ، الصّابِرُ مِنْهُمْ عَلى دینِهِ کَالْقابِضِ عَلىَ الْجَمَرِ.([۱۹])

فرمود: زمانى بر مردم خواهد آمد که صبر نمودن در برابر مسائل دین ـ و عمل به دستورات آن ـ همانند در دست گرفتن آتش گداخته است.

 

20. قالَ(صلى الله علیه وآله): سَیَأتی زَمانٌ عَلى اُمتَّی یَفِرُّونَ مِنَ الْعُلَماءِ کَما یَفِرُّ الْغَنَمُ مِنَ الذِّئْبِ، إبْتَلاهُمُ اللّهُ بِثَلاثَهِ أشْیاء: الاْوَّلُ: یَرَفَعُ الْبَرَکَهَ مِنْ أمْوالِهِمْ، وَ الثّانی: سَلَّط اللّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً جائِراً، وَ الثّالِثُ: یَخْرُجُونَ مِنَ الدُّنْیا بِلا إیمان.([۲۰])

فرمود: زمانى بر امّت من خواهد آمد که مردم از علماء گریزان شوند همان طورى که گوسفند از گرگ گریزان است، خداوند چنین جامعه اى را به سه نوع عذاب مبتلا مى گرداند: ۱ ـ برکت و رحمت خود را از اموال ایشان برمى دارد. ۲ ـ حکمفرمائى ظالم و بى مروّت را بر آن ها مسلّط مى گرداند. ۳ ـ هنگام مرگ و جان دادن، بى ایمان از این دنیا خواهند رفت.

 

21. قالَ(صلى الله علیه وآله): اَلْعالِمُ بَیْنَ الْجُهّالِ کَالْحَىّ بَیْنَ الاْمْواتِ، وَ إنَّ طالِبَ الْعِلْمِ یَسْتَغْفِرُلَهُ کُلُّ شَیء حَتّى حیتانِ الْبَحْرِ، وَ هَوامُّهُ، وَ سُباعُ الْبَرِّ وَ أنْعامُهُ، فَاطْلُبُوا الْعِلْمَ، فَإنّهُ السَّبَبُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ إنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَریضَهٌ عَلى کُلِ مُسْلِم.([۲۱]

فرمود: دانشمندى که بین گروهى نادان قرار گیرد همانند انسان زنده اى است بین مردگان، و کسى که در حال تحصیل علم باشد تمام موجودات برایش طلب مغفرت و آمرزش مى کنند، پس علم را فرا گیرید چون علم وسیله قرب و نزدیکى شما به خداوند است، و فراگیرى علم، بر هر فرد مسلمانى فریضه است.

 

22. قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ زارَ عالِماً فَکَأنَّما زارَنی، وَ مَنْ صافَحَ عالِماً فَکأنَّما صافَحَنی، وَ مَنْ جالَسَ عالِماً فَکَأنَّما جالَسَنی، وَ مَنْ جالَسَنی فِى الدُّنْیا أجْلَسْتُهُ مَعى یَوْمَ الْقِیامَهِ.([۲۲])

فرمود: هر کس به دیدار و زیارت عالم و دانشمندى برود مثل آن است که مرا زیارت کرده، هر که با دانشمندى دست دهد و مصافحه کند مثل آن که با من مصافحه نموده، هر شخصى همنشین دانشمندى گردد مثل آن است که با من مجالست کرده، و هر که در دنیا با من همنشین شود، در آخرت همنشین من خواهد گشت.

 

23. قالَ(صلى الله علیه وآله): مَنْ تَزَوَّجَ إمْرَأهً لِمالِها وَ کَلَهُ اللّهُ إلَیْهِ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِجَمالِها رَأى فیها ما یَکَرَهُ، وَ مَنْ تَزَوَّجَها لِدینِها جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِکَ.([۲۳])

فرمود: هر کس زنى را به جهت ثروتش ازدواج کند خداوند او را به همان واگذار مى نماید، و هر که با زنى به جهت زیبائى و جمالش ازدواج کند خوشى نخواهد دید، و کسى که با زنى به جهت دین و ایمانش تزویج نماید خداوند


BY امید عظیمی_OMID AZIMI

30جمله کوتاه از حضرت خامنه ای در باره جنگ نرم

۱-این جنگ نرم ، شما جوانهای دانشجو ، افسران جوان این جبهه اید...

۲-شرط اصلی فعالیت درست شما در این جبهه ی جنگ نرم ، یکی اش نگاه خوشبینانه وامیدوارانه است

۳-خط اغفال به خصوص خواص و نخبگان از تاثیر دشمن ، یکی از خطوط القائی و تبلیغاتی دشمن است.

۴-در میدان تنظیم شده ی از سوی دشمن بازی نکنید.... چون چه ببرید ، چه ببازید ، به نفع اوست.

۵-امروز اولویت اصلی کشور مقابله با جنگ نرم دشمن است

۶-در این جنگ نرم وظیفه مجموعه فرهنگی این است که هنر را تمام عیار و با قالبی مناسب به میدان آورد تا اثرگذار شود

 

۷-جنگ نرم، صحنه رویارویی دروغ های بزرگ باواقعیت های تردیدناپذیراست.

۸-دراین جنگ نرم،کافی است هواداران جبهه حق بیدارباشندو بیکار ننشینند چراکه زبان حق همیشه مؤثرتراز زبان باطل است.

۹-فرهنگ یک سیستم است و دارای انواع و اجزائی است و مهندسی فرهنگ به عنوان یک مهندسی سیستم باید انجام پذیرد

۱۰- فرهنگ یک جامعه، اساس هویت آن جامعه است

۱۱-جنگ نرم یعنى ایجاد تردید در دلها و ذهنهاى مردم

۱۲-یکى از ابزارها در جنگ نرم این است که مردم را در یک جامعه نسبت به یکدیگر بدبین کنند

۱۳-در جنگ روانى و آنچه که امروز به او جنگ نرم گفته میشود در دنیا، دشمن به سراغ سنگرهاى معنوى مى‌‌آید که آنها را منهدم کند؛

۱۴-مؤثرترین سلاح بین‌‌المللى علیه دشمنان و مخالفین، سلاح تبلیغات است؛

۱۵-من برنامه های استکبار جهانی علیه ملت ایران را در سه جمله خلاصه می کنم اول: جنگ روانی، دوم جنگ اقتصادی و سوم: مقابله با پیشرفت و اقتدار علمی

۱۶-کسانی که نسبت به مسائل فرهنگی حساسیت داشته باشند، متوجه مسأله تهاجم فرهنگی خواهند شد

۱۷-کار فرهنگی در ایران اسلامی مسأله ای است که نمی توان لحظه ای از آن غفلت کرد.

۱۸-مقابله آمریکا با جمهوری اسلامی ایران عملاً در استمرار جنگ روانی با نظام و ملت ایران، معنا پیدا می کند.

۱۹-دشمنان جمهوری اسلامی ایران باورهای سیاسی و دینی و نیز عادات حسنه ملت ما را با تکیه بر ابزارهای فرهنگی هدف گیری کرده اند

۲۰-اکنون فرهنگ اسلام ناب که انقلاب اسلامی براساس آن بنیان نهاده شده است، دقیقاً هدف تهاجم دشمنان اسلام قراردارد

۲۱-برای مقابله اصولی و برنامه ریزی شده با این تهاجم دشمن، لازم است مدیریت متمرکز و هدایت کننده ای در امور فرهنگی به وجود آید

۲۲-شیعه باید مدرن ترین شیوه های تبلیغ را برای رساندن پیام حق خود به دیگران مورد استفاده قرار دهد.

۲۳-هدف از عملیات روانی دشمن، تضعیف روحیه ملت ایران و نشانه ای از استیصال دولتمردان آمریکایی است،

۲۴-شکی نیست که امروز امواج تبلیغاتی پیچیده و درهم تنیده ی عالم، علیه اسلام متمرکز شده است.

۲۵-گستره تهاجم فرهنگیِ جبهه استکبار، همه کشورهای دنیا است اما در این تهاجم مهمترین هدف

، نظام جمهوری اسلامی است

۲۶-در تهاجم فرهنگی، هدف، ریشه کن کردن فرهنگ ملّی و ازبین بردن آن است

۲۷-تهاجم فرهنگی انجام می گیرد تا فرهنگ خودی را ریشه کن کند

۲۸-فرهنگ مایه اصلی هویت ملت هاست

۲۹-فرهنگ یک ملت است که می تواند آن ملت را پیشرفته، عزیز، توانا، عالم، فناور، نوآور و دارای آبروی جهانی کند.

۳۰-در تهاجم معنوی ، تهاجم فرهنگی ، تهاجم نرم، شما دشمن را در مقابل چشمتان نمی بینید هوشیاری لازم است.





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

جوان و تحصیل

انسان جوان من نمی گویم که تفریح نداشته باشد من عرض نمی کنم همه اش مشغول باشد من عرض می کنم که اوقاتش تقسیم باشد و قسم مهمش برای تحصیل

هدف از انقلاب اسلامی ایران چه بود؟

هدف، بزرگتر از آزاد شدن عده ای است، هدف را باید در نظر داشت، هدف اسلام است، استقلال مملکت است، طرد عمال اسرائیل است، اتحاد با کشورهای اسلامی است.

توصیه به جوانان دانشجو در خصوص روحانیت

جوانان روشنفکر دانشگاه ها به روحانیت احترام بگذارند، خداوند تعالی آنها را محترم شمرده و اهل بیت وحی سفارش آنها را به ملت فرموده اند

روحانیت قدرت بزرگی است که با از دست دادن آن خدای نخواسته پایه های اسلام فرو می ریزد و قدرت جبار دشمن بی معارض می شود.

توصیه به جوانان برای تحصیل

اخیرا بین برخی جوانان شایع شده که در سخواندن چه فایده ا ی دارد، مطلبی ست انحرافی و مطمئنا یا از روی جهالت و بیخبری است یا با سوء نیت و از القائات طاغوتی شیطانی است.

راه رهایی هر ملتی از چنگال استعمار

راه رهایی هر ملتی از چنگال استعمار ، مذهب است که ریشه در عمق جان آن ملت دارد.

دفاع از حق و اسلام

دفاع از حق و اسلام از بزرگترین عبادات است

مبارزه درس و عمل به احکام الهی

همانطوری که مبارزه میکنید و درس می خوانید ، همین طور به این اعمالی که از طرف خدا سفارش شده است عمل بکنید و کم نگیرید

نماز را کوچک حساب نکنید نماز لازم است که بخوانید ، روزه و نمی دانم سایر احکام برای تربیت شماست برای هدایت شماست برای رساندن شماست به یک مدارج کامله و یک سعادتهایی

صبر و استقامت برای حفظ انقلاب

ملتی که برای به دست آوردن آزادی و استقلال کشته می دهد ، برای حفظ و پاسداری از آن صبر و استقامت و رنج را می پذیرد.

آزادی قدس وظیفه ی همه ی مسلمانان

این تکلیف همه ی مسلمانان است که قدس را آزاد کنند و شر این جرثومه ی فساد را از سر بلاد اسلامی قطع کنند

تبلیغات دشمن برای برهم زدن وحدت قومیت ها

این تبلیغات که این عرب است، آن ترک است و یا فارس و یا کرد تبلیغات یاست که اجانب برای چپاول مخازنی که در این مملکت است رواج می دهند که مسلمانان را از هم جدا کنند

توصیه به جوانان

ما شما جوانان را لازم داریم در صورتی که اصلاح کنید خودتان را ، کوشش کنید برای اینکه خودتان را اصلاح کنید برای اینکه خائن بار نیایید

آزادی در اسلام

در اسلام آزادی به طور مطلق است مگر اینکه به حال ملت و کشور ضرر داشته باشد و موجب مفسده ای باشد

خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست

خون شهیدان ما امتداد خون پاک شهیدان کربلاست.

اهمیت مبادی معنوی داشتن برای خدمت به مردم

کوشش کنید قیام شما، این نهضتی که دارید نهضت الهی باشد، لله باشد،من نمی توانم باور کنم که کسی مبادی معنوی نداشته باشد و برای مردم کوشش کند.

باید همه برای ارتقای کشور همکاری کنند

کار یک کشور نمی تواند انجام بگیرد الا اینکه همه ی اجزای کشور همه ی افراد کشور در آن همکاری کنند

تحریف معنای مدرنیزه کردن کشور

فساد اخلاق و انسان مصرفی شدن و تمام تلاش انسان برای لذتجویی بیشتر و تمام ارزش ها را با پول سنجیدن مفهومی غیر از مدرنیزه کردن کشور دارد و تشیع با آن ها مخالف است نه با مدرنیزه کردن کشور

تحریف معنای مدرنیزه کردن کشور

فساد اخلاق و انسان مصرفی شدن و تمام تلاش انسان برای لذتجویی بیشتر و تمام ارزش ها را با پول سنجیدن مفهومی غیر از مدرنیزه کردن کشور دارد و تشیع با آن ها مخالف است نه با مدرنیزه کردن کشور

نظر اسلام در مورد آثار تجدد و تمدن

تمام آثار تجدد و تمدن در اسلام مجاز است مگر آنهایی که فساد اخلاق بیاورد ، فساد عفت بیاورد

علم یک سنگر دفاعی

سنگر علم هم یک سنگر دفاعی است، دفاع از همه ی فرهنگ اسلام

نقشه ی صدام از تهاجم به ایران اسلامی

اگر اسرائیل نقشه ی تسخیر از نیل تا فرات را دنبال می کند، صدام هم از تهاجم خود به این کشور اسلامی نقشه ی سیادت خود بر اعراب و منطقه و ژاندارمی خلیج فارس را تعقیب می نمود.

آخرین سخن با فرزندان شهدا

و آخرين سخنم در اين جا با شما اين كه، به جمهورى اسلامى كه ثمره خون پدرانتان است، تا پاى جان وفادار بمانيد و با آمادگى خود و صدور انقلاب و ابلاغ پيام خون شهيدان، زمينه را براى قيام منجى عالم و خاتم‏ الاوصياء ومتع الاولياء، حضرت بقيةالله روحى فدا، فراهم سازيد.

عید واقعی

عید واقعی آن وقتی است که انسان رضای خدا را به دست بیاورد، درون خود را اصلاح کند.

لزوم حفظ برادری

بین خودتان برادر باشید، حفظ کنید این برادری را، با حفظ برادی شما به اینجا رسیدید و با حفظ برادری باید جلو بروید. اگر خدای نخواسته خللی حاصل بشود در این برادری ...  شکست همراه اوست.

حفظ اسلام حتی بعد از زمان خودمان

شما فکر این را بکنید که حافظ اسلامید، نه حافظ خود، شما باید حفظ اسلام را بکنید، آن هم نه در زمان خود، همان طوری که انبیا عظام دنبال این بودند که بعد از خودشان تا آخر حافظ باشند،

چگونه جمهوری اسلامی را تا آخر حفظ کنیم؟

تکلیف است بر همه ما که ما این جمهوری که به اینجا رسیده است تا آخر حفظ کنیم. تا آخر حفظ کردن این است که هر روز محکم کنیم برادری خودمان را، سر اغراض جزئیه که زود می گذرد، لطمه ای خدای نخواسته به اسلام وارد نکنیم، لطمه ای به جمهوری اسلامی وارد نکنیم.

انتقاد کنید اما تضعیف نه

 اشکال اگر هست به من و دیگران، اشکال را باید گفت، لکن نباید تضعیف کرد دولت را، نباید تضعیف کرد قوه مقننه را، قوه قضاییه را، روحانیت را، اینها جرم است، اینها گناه نابخشودنی است.

صحیفه امام

 





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

وقتی فرد در فشار درد و رنج باشد و مانند افراد شکست خورده به

نظر برسد،تازه فرصت پيدا مي كند چيزي ياد بگيرد.

رالف والدو امرسون

چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است.

(امرسون)





تاريخ : برچسب:,
BY امید عظیمی_OMID AZIMI

میدانم که برای کشتن من آمده ای. شلیک کن بزدل، تو یک مرد را میکشی ...

جمله مشهوری که "چه" در واپسین دم به قاتل خود می گوید.( 9 اکتبر سالروز اعدام ارنستو چه گوارا)

 

ارنستو رافائل گوارا دلاسرنا ( ۱۴ ژوئن ۱۹۲۸، روساریو، استان سانتا فه - ۹ اکتبر ۱۹۶۷) که بیش‌تر به‌نام چه‌گوارا یا ال‌چه شناخته می‌شود، پزشک، چریک، سیاست‌مدار و انقلابی مارکسیست، درِ آرژانتین زاده شد.

گوارا یکی از اعضای جنبش ۲۶ ژوئیه ِ فیدل کاسترو بود. این جنبش در سال ۱۹۵۹ قدرت را در کوبا به‌دست آورد.چه‌گوارا چندین پست مهم در دولت جدید کوبا از جمله سفیر، رییس بانک مرکزی و وزیر صنایع را بر عهده داشت و پس از آن با امید برانگیختن انقلاب در دیگر کشورها کوبا را ترک کرد. وی ابتدا در سال ۱۹۶۶ به جمهوری دموکراتیک کنگو رفت و سپس به بولیوی سفر کرد. در اوایل اکتبر ۱۹۶۷ چه‌گوارا در بولیوی طی عملیاتی که توسط سازمان سیا طرح‌ریزی شده بود دستگیر شد. برخی باور دارند که سیا ترجیح می‌داد گوارا را برای بازجویی زنده در دست داشته باشد، اما در هر صورت او به‌وسیلهٔ ارتش بولیوی در نزدیکی وایه‌گرانده در مدرسه روستای لا ایگه را در سانتا کروز دلاسیه‌را به دستور بارریه نتوس دیکتاتور نظامی کشته شد.

پس از مرگ چه‌گوارا، او به عنوان یک تئوریسین، متخصص در فنون جنگی، و جنگ‌آور تبدیل به قهرمان جنبش‌های انقلابی سوسیالیستی در سراسر جهان شد.

 

زندگی‌نامه

چه گوارا در ۲۲ سالگی

چه‌گوارا در روزاریو سومین شهر بزرگ آرژانتین زاده شد و در آغاز ارنستو گوارا نام داشت. پدر او «ارنستو گوارا لینچ» ایرلندی و مادرش «سلیا ده لاسرنا» اسپانیایی بود. این خانواده از طبقه متوسط جامعه با گرایش‌های چپ و سوسیالیستی بودند. خانواده گوارا ستایشگر «خوزه مارتی» و هوادار جمهوری خواهان در دوره جنگ‌های داخلی اسپانیا بودند. ارنستو گوارا ده لاسرنا - نام کامل چه - در ۱۴ مه ۱۹۲۸ در آرژانتین زاده شد.

وی همچنین قبل از اینکه به اقدامات انقلابی دست بزند، در ۱۹۵۲ همراه دوستش آلبرتو گرانادو سراسر آمریکای لاتین را گشت زده بود و همچنین کتابی بسیارشناخته شده- که فیلم آن نیز ساخته شده‌است -به نام «خاطرات موتور سیکلت» در بیان خاطرات این سفر نگاشته‌است.

آلیدا، دختر چه‌گوارا مدعی‌ست که پدرش ناخداباور(آتئیست) بود.

کنگو

چه گوارا در ۳۷ سالگی در کنگو سال ۱۹۶۵

در سال ۱۹۶۵ چه گوارا در یک اقدام مخاطره آمیز تصمیم سفر به غرب آفریقا گرفت تا معلومات و تجربیات خویش را به عنوان یک رهبر پارتیزان به شورشی که آن روزها در کنگو وجود داشت عرضه کند. باتوجه به رییس جمهور آلجرینایی کنگو احمد بن بلا چه گوارا فکر می‌کرد که آفریقا یک حلقه ضعیف نظام امپریالیسمی است و توانایی یک انقلاب بزرگ را در خود دارد. رییس جمهور مصری جمال عبدالناصر که به خاطر ملاقاتش با چه گوارا در سال ۱۹۵۹ رابطهٔ برادرانه‌ای با وی داشت برنامهٔ چه گوارا را در مورد جنگ در کنگو ناعاقلانه دید و به وی در مورد اینکه چهره اش تبدیل به یک چهرهٔ تارزانی شود هشدار داد و وی را محکوم به شکست می‌دانست . علی رغم هشدارهای وی چه گوارا راهنمای عمل کوبان با پشتیبانی حرکت سیمبا . مارکسیست که همزمان با بحرا کنگو اتفاق افتاده بود شد.

سربازان مزدور آفریقای جنوبی که رهبریشان را مایک هوارا بر عهده داشت که با ارتش کنگو کار می‌کرد در صدد خنثی کردن برنامه‌های چه گوارا برآمدند . آنها می‌توانستند ارتباطات چه گوارا را ببینند و خطوط ارتباطی وی را تحریم کنند . با وجود اینکه چه گوارا در تلاش برای مخفی نمایاندن حضورش در کنگو بود دولت آمریکا از موقعیت مکانی وی و فعالیت‌هایش آگاه بود. سازمان امنیت جهانی از تمامی سخن پراکنی‌های داخلی و خارجی وی که به وسیلهٔ تجهیزات برون مرزی یو اس ان اس والدز که یک سیستم پستی شنیداری شناور بر روی اقیانوس هند بود جلو گیری می‌کرد.

هدف چه گوارا صادر کردن انقلاب کوبا بوسیلهٔ تربیت دادن جنگجویان محلی سیمبا در مکتب مارکسیست و نظریه فوکو و استراتژی‌های جنگی پارتیزانی بود.

 

 

اعدام

جسد چه گوارا

در بامداد ۸ اکتبر ۱۹۶۷ در نزدیکی لاایگه را (دهکده کوچکی در بولیوی و در نزدیکی کوه‌های آند)، چه‌گوارا به همراه چندتن دیگر از گروه چریکی به محاصره ارتش بولیوی -که به وسیله ماموران سیا و افسران آمریکایی همراهی می‌شد- درآمدند و دستگیر شدند. روز بعد چه توسط سربازان بولیویایی تران پس از شکنجه اعدام می گردد. چه به قاتل خود می گوید:

« می دانم تو برای کشتن من آمده ای. مرا بکش. تو یک مرد را می کشی. »

جلاد از شنیدن این جمله خجالت می کشد و شروع به تیر اندازی با یک مسلسل نیمه‌خودکارمی کند . ابندا ساق پای چه را هدف قرار می دهد و سپس دستان او را .در این هنگام چه بر روی زمین می افتد و دست خود را گاز می گیرد (شاید برای جلوگیری از گریه ) .در نهایت جلاد تیری به گردن و سینه چه میزند. به جلاد توصیه شده بود که به سر وی شلیک نکند تا چنین به نظر آید که او در درگیری کشته شده است بقایای جسد چه گوارا در ۱۹۹۷ (میلادی) پیدا شد و به کوبا انتقال یافت. در سانتا کلارا بنای یادبودی به افتخار او ساخته شده‌است. او پیروزیهای شگرفی در این شهر در جریان جنگ‌های انقلابی کوبا آفریده بود. فیدل کاسترو می‌گوید:

« در زندگی از دو خبر خیلی ناراحت شدم.یکی خبر مرگ مادرم و دیگری خبر مرگ چه گوارا. »

جلاد چه گوارا

جلاد چه گوا ماریو تران در سال 2006 به بیماری آب مروارید دچار شد و در یک بیمارستان در کوبا مداوا گردید. پسر وی در مصاحبه با روزنامه این گونه بیان داشت: 4 دهه از زمانی که پدرم کوشید تا یک رویا را نابود کند گذشت، و چه بازگشت و نبرد دیگری را برد. به او ماریو تران پیر چشمهایش را برای دیدن رنگ آسمان و جنگلها و خنده نوه هایش هدیه داد.

میراث چه‌گوارا

مجسمه یادبود چه گوارا. بولیوی.مدرسه‌ای که در آن کشته شد به موزه‌ای تبدیل شده است که در اطراف این موزه تعداد زیادی مجسمه و نقش های بر دیوار برای بزرگداشتش بنا شده است.

چهل سال بعد از اعدام چه گوارا هنوز هم زندگی وی و کارهایش یکی از بحث‌های ادامه‌دار در جهان است. خیلی از صاحب‌نظران از جمله نلسون ماندلا از وی به عنوان یک قهرمان نام می‌برد و او را الهام‌دهندهٔ آزادی برای تمامی کسانی می‌داند که آزادی را دوست دارند، همچنين ژان پل سارتر وی را هم روشنفکر می‌دانست و هم از او به عنوان کاملترین انسان عصر ما یاد می‌کرد. چه گوارا یک قهرمان ملی دوست‌داشتنی برای کوبائیان باقی می‌ماند و تصاویر وی روی سکه‌های فلزی کوبایی را زینت داده‌است و دانش آموزان هر روز را در مدرسه با این حرف آغاز می‌کنند که: ما نیز مثل چه خواهیم شد. ترانه آستا سیمپره که به یاد او ساخته شده از ترانه‌های محبوب است و به چند زبان اجرا شده است. در سرزمین مادری وی آرژانتین جایی که در دبیرستان ها نام وی را به خاطر می‌سپارند موزه‌های بیشماری از چه کشور را پر کرده‌است و در سال ۲۰۰۸ یک مجسمهٔ برنزی از او در شهر تولدش روزاریو نصب گردید. علاوه بر این چه گوارا برای بعضی از بولیویایی‌ها به حضرت ارنست معروف است و او را فرد مقدسی دانسته و می‌پرستند.

 

آستا سیمپره ترانه ای است که در سال ۱۹۶۵ توسط آهنگساز کوبایی کارلوس پوئبلا ساخته شده است. این ترانه به عنوان پاسخی برای نامه خداحافظی چه گوارا در هنگام ترک کوبا سروده شده است.

این ترانه به زبان های بسیاری ترجمه شده و توسط خوانندگان زیادی بازخوانی شدهاست. بسیاری از گروه های آواز کوبا و کشورهای آمریکای لاتین آن را خوانده اند.

ترجمه فارسی

بدرود فرمانده

به دوست داشتنت خو گرفته ایم
بعد از آن فراز تاریخی
آنجا که خورشید شهامتت
مرگ را به زانو درآورد.

اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.

دستهای قوی و پرافتخارت
به تاریخ شلیک میکند
آنگاه که تمامی سانتاکلارا
برای دیدنت از خواب برخاسته است.

اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.

میآیی و با خورشیدهای بهاری
نسیم را به آتش میکشی
تا با شعلهی لبخندت
پرچمی برافرازی

اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.

عشق انقلابیات
تو را به نبردی تازه رهنمون میشود
آنجا که استواری بازوان آزادگرت را
انتظار میکشند.

اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.

از پی تو میآییم
چنانکه دوشادوش تو میآمدیم
و همراه با "فیدل" تو را میگوییم:
"بدرود، فرمانده!"

اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.

Lyrics to Hasta Siempre :
Aprendimos a quererte
Desde la historica altura
Donde el sol de tu bravura
Le puso cerca la muerte

Aqui se queda la clara,
La entranable transparencia
De tu querida presencia
Comandante Che Guevara

Vienes quemando la brisa
Con soles de primavera
Para plantar la bandera
Con la luz de tu sonrisa

Aqui se queda la clara,
La entranable tranparencia
De tu querida presencia
Comandante Che Guevara

Tu amor revolucionario
Te conduce a nueva empresa
Donde esperan la firmeza
De tu brazo libertario

Aqui se queda la clara,
La entranable tranparencia
De tu querida presencia
Comandante Che Guevara

Seguiremos adelante
Como junto a ti seguimos
Y con Fidel te decimos
"Hasta Siempre Comandante"

Aqui se queda la clara,
La entranable tranparencia
De tu querida presencia
Comandante Che Guevara





BY امید عظیمی_OMID AZIMI

در 30 سالگي کارش را از دست داد

در 32 سالگي در يک دادگاه حقوق شکست خورد

در 34 سالگي مجددا ور شکست شد

در 35 سالگي که رسيد,عشق دوران کودکي اش را از دست داد

در36 سالگي دچار اختلال اعصاب شد

در 38 سالگي در انتخابات شکست خورد

در 48,46,44 سالگي باز در انتخابات کنگره شکست خورد

به55 سالگي که رسيد هنوز نتوانست سناتور ايالت شود

در 58 سالگي مجددا سناتور نشد

در 60 سالگي به رياست جمهوري آمریکا برگزيده شد

نام او آبراهام لينکلن بود


جا نزد

هرگز جا نزنيد

بازندگان آنهايي هستند که جا زدند





BY امید عظیمی_OMID AZIMI


          


 

لصفا قبل بازدید از مطالب و جهت آگاهی بیشتر این قسمت را بدقت مطالعه نمایید.

 بنده امید عظیمی هستم و افتخار میزبانی تمام عزیزان مراجعه کننده به این وب را دارم.

 

این وب و مطالب آن مربوط به یکی از وبلاگ های من که از سال 84 شروع به تحریر آن کردم می باشد و به علت برخی محدودیت ها در نوشتن و جمع بندی و آرشیو کردن مجبور به انتقال آن به این محیط شدم.

جهت دسترسی بهتر به مطالب بدون در نظر گرفتن تاریخ -موضوع مورد نظر را از قسمت TOPIC کلیک نمایید.

 بنده با تمام خام بودنهایم   مطالعاتی هر چند ضعیف در باب برخی فیلسوفان و برخی کتب آنان داشته . و تصمیم به تحریر این وب نموده ام تا شما را با نگاه بی طرفانه خود و در بعضی موارد مخالفانه به آشنایی با موضوعات مطرح شده نمایم.

 

خواهشمندم انتقادات منطقی خود را جهت سازنده تر شدن اینجانب و بهترشدن مطالبم  با من در میان گذارید.

با تشکر از وبلاگ farhad06.persianblog.ir بخاطر مطالب (نیچه) مفیدی که در این صفحه از آنها بهرمند شدیم.

 





تاريخ : برچسب:فلسفه,امیدعظیمی,نیچه,,
BY امید عظیمی_OMID AZIMI
LAST POSTs

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد

OMID ARCHIVE
OMID DAILY LINKs
www.TOJIH.Lxb.ir