لصفا قبل بازدید از مطالب و جهت آگاهی بیشتر این قسمت را بدقت مطالعه نمایید.
بنده امید عظیمی هستم و افتخار میزبانی تمام عزیزان مراجعه کننده به این وب را دارم.
این وب و مطالب آن مربوط به یکی از وبلاگ های من که از سال 84 شروع به تحریر آن کردم می باشد و به علت برخی محدودیت ها در نوشتن و جمع بندی و آرشیو کردن مجبور به انتقال آن به این محیط شدم.
جهت دسترسی بهتر به مطالب بدون در نظر گرفتن تاریخ -موضوع مورد نظر را از قسمت TOPIC کلیک نمایید.
بنده با تمام خام بودنهایم مطالعاتی هر چند ضعیف در باب برخی فیلسوفان و برخی کتب آنان داشته . و تصمیم به تحریر این وب نموده ام تا شما را با نگاه بی طرفانه خود و در بعضی موارد مخالفانه به آشنایی با موضوعات مطرح شده نمایم.
خواهشمندم انتقادات منطقی خود را جهت سازنده تر شدن اینجانب و بهترشدن مطالبم با من در میان گذارید.
با تشکر از وبلاگ farhad06.persianblog.ir بخاطر مطالب (نیچه) مفیدی که در این صفحه از آنها بهرمند شدیم.
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ با هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه باقی ماند
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ
مولانا
بقیه در ادامه مطالب . . .
من در عدم غلتیدهام در نیستی پریدهام!
در پرده اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانهها کوته نیست
خیام
بقیه در ادامه مطالب . . .
شیرخوارگاه احسان تبریز
شیرخوارگاه احسان منظریه محل نگهداری شیرخوارگان و نوباوگان (تا ۶ سال) بی سرپرست و بد سرپرست تبریزه. الان حدود ۶۵ کودک اونجا زندگی میکنن.
این مرکز برای ادامه فعالیت خودش نیاز صد در صد به کمکهای مردی داره
چه کمکهایی مورد نیازه؟
- اولا خوشبختانه واحد مشارکت مردمی مرکز، سرکار خانم داداش زاده، با شماره تلفن ۳۴۷۸۹۱۵۱ ، بسیار دقیق اقلام مورد نیاز در هر زمان رو اعلام میکنند. مثلا ما که اونجا بودیم خانم و آقایی تشریف آوردند، قبلا ظاهرا تماس گرفته بودن گفته بودن میخوایم کمک کنیم گفته بودن بخاری لازمه. آوردن و در احسان در حق ابویشون اهدا کردند.
- ثانیا یک سری اقلام همیشه مورد نیاز هست. از جمله
* پوشک کامل کودک مخصوصا سایز ۴ و ۵
*شیر خشک نان ۱ و ۲ و ۳
* لباس و سرهم
- ثالثا اگر غذای نذری درست میکنید میتونید از قبل هماهنگ شین.
- دستگاه کارتخوان و شماره حسابی که فقط برای شیرخوارگاه باشه (نه کل بهزیستی) ندارن. بنابراین کمکهای نقدی رو نقدا ببرید.
- اکثر این بچهها شناسنامه ندارن. بنابراین تحت پوشش هیچ بیمه ای هم نیستن. هرچند چند نفر از پزشکان به رایگان هر هفته به مرکز میرن
- لطفا حداقل با ارسال این پیام و پیامهای مشابه در شبکه های اجتماعی توجه رو به سمت اینگونه مراکز که متکی به کمکهای مردمی هستند، جلب کنیم.
آدرس: تبریز - چهارراه ابوریحان - خیابان سلیمان خاطر (بطرف ترمینال تبریز) - مرکز بهزیستی تبریز
به نام خدا
مرلین منسون: همیشه شادی آنتور نیست که ما فکر میکنیم شادی من غمهایم را در درون خودش پنهان میکند .
مرلین منسون: من یک کلمه از آنچه تو می گویی قبول ندارم ولی تا دم مرگ برای اینکه تو حق گفتن سخنان خود را داشته باشی ، مبارزه خواهم کرد
مرلین منسون: هرگز نمی توان مدعی شد تمدن بشری ترقی نکرده است زیرا مگر نه انکه هر بار که جنگ تازه ای می شود ما یک دیگر را با سلاح های جدیدتری می کشیم
مرلین منسون: ارتفاع برج را از روی سایه ان می توان اندازه گرفت و عظمت مرد را از روی عده حسودانش
نیچه در 28 سالگی
فریدریش ویلهلم نیچه (به آلمانی: Friedrich Wilhelm Nietzsche) (۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ - ۲۵ اوت ۱۹۰۰) فیلسوف، شاعر، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی بود.
از مشهورترین عقاید وی نقد فرهنگ، دین و فلسفهٔ امروزی بر مبنای سؤالات بنیادینی دربارهٔ بنیان ارزشها و اخلاق بودهاست. نوشتههای وی سبک تازهای در زبان آلمانی محسوب میشد؛ نوشتههایی بسیار ژرف و پر از ایجاز، آمیخته با افکاری انقلابی که نیچه خود روش نوشتاری خویش را گزین گوییها مینامید.
او در ۱۵ اکتبر سال ۱۸۴۴ در روکن واقع در لایپزیک پروس به دنیا آمد. به دلیل مقارنت این روز با روز تولد فریدریش ویلهلم چهارم، پادشاه وقت پروس، پدر او که معلم چند تن از اعضای خاندان سلطنت بود، به ذوق وطنخواهی از این تصادف خوشحال گردید و نام کوچک پادشاه را بر فرزند خود نهاد. خود او بعدها که بزرگ شد در یکی از کتابهایش نوشت:
«این مقارنت به هر حال به نفع من بود؛ زیرا در سراسر ایام کودکی روز تولد من با جشنی عمومی همراه بود.»
زندگی
پدر فریدریش از کشیشان لوتری بود و اجداد مادری او نیز همگی کشیش بودند. فریدریش نیچه اولین ثمره ازدواج آنها بود. آنها دو فرزند دیگر نیز به دنیا میآورند: الیزابت و ژوزف. وقتی نیچه پنج سال داشت، پدرش بر اثر شکستگی جمجمه درگذشت و او به همراه مادر، خواهر، مادربزرگ و دو عمهاش زندگی کرد. این محیط زنانه و دیندارانه بعدها تأثیر عمیقی بر نیچه گذاشت. از کودکان شریر همسایه که لانه مرغان را خراب میکردند و باغچهها را ضایع میساختند و مشق سربازی مینمودند و دروغ میگفتند متنفر بود. همدرسان او به وی «کشیش کوچک» خطاب میکردند و یکی از آنان وی را «عیسی در محراب» نامید. لذت او در این بود که در گوشهای بنشیند و انجیل بخواند و گاهی آن را چنان با رقت و احساس بر دیگران میخواند که اشک از دیدگانشان میآورد. ولی در پشت این پرده، غرور شدید و میل فراوان به تحمل آلام جسمانی نهان بود. هنگامی که همدرسانش در داستان "موسیس سکه وولاً تردید کردند، یک بسته کبریت را در کف دست روشن کرد و چندان نگهداشت که همه بسوخت. این یک حادثه مثالی و نمونهای بود: در تمام عمر در جستجوی وسایل روحی و جسمی بود تا خود را چنان سخت و نیرومند سازد که به کمال مردی برسد: «آنچه نیستم برای من خدا و فضیلت است.» وی از چهار سالگی شروع به خواندن و نوشتن و در ۱۲ سالگی شروع به سرودن شعر کرد. نیچه در همان محل تولد به تحصیل پرداخت.
تحصیلات
او پس از عید پاک ۱۸۶۵ تحصیل در رشته الهیات را (در نتیجه از دست دادن ایمانش به عیسی مسیح) رها میکند. نیچه در یکی از آثارش با عنوان «آنارشیست» مینویسد: «در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی وجود داشتهاست که او نیز بر بالای صلیب کشته شد.». در ۱۷ اوت ۶۵، بن را ترک گفته رهسپار لایپزیش میشود تا تحت نظر ریتشل به مطالعه فیلولوژی بپردازد. او در دانشگاه لایپزیش به فلسفهٔ یونانی آشنا گردید. در پایان اکتبر یا شروع نوامبر یک نسخه از اثر آرتور شوپنهاور با عنوان جهان به مثابه اراده و باز نمود را از یک کتاب فروشی کتابهای دست دوم، بدون نیت قبلی خریداری میکند؛ او که تا آن زمان از وجود این کتاب بیخبر بود، به زودی به دوستانش اعلام میکند که او یک «شوپنهاوری» شدهاست.
در ۲۳ سالگی به خدمت نظام برای جنگ فرانسه و پروس فرا خوانده شد، در سرباز خانه به عنوان یک سوارکار ماهر شناخته میشود:
«در اینجا بود که نخستین بار فهمیدم که ارادهٔ زندگی برتر و نیرومندتر در مفهوم ناچیز نبرد برای زندگی نیست، بلکه در اراده جنگ اراده قدرت و اراده مافوق قدرت است!»
در ماه مارس ۱۸۶۸ به دلیل مجروحیت، تربیت نظامیش پایان یافت و در نتیجه بهعنوان پرستار در پشت جبهه گماشته شد.
نیچه از ۲۴ سالگی (یعنی از سال ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۹ به مدت ده سال) به استادی کرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل و به عنوان آموزگار زبان یونانی در دبیرستان منصوب میشود. در ۲۳ مارس مدرک دکتری را بدون امتحان از جانب دانشگاه لایپزیگ دریافت میکند. او در این دوران آشنایی نزدیکی با «یاکوب بورک هارت» نویسنده کتاب «تمدن رنسانس در ایتالیا» داشت. او هوادار فلسفهٔ آرتور شوپنهاور فیلسوف شهیر آلمانی بود و با واگنر آهنگساز آلمانی دوستی نزدیکی داشت. وی بعدها گوشهٔ انزوا گرفت و از همه دوستانش رویگردان شد.
او در طول دوران تدریس در دانشگاه بازل با واگنر آشنایی داشت. قسمت دوم کتاب تولد تراژدی تا حدی با دنیای موسیقی «واگنر» نیز سروکار دارد. نیچه این آهنگساز را با لقب «مینوتار پیر» میخواند. برتراند راسل در «تاریخ فلسفه غرب» در مورد نیچه میگوید: «ابرمرد نیچه شباهت بسیاری به زیگفرید (پهلوان افسانهای آلمان) دارد فقط با این تفاوت که او زبان یونانی هم میداند.»
با رسیدن به اواخر دهه۱۸۷۰ نیچه به تنویر افکار فرانسه مشتاق شد و این در حالی بود که بسیاری از تفکرات و عقاید او در آلمان جای خود را در میان فیلسوفان و نویسندگان پیدا کرده بود.
ترک شهر وندی آلمان
در سال ۱۸۶۹ نیچه شهروندی «پروسی» خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی میکرد بخش عمدهای از آثار معروف خود را آفرید. نیچه به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد احترام فراوان میگذارد و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد.
نیچه ادعا کرد که دارای تباری از یک خانواده سرشناس لهستانی است و بر این مساله اصرار زیادی نیز ورزید. از او نقل شدهاست که نوشته: «آلمان دارای ملتی بزرگ است چرا که مردمانش خون لهستانی در رگهایشان جاریست... من به لهستانی تبار بودن خود افتخار میکنم.» نیچه نوشت: «به من گفته شده که نیاکانم از سرشناسان لهستانی بودهاند که حدود یکصد سال پیش به واسطه باورهای مذهبیشان (پروتستان در لهستان اکثریت کاتولیک) مجبور به ترک خانه و سرزمینشان شدند؛ نامشان بعد از مهاجرت، آلمانی مآب میشود و از نیتسکیُ (Niëtzky) به نیچه (Nietzsche) تغییر داده میشود.
«لو آندره آس سالومه» دختر یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناکترین عشق نیچه بدل شد. او میگوید: «من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» و «از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم.» اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در نخستین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد.
جنون و مرگ
در سال ۱۸۶۹ نیچه شهروندی «پروسی» خود را ملغی کرد و تا پایان عمرش بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی میکرد بخش عمدهای از آثار معروف خود را آفرید. نیچه به مسیحیت خالص و پاک که به زعم او «در تمام دوران» امکان ظهور دارد احترام فراوان میگذارد و با عقاید مذهبی واگنر تضاد شدیدی پیدا کرد.
نیچه ادعا کرد که دارای تباری از یک خانواده سرشناس لهستانی است و بر این مساله اصرار زیادی نیز ورزید. از او نقل شدهاست که نوشته: «آلمان دارای ملتی بزرگ است چرا که مردمانش خون لهستانی در رگهایشان جاریست... من به لهستانی تبار بودن خود افتخار میکنم.» نیچه نوشت: «به من گفته شده که نیاکانم از سرشناسان لهستانی بودهاند که حدود یکصد سال پیش به واسطه باورهای مذهبیشان (پروتستان در لهستان اکثریت کاتولیک) مجبور به ترک خانه و سرزمینشان شدند؛ نامشان بعد از مهاجرت، آلمانی مآب میشود و از نیتسکیُ (Niëtzky) به نیچه (Nietzsche) تغییر داده میشود.
«لو آندره آس سالومه» دختر یک افسر ارتش روسیه بود که به دردناکترین عشق نیچه بدل شد. او میگوید: «من در مقابل چنین روحی قالب تهی خواهم کرد» و «از کدامین ستاره بر زمین افتادیم تا در اینجا یکدیگر را ملاقات کنیم.» اینها نخستین جملاتی بود که نیچه در نخستین ملاقاتش با سالومه بر زبان آورد.
نیچه مردی برای همه کس و هیچ کس