و چون موسی به وعده گاه آمد عرض کرد:
پروردگارا ! "خود را به من بنمای" تا تو را تماشا کنم .
عاشق فرمود: " هرگز مرا نخواهی دید"؛
لیکن به کوه نگاه کن پس اگر بر جای خود قرار گرفت به زودی مرا خواهی دید. پس پروردگارش آن را متلاشی ساخت و موسی مدهوش بر زمین افتاد...
* "أرنی": خودت را به من نشان بده
*"لن ترانی ": هرگز مرا نخواهی دید
سعدی:
چو رسی به کوه سینا "أرِنی" مگو و بگذر
که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"
حافظ:
چو رسی به طور سینا "أرِنی" بگو و بگذر
تو صدای دوست بشنو، نه جواب "لن ترانی"
مولانا:
"أرنی" کسی بگوید که تو را ندیده باشد
تو که با منی همیشه، چه "تری" چه " لن ترانی"
می گویند شمس تبریز شراب می خورد. از این روی از مولانا پرسیدند : درمورد خوردن شراب چه می گویی؟
مولانا گفت : تا که خورد! اگر کسی چون شمس الدین محمد بخورد، هیچ و اگر چون تویی بخوری، حرام است. چه اگر کوزه از شراب را در دریا ریزند، حرام نگردد و وضو روا باشد. اما اگر قطره از شراب در حوضچه یی ریزند، حرام گردد.
باده، نی در هر سری شر میکند
آنچــنان را آنچــنانتــر مـــیکـــند
گر خـورد عـاقـل، نیکـو فر میشـود
ور خـورد بـد خـوی، بـدتـر میشود
بی خود از می با ادب گردد تمام
با خود، از می، بی ادب گردد مُدام
لیک چـون اغـلب بـَدند و ناپـسـند
بـر هـمه، مـی را مـحــرم کــردهاند
حکم اغلب راست، چون غالب بدند
تیغ را از دست رهزن بستدند
حضرت مولانا: "آدمی را خیال هر چیز به آن چیز می برد؛ خیال باغ به باغ می برد و خیال دکان به دکان. اما در این خیالات تزویر پنهان است. نمی بینی، که فلان جایگاه می روی پشیمان می شوی و می گویی پنداشتم ، که خیر باشد آن خود نبود. پس این خیالات بر مثال چادرند و در چادر کسی پنهان است. هر گاه که خیالات از میان برخیزد و حقایق روی نیمایند بی چادر خیال، قیامت باشد. آن جا که حال چنین شود پشیمانی نماند…"
هر صوفی که می میرد صوفی دیگری به دنیا می آید. دین ما دین عشق است و راهمان، شریعت عشق. ما در زنجیر بی انتهای عشق، فقط یک حلقه ایم. اگر زنجیر از نقطه ای پاره شود، همان لحظه به حلقه دیگری وصل می شود. به جای هر شمسی که می رود در عصر دیگری، در جایی دیگر، در زیر یک اسم گمنام، شمس دیگری باز میگردد. بعضی ها شمس به دنیا می آیند. بعضی ها شمس از دنیا می روند.
نظرات شما عزیزان: