در طول ده سال حتی یک آلمانی پیدا نشد که وجداناً داوری کند و از نامِ من در مقابلِ سکوتِ پوچی که احاطه اش کرده است،دفاع کند.تنها کسی که برای این کار به قدرِ کافی ظرافتِ غریزی و شجاعت داشت یک خارجی،یک نفر دانمارکی بوده که علیه دوستانِ مدعی عصیان کرده است.امروزه در کدام دانشگاه آلمان ترتیب دادن کلاس درس درباره ی فلسفه ی من قابل تصور است؟یعنی همان کاری که دکتر گئورگ براندس بهار گذشته درکپنهاگ انجام داد،همان روان- شناسی که با این کار نشانه ی دیگری از ارزش خود را عرضه کرد.
«نیچه-اینک آن انسان-ترجمه ی بهروز صفدری»
متن بالا،گله و شکایت نیچه از هم عصراشه که چرا نتونستن بشناسنش.همه می دونن که نیچه در زمان خودش با بی محلی شدیدی از سوی همکاراش روبرو بود.نخستین اثرش"زایش تراژدی"،تا مدتها پس از انتشار، واکنشی رو در محافل دانشگاهی در پی نداشت،دو سه نفری هم که بعدها به اون واکنش نشان دادن شدیداً بر اون تاختن.یکی از اونا،هرمان اوزنر،از همکارای نیچه در دانشگاه بن بود،اون در جمع همکاراش تو دانشگاه،علناً به عیب جویی از کتاب می پردازه و می گه:"هر کس که چنین چیزی نوشته باشد،کارش تمام است." کتاب "انسانی،بسیار انسانی" -که نیچه رو تا مرز نابینایی پیش بُرد- مورد تأیید حتی دوست دانشگاهیش اروین رُد قرار نگرفت.ناشر از انتشار بخش دوم "چنین گفت زرتشت" منصرف میشه و نیچه مجبور میشه خودش اونو با هزینه ی شخصی منتشر کنه که فقط چهل نسخه از کتاب فروخته میشه و هفت نسخه به این و اون اهدا میشه.هیچکس از کتاب تمجید نمیکنه.در نامه ای به پیتر گاست می نویسه که پس از انتشار چنین گفت زرتشت،آلمانی ها اونو دیوانه می پندارن!بخش چهارم "چنین گفت زرتشت" رو با کمک مالی گرسدورف چاپ میکنه.در نامه ای به همین دوستش در سال 1885 می نویسه:«چهل سال از عمرم می گذرد و هنوز یک پشیز از کتابهای متعددم درآمد نداشته ام.» .نیچه بارها از احساس تنهایی و انزواش گفته بود.در نامه ای به رُد در سال 1887 می نویسه:"چهل و سه سال از عمر خود را پشت سر گذاشته ام و هنوز تنها هستم..." در همین سال برای اوربک می نویسه:"این امر مرا وحشتناک آزار می دهد که در این پانزده سال حتی یک نفر مرا کشف نکرده،به م نیازی نداشته، و مرا دوست نداشته." نیچه،یک سال قبل از فروپاشیدگی روانیش، در پاسخ به این بی محلی ها،کتابی سرشار از خودستایی و تمجید از آثارش می نویسه:"اینک آن انسان".تمام ستایش هایی رو که نیچه انتظار داشت از همکارا و هم عصراش بشنوه و ازش دریغ شده بود تو این کتاب اُورده.این کتاب پس از دیوانگیش منتشر میشه.
براستی که نیچه، نابهنگام بود چرا که فیلسوفی که پس از گذشت دو قرن،اندیشه ی امروز رو تحت سیطره ی و نفوذ خودش قرار داده در زمان خودش اینطور مهجور و ناشناخته بود(برای آشنایی با نظران بزرگان درباره ی نیچه،به سپاس از نیچه نگاهی بیندازید).با این حال، دکتر گئورگ (جورج یا ژورژ) براندس جزء معدود کسایی بود که تونست نیچه رو تو اون موقع بشناسه و نخستین کسی بود که درباره ی نیچه و عقایدش،در سال 1887سخنرانی ایراد کرد.بعد به نیچه نامه ای می نویسه و ضمن اینکه نوشته هاشو ستایش می کنه، اونو ازین امر(سخنرانیش) مطلع میکنه که خوشحالی و سپاس نیچه رو به همراه داره.
منتقد ادبی و تاریخ نگار دانمارکی . با انتقاد از رمانتسیم ، جنبشی بر پایه ی واقع گرایی و طبیعت گرایی با نام Modern Breakthrough (دستیابی به موفقیت در سبکهای قدیمی) پایه گذاری کرد که بیش از یک قرن ، تأثیر زیادی بر ادبیات اسکاندیناوی و اروپایی گذاشت. او در خانواده ای متوسط و یهودی، در کپنهاک بدنیا آمد.در هفده سالگی برای خواندن فقه به دانشگاه کپنهاک رفت اما به فلسفه و زیبایی شناسی روی آورد.سه سال بعد از همین دانشگاه برنده ی مدال طلا برای مقاله ای با عنوان“منشاء دینی و فکری در میان اقوان نمسیس” شد.در سال 1864 دانشگاه را ترک گفت و یک سال بعد مسافرت هایش را به نقاط مختلف اروپا جهت آشنایی با مراکز ادبی آغاز کرد.در سفری که به انگلستان داشت جان استوارت میل را ملاقات کرد و کتاب” انقیاد زنان “وی را ترجمه کرد.بلندپروازانه ترین کاراو کتابی ست با عنوان ”جریان اصلی در ادبیات قرن نوزدهم” در چهار جلد که بین سال های 1872 و 1875 منشر شد که با انتقاد از ادبیات کشورهای بزرگ اروپایی درآغاز قرن نوزده، تأثیری ژرف بر شاعران و داستان نویسان در سراسر اروپا به ویژه آلمان و روسیه گذاشت.براندس نخستین کسی بود که نیچه را کشف و با سخنرانی هایش در مورد عقاید نیچه در دانشگاه کپنهاک، او را به فرهنگ اسکاندیناوی معرفی نمود.وی در سال 1887 در نامه ای به نیچه، نوشته های او را با صفت “رادیکالیسم اشرافی” ستود.مکاتبات این دو تا ژانویه 1889 - آن هنگام که نیچه نامه ای مفصل(1) تحت عنوان “مصلوب” برای او فرستاد- یعنی زمان دیوانگی نیچه ادامه داشت .
امضاء:مصلوب
(1)
چهارم ژانویه 1889-
( خطاب به گئورگ براندس در کپنهاگ)
( خطاب به گئورگ براندس در کپنهاگ)
دوست عزیزم گئورگ
زمانی که مرا شناختی،دیگر برایت مشکل نبود که مرا پیدا کنی!
هم اکنون گم کردن من مشکل است!...
زمانی که مرا شناختی،دیگر برایت مشکل نبود که مرا پیدا کنی!
هم اکنون گم کردن من مشکل است!...
امضاء:مصلوب
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : برچسب:سخنان کوتاه فلسفی و ارزشمند"نیچه"امید عظیمی,
BY امید عظیمی_OMID AZIMI
LAST POSTS