بزرگترین مجموعه سخنان کوتاه و فلسفی با تاکید بر : FRIEDRICH VILHELM NIETZSCHE
**************************************/OMID AZIMI Private WEB Www.TOJIH.Lxb.ir

سالومه چه کسی بود و ارتباط او با نیچه.

توجه شما رو جلب میکنم به مطلبی با عنوان زرتشت،نیچه و لو سالومه از مترجم کتابهای نیچه سعید فیروزآبادی که انصافاً هم جامع ست و تقریباً تمام جرئیات مهم رو شامل میشه و هم مستند و موثقه و از این بابت خیالتون راحت باشه.من فقط تعدادی عکس اضافه کردم تا مطلب خووندنی تر بشه.در انتها هم فایل پی دی افِ ش رو واسه دانلود گذاشتم.

 

بی شک بسياری از کسانی که با آثار نيچه هتا آشنايی سطحی دارند، آن گزيده گویی مشهور او را می شناسند: "به سراغ زنان مي روی؟ تازيانه را فراموش نکن!" اين عبارت را چون بسياری از انديشه های نيچه دگرگونه پنداشته اند و هر کسی از ظن خود آن را در يافته است. اين چنين عده ای او را زن ستيز دانسته اند و فمينيست ها دريافتی کاملا متفاوت از اين عبارت دارند. ولی آن کسی که چنين جمله ای را بيان می کند، به کدام دليل با زن و مردی عکس می اندازد و و در دست زن ايستاده بر ارابه تازيانه ای مي دهد؟

 

لو سالومه، پاول ره و نیچه، لوزان 1882-تنها سند موجود از دوستی کوتاه اما پر فراز و نشیب فریدریش،لو و پاول-این عکس به اصرار نیچه و اکراه رِه و سالومه گرفته شد.

 

اين زن کيست، که نيچه جلوی ارابه او ايستاده و اين چنين از گوشه چشم به ما مي نگرد؟

 همگان باور دارند که زندگي هيچ فيلسوفي چون نيچه با انديشه او در هم نياميخته است. از اين رو تصوير ياد شده هم معمایی از وجود اين فيلسوف را منعکس می سازد. اکنون پس از 120 سال گوشه ای از رمز و راز نهفته در اين تصوير آشکار شده است. منظورم لو فون سالومه و پاول ره است. در اين نوشتار خواهيم کوشيد تا ارتباط بين نيچه و اين دو دوست را مشخص کنيم و روشن کنيم که به چه دليلی نيچه انديشه نگارش زرتشت را مرهون لو سالومه می داند.

لو سالومه، نابغه ای اروپایی

 نخستین بار که سال ها پیش به بررسی ادبیات آغاز سده بیستم آلمان می پرداختم، در شرح حالی از راینر ماریا ریکله داستان سفر او به روسیه همراه با بانویی به نام آندره اس سالومه را خواندم. 

بعد ها دریافتم که تنها سالومه الهام بخش شاعری شوریده سر چون ریکله نبوده است، بلکه نیچه و فروید نیز از او تاثیر پذیرفته اند. سه نام یاد شده یادآور سه اندیشمند بزرگ اروپا در اواخر سده نونزدهم و آغاز سده بیستم است. افزون بر این همسر لو، یعنی فریدریش کارل آندره اس، ایران شناسی مشهور است که مدت ها در ایران زندگی  و پژوهش می کرده است.

 

 

 لو سالومه و فریدریش کارل آندره اس، نامزدی 1886

 

 

ماریا ریکله (سمت چپ) به همراه لو سالومه(وسط) در روسیه - سال 1890-ریکله ی شاعر در جوانی عاشق لوی 40ساله شد،برایش شعر سرود،همراه با او  به روسیه رفت و به عشق او زبان روسی را فرا گرفت اما بی فایده بود، ریکله هم از لو سالومه جواب "نه" شنید!

 

 

کنفرانس روانشناسان در سال 1911-سالومه ردیف اول نشسته نفر پنجم از چپ- فروید ردیف دوم ایستاده در وسط-  فروید به یکی از نزدیکانش در مورد لو سالومه هشدار داده بود که او زنی زیرک و خطرناک است با این وجود دلبستگی فروید به سالومه انکار ناپذبر بود.

 

لوسالومه 12 فوریه 1861 در سن پترزبورگ به دنیا آمد. خانواده اش در روسیه زندگی می کرد، ولی مادرش اهل هامبورگ بود و اجدادی دانمارکی داشت. پدرش گوستاو فون سالومه ژنرال ارتش روسیه بود و در 25 سالگی به دلیل رشادت در قیام لهستان به سرهنگی رسیده، ولی در اصل آلمانی تبار بود و خانواده اش از سال 1810 در پترزبورگ اقامت کرده بودند.

 

لو کوچکترین فرزند خانواده بود

 

قرن نوزدهم عصر اصلاحات در روسیه ی فئودالی بود-تولد لو در پترزبورگ درست مصادف بود با لغو رعیت داری از سوی الکساندر دوم.

 لو، فرزند کوچک این خانواده، از همان اوان کودکی با زبان های آلمانی و فرانسه نیز آشنا بود و تا 19 سالگی در پترزبوگ ماند. این شهر در آن زمان دروازه تمدن روسیه به غرب بود. در آن دوره زنان نمی توانستند در دانشگاه تحصیل کنند، به همین دلیل لو همراه مادرش در سپتامبر 1880 روسیه را ترک گفت و برای ادامه تحصیل به سوییس رفت، زیرا دانشگاه زوریخ نخستین دانشگاهی بود که زنان را برای تحصیل می پذیرفت. لو با سوییس آشنا بود، زیرا خانواده اش تعطیلات را در سوییس می گذراند و خویشاوندانی نیز در این شهر داشت.

 

لو سالومه در 19 سالگی روسیه را ترک و برای ادامه تحصیل، با مادرش به سوییس رفت- عکس بالا لو را در 21 سالگی نشان می دهد. 

در همان زمان زوریخ مرکزی برای دانشجویان روسی و انقلابی بود. همین گروه قتل  الکساندر دوم را با مشعل جشن گرفتند، ولی لو به این جماعت نزدیک نشد و هتا با دیگر دختران روسی که در آن جا پزشکی می آموختند، نیز ارتباطی نداشت. بلافاصله پس از ورود به زوریخ لو نامه ای به آلویی بیدرمان، استاد الهیات دانشگاه زوریخ، نگاشت و کمی بعد به ملاقات او رفت. بیدرمان که بسیار تحت تاثیر اندیشه های فلسفی کانت، اشلایرماخر و هگل بود، از متالهان پروتستان مهم عصر خود بود و چنان از وجود دانشجویی چون لو سالومه به وجد آمد که اثر اصلی و بزرگ خود با عنوان باورهای مسیحی را "به یاد و خاطره دوستی صمیمانه لو سالومه" تقدیم کرد.

 

دانشگاه زوریخ- لو سالومه بدلیل بیماری نتوانست تحصیلش را در این دانشگاه ادامه دهد.

 

لو در همان نخستین ملاقات توجه استاد را به خود جلب کرد. او تشنه آموختن بود و بیدرمان نیز به یاری اش شتافت تا از مشکلات اداری رها یابد. هتا لو مدرک دیپلم نداشت، ولی استاد در امتحانی ظاهری او را پذیرفت و امکان ادامه تحصیل را برایش فراهم ساخت. نزد همین استاد لو به فراگیری تاریخ عمومی ادیان (بر پایه آموزه های فلسفی) پرداخت و بعد ها منطق و متافیزیک را آموخت.

 

لو سالومه در 22 سالگی-زوریخ سوئیس

 

در همان نخستین سال تحصیل لو سالومه نزد گتفرید کینکل تاریخ هنر را آموخت. کینکل در آن زمان استادی انقلابی و نویسنده ای مشهور بود که او را از آلمان تبعید کرده بودند. در همین زمان لو سروده هایش را به استاد داد تا او را راهنمایی کند. کینکل شعرهای شاگرد را "پر قدرت و زیبا، کاملا اصیل و با احساسی ژرف" دانست و تنها نقص آن ها را وزن و قافیه برشمرد و به دانشجویش توصیه کرد تا "احساس خود را هر چه بیش تر در سروده هایش منعکس کند." در هر حال به رغم نامه ای که کینکل برای او نگاشت، شعرهایش را به چاپ نرساندند. شاید خود او نیز  چندان در پی انتشار این شعر ها نبود، زیرا سال ها بعد در داستان "نبرد بر سر خدا" آن ها را گردآوری کرد. در هر حال هدف اصلی او در زوریخ تحصیل ادیان بود و نه شعر سرایی. شبانه روز تحصیل می کرد و به مطالعه می پرداخت. به همین دلیل هم رفته رفته ضعیف و بیمار شد. در نهایت خون بالا می آورد. پزشکان می گفتند که مبتلا به خونریزی ریوی شده است و نیاز به استراحت دارد.

 

گتفرید کینکل (1882-1815)-استاد الهیات دانشگاه زوریخ- طی نامه ای لو سالومه را به مالویدا فون مایزن بوگ معرفی کرد.

 

به این ترتیب پس از یک سال لو تحصیل خود را نیمه تمام گذاشت و همراه مادر به استراحت گاه های مختلف سفر کرد. پزشکان توصیه کردند که به جنونب اروپا سفر کند و این چنین در سال 1882 به ایتالیا رفتند. پیش از سفر، کینکل نامه ای برای مالویدا فون مایزن بوگ، دوست خود در دوران انقلاب سال 1848 آلمان، نگاشت. مایزن بوگ در رم زندگی می کرد و لو در سال 1876 کتاب او با عنوان خاطرات یک آرمان گرا را خوانده و همچون بسیاری از دختران جوان آن دوران برای این زن انقلابی احترام بسیاری  قایل و مشتاق آشنایی با او بود. نباید فراموش کرد که مایزن بوگ را در آن زمان از پیشروان دفاع از حقوق زنان می دانستند.

 

 مالویدا فون مایزن بوگ (یا میسن بوگ) (1816-1903)-نویسنده ای پیشرو و قابل احترام-دوستی او با نیچه به واسطه آشنایی با آهنگساز معروف ریشارد واگنر بود،این دوستی بعدها با انتشار نیچه علیه واگنر نیچه تیره شد-ماجرای سالومه در محفل ادیبانه ی او کلید خورد.

لو با مادرش بیمار و خسته در آغاز فوریه 1882 به رم می رسد و خود نمی داند که این اقامت سه ماهه بسیار پربار تر از استراحتی کوتاه است. این شهر جاودانی و آثار باستانی آن همه توجه لو را به خود جلب می کند. سفارش کینکل به مالویدا فون مایزن بوگ نیز موثر واقع می شود و مادر و دختر به دیدار مالویدا می روند. این زن آرمان گرا که شاگردان و پیروان بسیاری داشت بلافاصله به لو علاقه مند می شود و او را (به رغم بیماری) آمیزه ای از جدیت و میل به آگاهی و مشتاق زندگی می یابد.

 به خانه مالویدا در خیابان پلویرا زنان و مردان بسیاری می آمدند و عصرها میهمانی چای و متن خوانی و بحث در باب آثار ادبی و فلسفی انجام می پذیرفت. لو یا به آن گونه که او را می نامیدند، این "زن جوان روسی" خیلی زود به دلیل علاقه به شرکت در بحث ها و آشنایی ژرف با فلسفه میهمانی مهم در جمع دوستان شد.

 

خیابان پلویرا (محفل مالویدا) - رم - ایتالیا

 

هفدهم ماه مارس که دوباره همه میهمانان در خانه مایزن بوگ گرد آمده بودند، حضور غیر مترقبه میهمانی باعث شد تا حال و هوایی جدید پدید آید. این میهمان "پاول ره" بود، مردی جوان با موهایی بلند که از مونت کارلو آمده بود و با عجله می خواست انعام خدمتگزار را بپردازد، ولی پولی نداشت.

 

پاول رِه (1849-1901) - نویسنده و استاد دانشگاه - واسط آشنایی نیچه و سالومه

 

این واقعه برای لو بسیار جالب بود و خیلی زود با ره صمیمی شد. پاول ره که 5 هفته پیش را با فریدریش نیچه گذرانده بود، از همان دیدار نخست نسبت به لو احساس علاقه می کرد و هتا آن شب نیز دخترک را تا پانسیون همراهی کرد. این پیاده روی شبانه در نور مهتاب و ستارگان آسمان شهر رم خیلی زود امری عادی برای هر دو شد و گاهی تا ساعت دو نیمه شب ادامه می یافت. خیلی زود ره از لو سالومه خواستگاری کرد، ولی در کمال شگفتی پاسخی منفی شنید. این پاسخ پاول ره را بسیار ناراحت کرد و تنها یک راه پیش روی خود می دید و آن هم گریز بود. ولی پیش از فرار به نزد مالویدا که چون مادری مهربان او را دوست می داشت، رفت و پس از تعریف ماجرا و شنیدن سخنان مالویدا قانع شد که بماند. البته مالویدا تا حدودی پس از شنیدن ماجرای پیاده روی های شبانه ناراحت شد، ولی از دیدگاه لو هیچ اتفاق مهمی رخ نداده بود و هتا پاسخ منفی به درخواست پاول ره هم چندان امر مهمی نبود، زیرا با وجدانی آسوده آگاهانه رفتار کرده بود. با همین وجدان آسوده تصمیم گرفت که از ره بخواهد تا دوست و برادری برایش باشد و موفق شد تا نظر این دوست را برای چنین امری جلب کند. این چنین ره سرخورده از پاسخ منفی به خوستگاری خود، سرانجام پذیرفت تا این نقش را ایفا کند. هتا گامی فراتر از آن نهاد و پیشنهاد کرد که دوستش فریدریش نیچه را نیز در این دوستی شریک سازد، زیرا می دانست که این دخترک بسیار باهوش می تواند نیچه را از تنهایی و انزوا نجات بخشد. ولی خود باید می دانست که وجود نفر سوم در این دوستی  چندان ثمربخش نخواهد بود.

 

نیچه - 1882 - خودش را برای نگارش "چنین گفت زرتشت" آماده می کند اما  کتابهایش را همچنان در گمنامی منتشر میکند.

 

لو با این پیشنهاد موافقت کرد، هرچند در آن زمان از اهمیت فریدریش نیچه و فلسفه او چندان اطلاعی نداشت. لو همچنین تصمیم گرفته بود تا با ره در یک خانه زندگی کند و این چنین فرصت بحث و مطالعه در باب موضوع های مورد علاقه خود را به دست آورد.ناگزیر باید این دوستی و برنامه زندگی مشتترک خود را به مادر و مالویدا  مایزن بوگ اطلاع می داد و همین موضوع سبب ناراحتی آنان شد. هتا مالویدا به او گفت خلاف نظریه اولیه او" لو نمی خواهد از آزادی و فرصت شکوفایی خویش بهره جوید."

 ولی لو باور داشت که مالویدا می کوشد تنها در چارچوب روابط اجتماعی خاص به این تکامل دست یابد و این روابط اجتماعی برای او بسیار کم ارزش و حقیر می نمود. مادر نیز تصمیم گرفت که "زنده یا مرده لو" را به روسیه ببرد. هتا لو به مادرش گفت که تصمیم دارد تا خانه ای اجاره کند و با این دو مرد زندگی کند. مادر ناگزیر به معلم و کشیش پروتستان ژیلو روی آورد و از او خواست تا کمک کند، بی آن که بداند پیش از حرکت به سوی روسیه این کشیش هم از لو خواستگاری کرده و پاسخ منفی شنیده بود. ژیلو نامه ای به لو می نویسد، ولی لو پاسخی محکم به این نامه می دهد که شرح آن در زندگینامه او آمده است.

 

هندریک ژیلو (1916-1836) - این کشیش پروتستان با اینکه 25 سال از لو سالومه بزرگتر بود و دو دختر هم سن لو داشت حاضر بود بخاطر لوی 18 ساله زنش را طلاق دهد.

 

ورود نیچه

 در این بین پاول ره و مالویدا فون مایزن بوگ در نامه هایی جداگانه برای نیچه درباره این دختر شگفت انگیز نوشته و عنوان کرده بودند که نیچه باید حتما با این دختر آشنا شود. او نیز در پاسخ به نامه ره در بیست و یکم مارس 1882 نوشته بود: "به این بانوی روسی سلام مرا برسانید، من به چنین روحیه هایی بس علاقه دام و محتاج چنین انسان هایی برای برنامه ده سال اینده خود هستم."

 همین نخستین نامه نشان می دهد که بعد ها چرا نیچه تا این حد از برخورد با لو سرخورده می شود. آخر بی آن که لو را ببیند، غرق در رویاها و برنامه های خود شده بود. افزون بر این نیچه در ادامه همان نامه نوشته بود: "مساله ازدواج امری کاملا متفاوت است. از نظر من ازدواج نباید بیش از دو سال باشد و تازه با توجه به برنامه ای که در ده سال آینده دارم، این فکر بیهوده است."

 پس از دریافت نامه ای دیگر از ره مبنی بر تصمیم لو برای اجاره خانه ای، نیچه چندان به این موضوع توجه نمی کند و به جای سفر مستقیم به رم، به مسینا می رود و در آنجا نامه ای دیگر از ره دریافت می کند: "شما با این کار، دخترک روسی را به شگفتی واداشته اید و او بسیار مشتاق دیدار شماست ... او دختری بسیار باهوش است و رفتاری کودکانه دارد."

 چهار روز پس از این نامه نیچه واقعا به رم می آید. بلافاصله به ملاقات مالویدا فون مایزن بوگ می رود و با خبر می شود که ره و لو در همان زمان در کلیسای سن پتر روم هستند. نیچه که بسیار از این گونه ملاقات ها لذت می برد، شتابان به کلیسا می رود و با لحنی خاص به لو سلام می کند و می گوید: "کدام ستارگان ما را قسمت یکدیگر کرده است؟" لو بسیار از این شیوه بیان و ملاقات شگفت زده می شود و دوازده سال بعد در کتاب "فریدریش نیچه نگاهی به آثارش" ماجرا را چنین شرح می دهد: "نیچه بسیار کم حرف بود. در زندگی معمولی فردی بسیار محترم و با لطافتی شبیه زنان و روحیه ای پیوسته نیکخواه برای دیگران بود و از آمد و شد همراه با احترام با دیگران لذت می برد. ولی هنگام این آمد و شد پیوسته از پنهان داشتن خویش و زندگی درونی خود خوشحال می شد. یادم می آید با نیچه که برای نخستین بار سخن گفتم در روزی بهاری در کلیسای سن پتر رم بود. در آن نخستین لحظه ها رفتار بسیار متکلفانه او مرا شگفت زده ساخت. ولی این آدم تنها، چندان مرا نفریفت، هرچند پیوسته نقابی بر چهره داشت و چون کسی رفتار می کرد که از کوه و دشت آمده و گویی ردای مردم همه جهان را بر دوش دارد. ولی خیلی زود او خود پرسشی این چنین را مطرح کرد: "در هر آن چه که در ظاهر آدمی وجود دارد، باید پرسید که در پی نهان ساختن چیست؟ چرا میخواهد بیننده را بفربد؟ می خواهد در ذهن مخاطب خود سبب پیدایش چه پیش داوری شود؟ این فریب تا چه حد ادامه خواهد یافت و او خود را تا چه حد می فریبد؟"

 

کلیسای سن پتر روم - نخستین ملاقات نیچه و سالومه اواخر آوریل 1882 اینجا اتفاق افتاد.

 

 همان گونه که از این یادداشت ها بر می آید، نخستین برخورد با نیچه چندان توجه لو را جلب نکرد، زیرا نیچه مردی میان بالا بود با رفتاری آرام و موهایی خرمایی که به بالا شانه زده ود، چندان جذاب به نظر نمی رسید. ولی بعد ها لو دریافت که این حالت ساده نیچه، پنهان گر تنهایی خاموش اوست و همین نخستین احساس سبب شد که اسیر ظاهر نیچه نشود. لو خود وضعیت بینایی نیچه را چنین شرح می دهد: "چشمانی نیمه بینا داشت که اصلا نشانی از جستجوگری نداشت و نگاه خیره بسیاری از افراد کم بین در آن دیده نمی شد. این چشمان چون محافظ و نگهبانی برای حفظ گنج های درونی، رازهای پنهان و مشاهده دور دست ها بود. همین دید اندک به او فرصت می داد که به جای آن که تحت تاثیر محرک های بیرونی قرار گیرد، تنها در رفتارش نشانه هایی از اندیشه های درونی را یافت."

 در بخشی دیگر از این کتاب لو دستان نیچه را بسیار زیبا و اشرافی می داند و خود باور دارد که این دست ها نشانه ای از روح نیچه است.

 

"فریدریش نیچه نگاهی به آثارش" - عنوان کتابی ست که لو سالومه در رابطه با نیچه می نویسد و در سال 1894 در وین منتشر می کند که به قول یاسپرس بجز چند نامه ی قبلاً چاپ شده هیچ گزارش دیگری درباره ی پیوندهای شخصی نیچه در بر ندارد. یک سال بعد الیزابت خواهر نیچه دست به کار می شود و پروژه ی نیچه را با نام "زندگی فریدریش نیچه" آغاز می کند که ده سال به دارازا می انجامد.

 

هرچند دهان او را هیچ گاه نمی شد با آن سبیل پرپشت و شانه زده دید، ولی خطوط حرکت آن بسیار مشخص و " آوای خنده اش بسیار کوتاه بود و کاملا آرام و شمرده سخن می گفت. راه رفتن او بسی متفکرانه و آرام بود و کمی شانه هایش را خم می کرد... سیمای ظاهری او در میان جماعت نشانگر فردی تنها و گریزان از مردم بود."در زمان نخستین ملاقات لو با نیچه، فیلسوف 37 ساله بود و لو به او در قالب انسانی می نگریست. در روزهای بعد نیچه برای دوستانش بخش هایی از آخرین اثر خود، دانش شادان را خواند و به این ترتیب لو با نیچه اندیشمند آشنا شد و حس کرد که از دوستی با این فیلسوف می تواند بسیار بیاموزد. مالویدا فون مایزن بوگ و پاول ره نیز اشتباه نکرده بودند و می دانستند که این دوستی دیرزمانی خواهد پایید. این سه دوست ابتدا قرار بود در وین سکونت گزینند، ولی بعد پاریس را ترجیح دادند، زیرا ایوان تورگنینف که با لو و ره آشنایی داشت، در این شهر زندگی می کرد و از دیگر سو نیز مالویدا دوستانی در پاریس داشت که فکر می کرد می توانند به لو در صورت نیاز یاری رسانند. ولی نیچه در همان دوره کوتاه اقامت در رم و سفر به دریاچه های شمال ایتالیا کاری کرد که سبب شد اندکی از صمیمیت این "دوستی سه گانه" کاسته شود، یعنی از دوست صمیمی خود ره خواست تا از لو برای او خواستگاری کند، البته نمی دانست که ره نیز پیش تر از لو خواستگاری و پاسخ منفی دریافت کرده است.سرعت فراوانی که ره و نیچه هر دو شیفته این دختر روسی شده بودند و می خواستند با او ازدواج کنند، شگفت آور است. از دیدگاه ره بی شک برخورد ساده و مهربانی و درد دل با او سبب این اندیشه شده بود. ولی نیچه به نظر می رسد که همان نخستین تعریف های ره و مایزن بوگ و فرافکنی او در باب لو در مقام شاعره و اندیشمند سبب شد که او را برای ازدواج برگزیند. همین نکته در جدایی بعدی آنان نیز بسیار موثر است. ولی شاید نیچه با این درخواست تنها، در پی آن بوده است که این شرایط را سهل و ساده تر سازد.

 

دریاچه ی اُرتا - شمال ایتالیا - نیچه به همراه لو سالومه،ره و مادر سالومه چند روزی را اینجا می گذرانند- نیچه از سالومه خواستگاری می کند.

 

لو و ره هر دو از خواستگاری نیچه ناراحت شدند و دستخوش نگرانی در باب طرح خود گردیدند. هر دو با هم فکر کردند که به چه طریقی می توانند نیچه را از تصمیم خود منصرف سازند. قرار شد که ره برای دوستش نیچه "بی علاقگی لو به هر گونه ازدواج" را شرح دهد. برای کاستن از شدت ناراحتی نیچه نیز قرار شد که دلیلی دیگر را هم مطرح کنند و گفتند اگر لو ازدواج کند، دیگر دولت روسیه مستمری به او نمی پردازد. چون نیچه نیز از نظر مادی وضع خوبی نداشت، بنابراین دیگر ازدواج ممکن نبود. هر دو با هم برای نیچه شرح دادند که پاسخ منفی به این خوستگاری به معنی قطع دوستی با او نیست. ظاهرا نیچه هم راضی شد و شادمان از این بود که چندان اسیر این تصمیم سریع و شتاب زده خود نشده است. نباید فراموش کرد که نیچه شش سال پیش نیز از بانویی به نام ماتیلده ترامپداخ خواستگاری می کند، ولی خیلی زود تصمیم خود را تغییر می دهد.

 

 ماتیلده ترامپداخ - زن هلندی جوانی که نیچه در 32 سالگی به پیشنهاد مالویدا  از او خواستگاری کرد.

 

مادر لو در این زمان هنوز امیدوار بود که دخترش را از راه سوییس و آلمان به روسیه ببرد، به همین دلیل نیز در بیست و هفتم آوریل از رم با دخترش حرکت می کند. در اصل دو دوست دیگر، یعنی ره و نیچه هم می خواستند با آن ها سفر کنند، ولی بیماری نیچه در این دوره دوباره شدت گرفت و سردرد های شدید باز شروع شد. به همین دلیل هم نیچه ناگزیر بایستی در رم می ماند و ره نیز از او نگهداری کرد.

 لو و مادرش به میلان می رسند و مدتی بعد ره و نیچه نیز به آنان می پیوندند. در همین شهر نیچه مدتی با لو به پیاده روی می رود و این زمان چنان طولانی است که باعث آزردگی مادر و ناراحتی ره شد. ولی بعدها نیچه در نامه ای چنین می نویسد: "آن وقت ها در اُرتا تصمیم گرفته بودم تا گام به گام او را با آخرین دستاوردهای فلسفه خود آشنا سازم، زیرا او را نخستین کسی می دانستم که شایسته این کار است."

 

 مونت ساکرو - ایتالیا - نیچه در اینجا فرصتی بدست می آورد پیاده روی هایی طولانی با لو داشته باشد و  قسمتهایی از آخرین کتاب خود(دانش شاد) را برای لو بخواند.همچنین احتمال دارد نیچه اولین و آخرین شیطنت خود را انجام داده باشد یعنی لو را در آغوش کشیده و بوسه ای از او گرفته باشد!

 

این نکته نشانه اهمیتی است که نیچه برای قدرت فکری لو قایل می شود. ولی لو نیز در این باره هیچ جا مطلبی نمی نگارد و به همین دلیل هم هیچ نشانه ای از این گفتگو ها در دست نیست. نیچه پس از گفتگو برای 5 روز به بازل می رود تا خانواده اوربک را ملاقات کند. آن گونه که بعدها خانم اوربک شرح می دهد: "ما از سلامتی و بهبودی حال روحی و جسمی نیچه بسیار خوشحال شدیم."

 

فرانتس اُوِربک(1905-1837) استاد دانشگاه و رفیق شفیق نیچه و همسرش آیدا - در تمامی اتفاقات از جمله ماجرای لو سالومه همواره پشتیبان نیچه بودند.

 

 

"تندیس شیر" اثر پیکرتراش مشهور دانمارکی برتل توروالدسِن واقع در باغ لووِن در لوزان سوئیس- همان باغی که در آن نیچه برای بار دوم از لو خواستگاری می کند و باز هم "نه" می شنود.

 

پانزدهم ماه مه نیچه در لوزان و در باغ لوون به دیدار لو می رود و باز هم از او خوستگاری می کند. به نظر می رسد که لو باز هم با ظرافتی بی حد و حصر به نیچه پاسخی منفی داده باشد، زیرا هیچ نشانی از کدورت در رابطه آن ها مشاهده نمی شود. بار دیگر پیاده روی ها آغاز می شود و نیچه پیوسته فلسفه خود را بیش تر شرح می دهد و از دوره هایی سخن می گوید که با واگنر زندگی فراموش نشدنی داشته است. مدت های مدیدی کنار دریاچه ساکت می نشیند و غرق در اندیشه های خود می گردد، با چوبدستی بر ساحل شنی تصویرهایی می کشد و از گذشته ها سخن می گوید و سر که بالا می کند، اشک از دیدگانش جاری می شود.نیچه در جمع دوستان خود فردی راحت و هتا گاهی هم بسیار جسور بود. به همین دلیل نیز در لوزان تصمیم گرفت تا لو و ره را به عکاسی ژول بونه ببرد و سندی از این دوستی سه نفره را فراهم آورد. لو درباره این عکس می نویسد: "پاول ره بسیار با این کار مخالف بود و پیوسته از عکس چهره خود می هراسید. ولی نیچه در ذهن خود تمامی جزییات این عکس را در نظر آورده بود، از جمله ارابه و هتا تازیانه." این چنین تصویری پدید آمد که بعدها باعث رنجش خاطر هر سه نفر شد، ولی کاملا متناسب با آن دوران بود، زیرا آن حالت دو مرد ایستاده جلوی ارابه بهترین نشانه آن است که لو موفق شده بود دو خواستگار خود را مبدل به دو دوست برای خود سازد!پس از مدتی اقامت در لوزان راه این سه دوست از هم جدا می شود، نیچه به بازل و سپس به ناومبورگ می رود، خانم سالومه با دخترش لو به زوریخ نزد خانواده برانت سفر می کند. در ان زمان خانم لو به دلیل بیماری او در فکر ادامه تحصیل دخترش نبود. پاول ره نیز در ابتدای سفر همراه آن ها می آید و سپس به اشتیبه و املاک خانواده خود می رود. لو و مادرش اواخر ماه مه به سمت شمال حرکت می کنند، ولی پیش از ان مدتی کوتاه در بازل می مانند و در آن جا خانواده اوربک لو را به توصیه نیچه دعوت می کند.مادر و دختر سپس به هامبورگ و برلین سفر می کنند. اوژن، کوچک ترین برادر لو که الکساندر او را برای یاری مادر فرستاده است، در آلمان به ملاقات آن ها می آید، ولی موفق به انجام ماموریت خود نمی شود، زیرا خواهرش مصمم است که در اروپای غربی بماند و دوره تحصیل خود را با ره بگذراند. مشاجره ها و بحث های زیادی در می گیرد و سرانجام مادر و برادر تسلیم خواست لو می شوند. بی شک اعتمادی که پاول در ذهن مادر لو ایجاد کرده است، بسیار در این تصمیم گیری  اهمیت دارد. افزون بر این، خانم ره، مادر پاول ره عنوان می کند که می خواهد لو را به فرزند خواندگی بپذیرد. از این رو مادر لو اطمینان دارد که از دخترش در اشتیبه مهربانانه مراقبت خواهد شد. در نهایت برادر لو او را به اشتیبه می برد.لو حدود یک ماه در اشتیبه می ماند و از مهربانی های خانم ره برخوردار می شود و دوستی او با پاول ره فزونی می گیرد. ولی رابطه با نیچه دستخوش تغییر می شود. نیچه می کوشد تا پیش از سفر لو به اشتیبه در برلین او را ملاقات کند، ولی اقامت لو بسیار کوتاه است و نیچه دیر می رسد و این سفر را کاری احمقانه می خواند. ولی مدتی بعد در زمان برگزاری جشن های بایروت ره و لو به ان جا سفر می کنند. خواهر نیچه الیزابت نیز می خواهد به این جشن برود. نیچه خود تا واپسین لحظه بیهوده منتظر می ماند تا واگنر او را دعوت کند. در هر حال این نخستین برخورد خانواده نیچه با لو سالومه است. نیچه در ملاقات با خواهرش الیزابت در می یابد که او "در این مدت جدایی پیشرفت فراوانی کرده است و می توان به او اعتماد کرد." از این رو ماجرای لو سالومه را برایش تعریف می کند و بر جنبه آموزگار و شاگردی خود تاکید می ورزد و این چنین الیزابت احساس اطمینان به برادر عزیز خود می کند. با برنامه نیچه همراهی می کند و در نامه ای قرار می گذارد تا در لایپزیک لو را ببیند و از آن جا با هم به بایروت سفر کنند.

 

الیزابت خواهر نیچه - در ماجرای لو سالومه نقش مخرب را ایفا می کند و از همان ابتدا دست به هر کاری میزند تا برادرش به سالومه نرسد.

این دو زن تفاوت های فراوانی با هم دارند و نخستین دیدار آن ها در بیست و چهارم ژوییه 1882 در لایپزیک انجام می گیرد. از یک سو دختری جوان، از خانواده ای اشرافی و تربیت شده در شهری اروپایی، جذاب، مصمم، خودخواه و سرشار از هوش است و از دیگر سو دختر کشیشی 36 ساله و اهل منطقه ای دورافتاده که پیوسته مادرش بر او تاثیر نهاده است و تنها امید او به زندگی یاری برادر عزیزی است که پیوسته او را گرامی می دارد.

ولی در هنگام سفر هر دو با هم رابطه خوبی دارند. هتا لو در نامه ای از بایروت به نیچه می نویسد: "خواهر تو اکنون خواهر خود من است." ولی نگرش الیزابت به لو سالومه بسیار منفی است و خیلی زود با برخی رفتارهای او مخالفت می کند.

الیزابت و لو هر دو بلیت برای اجرای دوم پارسیفال در 28 ژوییه داشتند. نیچه می دانست که لو چندان از قطعه پیانو لذت نخواهد برد و در واقع همین موضوع نیز رخ داد. خود لو در زندگینامه خود آشکارا درک ناپذیری موسیقی از دیدگاه خویش را چنین شرح می دهد: "از مهم ترین مسایل جشن های بایروت آن بود که این موسیقی برایم چندان قابل درک نبود، گویی نمی توانم آوای موسیقی را به هر نحوی هم که باشد، بشنوم." هتا لو در سال های پسین نیز بیشتر به ادبیات، تیاتر و هنر های تجسمی و معماری و پس از ان ها هم فیلم علاقه نشان می دهد و چندان در پی درک موسیقی نیست.

 

پارسیفال - مشهورترین اپرای ریشارد واگنر در سه بخش که نوشتن آن 25 سال طول کشید و نیچه آن را "اثری ناستوده" خواند!

قطعه ی پارسیفال از بخش دو با اجرای James Levine

زمان : 3 دقیقه و 22 ثانیه ، حجم : 1.41 مگابایت ، پسوند: WMA

لینک پرشین‌گیگ

لینک 4Shared

 

خیابان منتهی به سالن تئاتر و اپرای بایروت - نیچه به دعوت واگنر در مراسم افتتاح آن حضور داشت.

 

هنگام برگزاری جشن های بایروت بیش از موسیقی واگنر جماعت حاضر در آن جا برای لو جالب است. مالویدا فون مایزن بوگ نیز در بایروت است و لو را با دوستان واگنر آشنا می کند. کوریما واگنر، همسر ریشارد واگنر، نیز چندان از آشنایی با لو تاثیر نمی پذیرد و هیچ نشانه ای از این آشنایی در یادداشت های مفصل روزانه او نمی توان یافت. لو در آن جا با هاینریش فون اشتاین، آموزگار پسر واگنر، زیگفرید، آشنا می شود.

 

کوزیما واگنر(1930-1837) - همسر ریشارد واگنر - زنی که نیچه همواره او را می ستود.

 

 

هاینریش فون اشتاین(1887-1857)-استاد فلسفه‌ی دانشگاه برلین و از نزدیکان مالویدا فون‌مایزن‌بوگ و ریشارد واگنر-پس از خاتمه‌ی ماجرای لو، از طرف کوزیما واگنر مأمور منصرف کردن نیچه از انتشار نیچه علیه واگنر می‌شود اما نه تنها موفق نمی‌شود بلکه نیچه تأثیری ژرف بر فیلسوف جوان می‌گذارد.مرگ زودهنگام او در سی سالگی تأثر عمیق نیچه را به همراه داشت.

ولی مهم ترین واقعه برای لو در این سفر آشنایی با نقاش روسی پاول یوکووسکی است که دکور پارسیفال را او ترسیم کرده است. این نقاش که پدرش شاعر و نویسنده مشهور و مادرش آلمانی بود، با او بسیار دوست می شود و هتا در پوشیدن لباس و آرایش ظاهری لو به او کمک می کند. همین موضوع برای الیزابت نیچه که برداشتی کاملا متفاوت از اخلاق و رسوم اجتماعی دارد، بسیار ناراحت کننده است و باعث عصبانیت او می شود. همین اتفاق نخستین کینه را در دل الیزابت پدید می آورد و این چنین او لو را شایسته شاگردی برادرش نمی داند. این واقعه در بایروت نشان می دهد که الیزابت تا چه اندازه بر تصمیم گیری ها و عقاید نیچه تاثیر می نهاده است. نیچه این چنین در نامه ای به پیتر گاست می نویسد: "روزی پرنده ای از کنار من رد شد و من خرافاتی مانند دیگر مردم تنهایی که در گوشه ای از خیابان ایستاده اند، باورم شد که عقابی را به چشم دیده ام." این نامه که در 4 اوت 1882 نگاشته شده است، نشانگر نخستین سرخوردگی نیچه در رابطه با لو است.

 

پیتر گاست (1918-1854) - موسیقیدان و دوست نیچه -نام اصلی او  هاینریش کوزه لیتس بود و پیتر گاست نامی ست که نیچه به او داد.وی شاگرد نیچه در بازل بود اما کم‌کم ویرایش آثار نیچه را برعهده گرفت. تنها کسی بود که می‌توانست دستخط بد نیچه را بخواند."انسانی،بسیار انسانی" را بدلیل ضعف بینایی نیچه، تماماً او روی کاغذ آورد . "چنین گفت زرتشت" نخستین بار در زمان حیات نیچه به همت اوست که منتشر می‌شود و بیشترین نامه‌های نیچه پس از مادر و خواهر خطاب به اوست.

در ینا الیزابت با لو دوباره دیدار می کند. این ملاقات که در خانه پرفسور گلتسر رخ می دهد، سبب می شود که اختلافات بین این دو زن فزونی گیرد. الیزابت با صدایی بلند به تعریف از برادرش می پردازد و او را زاهد و قدیس می داند، لو در این میان با خنده سخن او را قطع و با این گفته مخالفت می کند. لو ماجرای خواستگاری نیچه از خود را بی هیچ غرض خاصی توضیح می دهد و این امر سبب می شود که الیزابت بسیار آزرده گردد. این درگیری لفظی سبب خنده های هیستریک الیزابت هم می شود. ظاهرا روز بعد دو زن با هم آشتی می کنند، ولی الیزابت تا پایان عمر به لو سالومه نفرت می ورزد.

به رغم این ناراحتی لو با خود می اندیشد که هیچ دلیلی برای خودداری از ملاقات با نیچه وجود ندارد، ولی الیزابت به هیچ روی اجازه نمی دهد که این ملاقات به تنهایی صورت گیرد. این چنین در 9 اوت 1882 این ملاقات در تاوتنبورگ انجام می پذیرد و هر دو مدتی در خانه کشیش زندگی می کنند و نیچه در خانه ای دیگر اقامت می گزیند.

 

اقامتگاه نیچه،سالومه و الیزابت در تاوتنبورگ - اوت 1882

 

نیچه که تا حدودی خود از ماجراهای خواهرش با لو خبردارد شده است، با شادی خاصی به ملاقات لو می آید. فردای آن روز الیزابت همه ماجرا را برای نیچه تعریف می کند. نیچه این موضوع را با لو مطرح می کند و این موضوع خود سبب مشاجره می گردد. لو لحنی تند در بیان نظر خود می یابد و نیچه از این موضع نیز شادمان می گردد. این درگیری ها چند بار دیگر نیز بین نیچه و لو رخ می دهد، ولی در نهایت با همدلی و مهربانی از هم جدا می شوند. این چنین لو از نزدیکی روحی و فکری خود با نیچه و احساس های مشترک سخن می گوید و عنوان می دارد که آنان سخن یکدیگر را خوب می فهمند. خود نیچه هتا گامی فراتر برمی دارد و بانوی جوان و دوست خود را "مغزی مشابه خویش" می خواند. لو نیز چنین احساسی دارد و عنوان می کند که حال  فیلسوف چنان خوب است که می تواند "ده ساعت پشت سر هم صحبت کند"

 

در تاوتنبورگ نیچه همچون یک استاد لو را در نوشتن راهنمایی می کرد - تصویر بالا، جملات کوتاهی ست از سالومه که نیچه جاهایی از آن را با دستخط خودش تصحیح کرده است.

 

تنها نکته ای که سبب ناراحتی می شود، بازگشت گاه و بی گاه بیماری نیچه است. سردردهای مزمن نیچه شدت می گیرد و باعث می شود که نیچه چنین بنگارد: "باید بخوابم، بیماری من بازگشت کرده است، زندگی را تحقیر می کنم." هتا لو نیز که هنوز هم دستخوش "تب و سرفه" می شود، گاهی مجبور است همه روز را بخوابد.

الیزابت نیچه چندان مزاحمتی ایجاد نمی کند و گاهی هم که در گفتگوهای برادرش با لو شرکت می کند، از موضوع هایی که نیچه با لو مطرح می سازد، هیچ نمی فهمد. نیچه می کوشد تا در این گفتگوها لو را با مبانی اندیشه خود و بازگشت جاودانی آشنا سازد. لو در کتاب نیچه در آثارش چنین می نویسد: " هرگر آن ساعت هایی را فراموش نخواهم کرد که نیچه برای نخستین بار مرا با رمز و رازهای اندیشه خود آشنا کرد. آوایش بسیار ارام بود و می شد احساس سرخوردگی ژرف را در آن باز شناخت."

 

بازگشت جاودانه - نیچه این تعبیر را اولین بار در بخش چهارم کتاب "دانش شاد"(یا حکمت شادان) مطرح کرد.او صریحاً از ما می پرسد آیا اگر موجودی پری وار به ما نزدیک شود و بگوید که ناچاریم تا بی نهایت همین زندگی را تکرار کنیم،آیا شاد می شویم یا یأس و ناامیدی بر ما مستولی خواهد شد؟آیا به آن موجود ناسزا خواهیم گفت یا بر او درود می فرستیم و او را ایزد می نامیم؟آرزوی نیچه این است که شخصی که با این نوید روبه رو می شود آن را با آغوش باز بپذیرد و به زندگی آری گوید.به عقیده ی او زندگی آنقدر والا و درخور زیستن است که با همه ی تلخی ها و ناکامی هایش سزاوار تکرار بی پایان است.فیلم "چشمه" ساخته ی دارن آرونوفسکی شامل صحنه هایی از وحدت شخصیت ها و رویدادها در سه دوره ی زمانی متوالی ست که جنبه ی دایره وار ایده ی بازگشت جاودانه ی نیچه را تداعی می کند.

 

 در همان سال 1882 نیچه در چهارمین بخش دانش شادان مبانی اساسی اندیشه های خود را پیش از کتاب "چنین گفت زرتشت" مطرح می سازد. لو چندان از اندیشه های نیچه تاثیر نمی پذیرد و این خلاف انتظار نیچه است. او نیچه را وا می دارد به موضوع هایی بپردازد که بیش تر مورد علاقه خود اوست، یعنی ادیان و روانشناسی.

 

استراحتگاه نیچه و سالومه در تاوتنبورگ - که با شعری از نیچه از کتاب دانش شادان مزین شده:

Für Tänzer) Glattes Eis Ein Paradies Für Den, der gut zu tanzen weiß)

(برای رقاصان) صاف ترین یخ برای کسی که رقصیدن و سُر خوردن می داند بهشت است.

 






BY امید عظیمی_OMID AZIMI
LAST POSTs

صفحه قبل 1 صفحه بعد

OMID ARCHIVE
OMID DAILY LINKs
www.TOJIH.Lxb.ir